Dictiornary-Farsi | دقیق کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 208 (32 milliseconds)

English	Persian
precise	دقیق کردن


Search result with all words

edge sharpening	دقیق کردن لبه
exact location	تعیین کردن محل دقیق نقاط
precision bore	سوراخ کردن دقیق
precision drill	مته کردن دقیق
registration fire	اجرای تیر دقیق برای ثبت تیر کردن
subtilize	دقیق وحساس ولطیف کردن
zero beat	تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
Other Matches

quartz clock	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
particular redemption	دقیق
scholastical	دقیق
exacts	دقیق
subtil	دقیق
punctual	دقیق
exacted	دقیق
exact solution	حل دقیق
astute	دقیق
precision	دقیق
stringently	دقیق
stringent	دقیق
tenty	دقیق
scholastic	دقیق
accurate	دقیق
exact	دقیق
punctilious	دقیق
punctiliously	دقیق
advertent	دقیق
intent	دقیق
exquisite	دقیق
literal	دقیق
wistful	دقیق
scrutinizer	دقیق
high accuracy measurement	سنجش دقیق
precision measurment	سنجش دقیق
corrects	دقیق یا درست
an a calculator	محاسب دقیق
correcting	دقیق یا درست
instruments	الات دقیق
precision tools	الات دقیق
queasy	زیاد دقیق
control	توپزن دقیق
perpend	دقیق بودن
punctual	باذکرجزئیات دقیق
pernickety	کاربسیار دقیق
scrutiny	بررسی دقیق
precisionist	بسیار دقیق
precision tool	ابزار دقیق
fine spun	دقیق خیالی
exact location	محل دقیق
set	لجوج دقیق
precisian	خیلی دقیق
queazy	زیاد دقیق
micro pressure gage	فشارسنج دقیق
pryingly	با نگاه دقیق
imprecise	غیر دقیق
fine adjustment	تنظیم دقیق
fine setting	تنظیم دقیق
sounded	بی خطر دقیق
thoroughgoing	بسیار دقیق
watchful	بی خواب دقیق
correct	دقیق یا درست
setting up	لجوج دقیق
sets	لجوج دقیق
thorough paced	دقیق گام
in-depth	دقیق و عمیق
sound	بی خطر دقیق
particularization	شرح دقیق
precision spirit level	ترازوی دقیق
controlling	توپزن دقیق
strictly speaking	دقیق شویم
detailed analysis	بررسی دقیق
precision scale	مقیاس دقیق
precision levelling	ترازیابی دقیق
going-over	بررسی دقیق
controls	توپزن دقیق
instrument	الات دقیق
precision instrument	سنجه دقیق
tenuous	لطیف دقیق
precision fire	تیر دقیق
subtlest	دقیق لطیف
goings-over	بررسی دقیق
precision balance	ترازوی دقیق
persnickety	کاربسیار دقیق
soundest	بی خطر دقیق
precision sweep	روبش دقیق
sounds	بی خطر دقیق
detailed analysis	آنالیز دقیق
subtler	دقیق لطیف
arm of precision	اسلحه دقیق
precision adjustment	تنظیم دقیق
precise	صریح دقیق
precise	خیلی دقیق
subtle	دقیق لطیف
watchfulness	دقیق هشیاری
chronometer	ساعت شمار دقیق
precision	اندازه گیری دقیق
mirror	ایجاد کپی دقیق
calibration	تنظیم الات دقیق
stickler	سمج خیلی دقیق
tenderest	دقیق ترد ونازک
facsimiles	کپی دقیق از یک متن
facsimile	کپی دقیق از یک متن
probity	پیروی دقیق از اصول
zeros	تنظیم دقیق دستگاه
zero	تنظیم دقیق دستگاه
tendered	دقیق ترد ونازک
inspected	ازمایش دقیق بازبینی
inspects	ازمایش دقیق بازبینی
inspecting	ازمایش دقیق بازبینی
particular	دقیق نکته بین
inspect	ازمایش دقیق بازبینی
tendering	دقیق ترد ونازک
mind one's P's and Q's <idiom>	خیلی دقیق به رفتاروگفتار
tender	دقیق ترد ونازک
meticulous	خیلی دقیق وسواسی
pin point	تعیین دقیق نقاط
to pore [over; on]	به مطالعه دقیق پرداختن
zeroes	تنظیم دقیق دستگاه
pore	بمطالعه دقیق پرداختن
precision measuring equipment	تجهیزات سنجش دقیق
precision engineering	مهندسی ابزار دقیق
precision lathe	ماشین تراش دقیق
precision casting	ریخته گری دقیق
fine sight	تنظیم خط نشانه دقیق
measuring magnifier	مسافت یاب دقیق
precision adjustment	تنظیم دقیق تیر
astringent	سخت گیر دقیق
precision engineering	تکنیک ابزار دقیق
pores	بمطالعه دقیق پرداختن
off base <idiom>	غیر دقیق ،نادرست
precision	بسیار دقیق بودن
mirrored	ایجاد کپی دقیق
precision adjustment	تنظیم تیر دقیق
scrupulously <adv.>	خیلی دقیق وسواسی
sticklers	سمج خیلی دقیق
fine turning	میزان سازی دقیق
fine tuning	میزان سازی دقیق
fine adjustment knob	دکمه تنظیم دقیق
altitude fine adjustment	دستگاه تنظیم دقیق
a true and accurate report	گزارشی درست و دقیق
mirrors	ایجاد کپی دقیق
pick someone's brains <idiom>	اطلاعات دقیق به کسی
thread the needle	پاس دقیق از بین مدافعان
approximates	نه دقیق ولی تقریبا درست
