Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
She has a craving to travel .
دلش هوای سفر کرده است
Search result with all words
vacuum concrete
ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
Other Matches
plenum method
طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts
دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
turbocharger
گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
turbojet
توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
air blast
هوای دم
petticoatsfever
هوای زن
moist air
هوای تر
marsh malaria
هوای مردابی
marine climate
اب و هوای دریایی
In the open air.
در هوای آزاد.
liquid air
هوای مایع
adverse weather
هوای نامساعد
agglutinant
هوای التیام
swelters
هوای گرم
air breathing
هوای تنفسی
out of doors
در هوای ازاد
open air
در هوای ازاد
passion
هوای نفس
out of door
در هوای ازاد
the open
هوای ازاد
temperate climate
اب و هوای معتدل
stable air
هوای پایدار
swelter
هوای گرم
raininess
هوای بارانی
queen's weather
هوای باز
sweltered
هوای گرم
low air pressure
فشار هوای کم
intake air
هوای ورودی
foul weather
هوای خراب
exhaust air
هوای خروجی
heavy weather
هوای خراب
broken weather
هوای بی قرار
emergency air
هوای اضطراری
carburetor air
هوای کاربراتور
circulationg air
هوای در گردش
dead air
هوای راکد
compressed air
هوای فشرده
air
هوای دم هوا
compressed air
هوای متراکم
aired
هوای دم هوا
airs
هوای دم هوا
forced draft
هوای با فشار
foul weather
هوای نامساعد
heavy weather
هوای طوفانی
hot blast
هوای دم داغ
blast roasting
تشویه با هوای دم
humid air
هوای شرجی
humid air
هوای نمناک
secondry air
هوای ثانویه
drippy
هوای گرفته
lower
هوای گرفته وابری
ego trip
تسلیم به هوای نفس
tire pressure
فشار هوای لاستیک
blast
هوای دم کوره بلند دم
blasts
هوای دم کوره بلند دم
ego trips
تسلیم به هوای نفس
heatwave
موج هوای گرم
lowered
هوای گرفته وابری
effulge
برق هوای باز
twilight
هوای گرگ ومیش
lowers
هوای گرفته وابری
heatwaves
هوای گرم طولانی
lowering
هوای گرفته وابری
heatwaves
موج هوای گرم
fair weather
دارای هوای صاف
heatwave
هوای گرم طولانی
forced draft
هوای تحت فشار
tire inflation
فشار هوای لاستیک
mouthguard
لوله هوای غواص
blow hot
هوای گرم دمیدن
blow cold
هوای سرد دمیدن
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
liquid air container
مخزن هوای مایع
liquid air
هوای مایع شده
bleed air
هوای کمپرس شده
hot blast cupola
کوپل هوای گرم
air compressor
هوای فشرده ساز
hot blast main
هدایت هوای دم داغ
air tank
کپسول هوای غواصی
oh what a nasty weather
چه هوای کثیفی است
open exercise
ورزش در هوای ازاد
dusk
هوای گرگ ومیش
free living
تسلیم هوای نفس
cooling blower
دمنده هوای سرد
cooling air
هوای سرد کننده
intake air
هوای مکیده شده
secondary airflow
جریان هوای فرعی
saturated air
هوای اشباع شده
choke damp
دم :هوای ته چاه یاکان
owl light
هوای گرگ و میش
caisson foundation
پی سازی با هوای فشرده
out door court
زمین هوای ازاد
intake air heater
گرمکن هوای ورودی
acclimates
به اب و هوای جدید خو گرفتن
cold front
جبهه هوای سرد
acclimated
به اب و هوای جدید خو گرفتن
torchlight
هوای گرگ ومیش
warm fronts
جبهه هوای گرم
warm front
جبهه هوای گرم
cold front
پیشان هوای سرد
cold fronts
جبهه هوای سرد
acclimating
به اب و هوای جدید خو گرفتن
mouthpieces
لوله هوای غواص
Beautiful music ( weather ) .
