Dictiornary-Farsi | دقیق خیالی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
fine spun	دقیق خیالی


Other Matches

romanticising	بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticizes	بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticizing	بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticises	بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticised	بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticized	بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
romanticize	بصورت خیالی دراوردن داستان خیالی نوشتن
graustark	سر زمین خیالی داستان خیالی
quartz clock	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
fantastic	خیالی
dreamier	خیالی
dreamiest	خیالی
dreamy	خیالی
fantastical	خیالی
visional	خیالی
vagariously	خیالی
fictitious	خیالی
visionary	خیالی
insubstantial	خیالی
fanciful	خیالی
romantics	خیالی
laputan	خیالی
romantically	خیالی
romantic	خیالی
metaphsical	خیالی
brainchild	خیالی
poetic	خیالی
abandons	بی خیالی
abandon	بی خیالی
abandoning	بی خیالی
chimerical	خیالی
imaginary	خیالی
phantasmal	خیالی
phantasmic	خیالی
visionaries	خیالی
phantasy	خیالی
viewy	خیالی
fantasmal	خیالی
illusional	خیالی
spectral	خیالی طیفی
suppositious	فرضی خیالی
babel	طرح خیالی
phantom limb	اندام خیالی
soubriquet	لقب خیالی
shangri	بهشت خیالی
unrealistic	خیالی تصوری
bizarre	خیالی وهمی
Utopia	خیالی و تصوری
notional income	درامد خیالی
phantom	خیالی روح
Utopias	خیالی و تصوری
sobriquet	لقب خیالی
unrealistically	خیالی تصوری
soubriquets	لقب خیالی
sobriquets	لقب خیالی
eidolon	تصویر خیالی
fantast	ادم خیالی
image	تصور خیالی
abstracts	مطلق خیالی
abstracting	مطلق خیالی
abstract	مطلق خیالی
false stereo	تصویر خیالی
fantastically	بطور خیالی
dreamful	غیرواقعی خیالی
accidencental color	رنگ خیالی
fantasie	اهنگ خیالی
fantasia	اهنگ خیالی
fancy picture	عکس خیالی
fancifully	بطور خیالی
delusory	وهمی یا خیالی
f.claims	دعاوی خیالی
images	تصور خیالی
kinephantom	حرکت خیالی
imaginativeness	خیالی بودن
imagnarily	بطور خیالی
vagarious	خیالی وهمی
ideative	خیالی اندیشهای
phantoms	خیالی روح
ideational	خیالی اندیشهای
humoresque	تصنیف خیالی
undreamed of	خیالی رویایی
extravaganza	ازیک شخصیت خیالی
false stereo	تصویربرجسته بین خیالی
fantasy	هوس نقشه خیالی
fictitious force	نیروی خیالی [فیزیک]
mirages	نقش بر اب امر خیالی
fantasies	هوس نقشه خیالی
mirage	نقش بر اب امر خیالی
to chuck up the sponge	از خیالی دست کشیدن
idealism	سبک هنری خیالی
visionist	ادم خیالی یاغیرعملی
wonderland	کشور زیبای خیالی
A castle in the air. Wishful thinking.	آرزوی واهی ( خیالی)
imaginary friends	دوستان خیالی [روانشناسی]
wonderlands	کشور زیبای خیالی
pruriently	از روی هرزه خیالی
pipe dreams	نقشه خیالی و موهوم
utopian	خیالی و غیر عملی
simulacrum	صورت خیالی خیال
pipe dream	نقشه خیالی و موهوم
extravaganzas	ازیک شخصیت خیالی
unreal	غیر واقعی خیالی
fantasticality	طبیعت خیالی یاوسواسی بوالهوسی
liliputian	وابسته به جزیره خیالی لی لی پوت
fantastico	ادم خیالی و خنده اور
shadowed	بحریف خیالی مشت زدن
shadows	بحریف خیالی مشت زدن
shadow	بحریف خیالی مشت زدن
shadowing	بحریف خیالی مشت زدن
surrealism	سبک نگارش خیالی سوررئالیسم
She has a twisted mind .	آدم کج خیالی است ( سوء ظن دارد )
phantasmagoria	منظره خیالی وعجیب وغریب ومجلل
whim wham	شیی ء یا چیز هوس انگیز و خیالی
phantasmagorias	منظره خیالی وعجیب وغریب ومجلل
To live in a fools paradise .	گول خوشیهای خیالی وزود گذر را خوردن
idealises	بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizing	بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizes	بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealized	بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealize	بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealising	بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealised	بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
to be on a guilt trip <idiom>	احساس خیالی داشتن که مقصر هستنند [اصطلاح روزمره]
tenty	دقیق
subtil	دقیق
scholastic	دقیق
punctilious	دقیق
exact solution	حل دقیق
punctiliously	دقیق
precision	دقیق
advertent	دقیق
stringently	دقیق
stringent	دقیق
exquisite	دقیق
intent	دقیق
astute	دقیق
wistful	دقیق
literal	دقیق
exacts	دقیق
punctual	دقیق
exact	دقیق
particular redemption	دقیق
exacted	دقیق
scrutinizer	دقیق
scholastical	دقیق
accurate	دقیق
precision balance	ترازوی دقیق
fine adjustment	تنظیم دقیق
detailed analysis	بررسی دقیق
precision spirit level	ترازوی دقیق
detailed analysis	آنالیز دقیق
exact location	محل دقیق
precisian	خیلی دقیق
precision fire	تیر دقیق
queazy	زیاد دقیق
precision instrument	سنجه دقیق
precision levelling	ترازیابی دقیق
precision adjustment	تنظیم دقیق
precision scale	مقیاس دقیق
perpend	دقیق بودن
persnickety	کاربسیار دقیق
precisionist	بسیار دقیق
watchfulness	دقیق هشیاری
going-over	بررسی دقیق
goings-over	بررسی دقیق
strictly speaking	دقیق شویم
precision sweep	روبش دقیق
in-depth	دقیق و عمیق
precision tool	ابزار دقیق
micro pressure gage	فشارسنج دقیق
precision measurment	سنجش دقیق
high accuracy measurement	سنجش دقیق
fine setting	تنظیم دقیق
thorough paced	دقیق گام
particularization	شرح دقیق
pryingly	با نگاه دقیق
sound	بی خطر دقیق
control	توپزن دقیق
punctual	باذکرجزئیات دقیق
setting up	لجوج دقیق
controlling	توپزن دقیق
controls	توپزن دقیق
scrutiny	بررسی دقیق
pernickety	کاربسیار دقیق
queasy	زیاد دقیق
precision tools	الات دقیق
instruments	الات دقیق
watchful	بی خواب دقیق
imprecise	غیر دقیق
set	لجوج دقیق
tenuous	لطیف دقیق
thoroughgoing	بسیار دقیق
precise	دقیق کردن
precise	صریح دقیق
precise	خیلی دقیق
arm of precision	اسلحه دقیق
subtler	دقیق لطیف
correcting	دقیق یا درست
correct	دقیق یا درست
sounds	بی خطر دقیق