an i calculation	حساب نادرست یا غیر دقیق
approximated	نه دقیق ولی تقریبا درست
punctilio	نکته دقیق در ایین رفتار
attenuated	تقلیل دادن دقیق شدن
attenuates	تقلیل دادن دقیق شدن
attenuating	تقلیل دادن دقیق شدن
subtilization	ملایمت دقیق و لطیف سازی
zero hour <idiom>	لحظه دقیق حمله درجنگ
attenuate	تقلیل دادن دقیق شدن
formats	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
images	کپی دقیق از فضایی از حافظه
format	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
image	کپی دقیق از فضایی از حافظه
handle with kid gloves <idiom>	باکسی همکاری دقیق داشتن
fine sight	تنظیم دقیق زاویه توپ
accuracy	تعریف دقیق تر خواهد بود
theodolite	زاویه یاب دقیق ثانیهای
theodolites	زاویه یاب دقیق ثانیهای
pinpoint target	هدف دقیق تعیین شده
approximate	نه دقیق ولی تقریبا درست
nuances	اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
metronome	اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
metronomes	اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
soul searching	بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
he was p in his promises	درانجام وعدههای خود دقیق بود
precisian	شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
nuance	اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
soul-searching	بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
programming specification	مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
rhadamanthine	وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
The planes pin- pointed the enemy targets .	هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
action architecture	[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
hand forming	شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
supervise	بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised	بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervising	بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervises	بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
grey scale	سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
captures	کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
glideslope	شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
capturing	کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capture	کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
yellow arc	محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
pcm	روش ذخیره سازی صدا در قالب دقیق و فشرده توسط کارتهای صوتی قوی
TrueType	فناوری نوشتاری سافت Apple و ماکروسافت برای چاپ دقیق هر آنچه در صفحه نمایش داده میشود
accuracy	کدی که تشخیص میدهد آیا داده دقیق است و یا باید توسط یک وسیله خاص از ثبت درآید
pulse	روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
pulsed	روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
greeked	نوع نوشتاری با نوک بسیار ریز برای نمایش دقیق که به صورت یک خط نشان داده میشود و نه حروف جدا
crop mark	در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
bubble turn and slip	الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
decca	سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
specification	اوصاف و مشخصات دقیق یک اختراع که بر مبنای ان اختراع ثبت میشود
zahn cup	محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
composition and make up terminal	صفحه نمایش CRT که قابلیت نمایش و تغییر دقیق اندازههای نقاط و پهنای کاراکترها را دارد
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success.	اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
digital read out	نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
tunes	تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune	تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
timing disc	علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
orifice meter	روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
races	وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race	وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
raced	وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.