موسیقی ( هوای ) قشنگ
cold fronts
پیشان هوای سرد
acclimate
به آب و هوای جدید خو گرفتن
outdoorsy
<adj.>
عاشق هوای آزاد
mouthpiece
لوله هوای غواص
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
acclimation
اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
terrestrial environment
وضع عوارض و اب و هوای زمین
acclimatization
عادت کردن به هوای کوهستان
storm door
درب عایق هوای توفانی
self will
خود رایی هوای نفس
sensualist
پیرو هوای نفس واحساس
sensualize
پیروی از هوای نفس کردن
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
sidewinder
موشک هوا به هوای سایدویندر
smog
هوای الوده به دود وبخار
caliduct
پخش کننده هوای گرم
thermostats
تنظیم کننده هوای سرد
To have a fancy for something .
هوای چیزی را درسر داشتن
heaving
رقص ناو در هوای طوفانی
inclement weather
هوای بسیار سرد یا طوفانی
To cherish a desire for something .
هوای چیزی ؟ ؟ درسر پروراندن
Keep an eye on things.
هوای کاررا داشته باش
brisk air
هوای خنک و فرح بخش
air space
قشر هوای دیوار خالی
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
thermostat
تنظیم کننده هوای سرد
Today's weather is mild by comparison.
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
thermal target
هوای گرم بالارونده برای بالون
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
to weather something in winter
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
Sea
[mountain]
air makes you hungry.
هوای دریایی
[کوهستانی]
گشنگی می آورد.
out door
صحرایی در هوای ازاد انجام شده
Make sure the statuette doesnt topple over .
هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
swim bladder
کیسه هوای ماهی مثانه هوایی
surfboat
قایق مخصوص هوای توفانی یا خیزاب
velocity stacks
لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
falcons
موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
falcon
موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
k valve
شیر ساده روی کپسول هوای غواصی
sparrow
نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
airspeed
سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
humidor
صندوق سیگار که هوای انرامرطوب نگاه دارند
airspeeds
سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
sparrows
نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
The room is stuffy.
هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
genies
موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
stationary front
جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
genie
موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
The room is stuffy .
هوای اطاق خیل خفه ( سنگین ) است
williwaw
جریان هوای سرد که در سرزمینهای مرتفع میوزد
williwa
وزش ناگهانی باد یا هوای سرد در مناطق کوهستانی
tartars
نوعی موشک زمین به هوای دریایی غیر اتمی
tartar
نوعی موشک زمین به هوای دریایی غیر اتمی
pneumatic disatch
بردن بستههای امانتی بالوله بوسیله هوای فشرده
cruise valve
سوپاپ ازادکننده هوای گرم بطور مرتب در پرواز
priming
پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
serenaded
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
blast valve
سوپاپ ازاد کننده هوای گرم برای صعود بالن
serenades
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
endemic
بومی بیماری همه گیربومی مخصوص اب و هوای یک شهر یا یک کشور
redeye
موشک زمین به هوای ردای که از روی دوش تیراندازی میشود
serenade
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenading
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
carburator restricter plate
صفحه فلزی روی کاربوراتوربرای کاستن هوای ورودی دراتومبیل
purge valve
لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
j valve
سوپاپ کپسول هوای غواص که بطور خودکار بسته شود
condensation shock
چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
compressed air tunnel
تونل باد مدار بستهای محتوی گاز یا هوای تحت فشار
blast hole drill
مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
air-conditioned
اتاقی که هوای آن توسط دستگاه conditioner Air خنک و خشک نگهداری میشود
puffed
<adj.>
پف کرده
gelid
یخ کرده
puff pastry
پف کرده
puffed out
<adj.>
پف کرده
tumid
<adj.>
پف کرده
puffy
<adj.>
پف کرده
i am 0 rials out of pocket
کرده ام
bloat
پف کرده
beastby
کرده
unconscious
غش کرده
infusions
دم کرده
soufflTs
پف کرده
off the trail
پی گم کرده
bouffant
پف کرده
infusion
دم کرده
unconsciously
غش کرده
souffles
پف کرده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com