Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 233 (21 milliseconds)
English
Persian
pilfer
دله دزدی کردن
pilfered
دله دزدی کردن
pilfering
دله دزدی کردن
pilfers
دله دزدی کردن
snitch
دله دزدی کردن
snitched
دله دزدی کردن
snitches
دله دزدی کردن
snitching
دله دزدی کردن
Search result with all words
pirate
دزدی دریایی کردن
pirate
دزدی ادبی کردن
pirated
دزدی دریایی کردن
pirated
دزدی ادبی کردن
pirates
دزدی دریایی کردن
pirates
دزدی ادبی کردن
pirating
دزدی دریایی کردن
pirating
دزدی ادبی کردن
kidnap
بچه دزدی کردن
kidnap
ادم دزدی کردن
kidnapped
بچه دزدی کردن
kidnapped
ادم دزدی کردن
kidnaps
بچه دزدی کردن
kidnaps
ادم دزدی کردن
heist
دزدی کردن
heists
دزدی کردن
commit theft
دزدی کردن
maraud
دله دزدی یاتلاش کردن
picaroon
دزدی کردن قلاشی کردن
thieve
دزدی کردن
burgle
شب دزدی کردن
burgled
شب دزدی کردن
burgles
شب دزدی کردن
burgling
شب دزدی کردن
to break into something
از محفظه ای
[با زور وارد شدن و]
دزدی کردن
Other Matches
robber
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
preyer
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
brigand
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
heister
[American E]
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
bandit
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
raider
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
theft and pilferage
دزدی و دله دزدی
lifting
دزدی
embezzlement
دزدی
lifts
دزدی
brigandism
دزدی
thievery
دزدی
filching
دزدی
burglaries
دزدی
lift
دزدی
filch
دزدی
abstraction
دزدی
filched
دزدی
spoliation
دزدی
lifted
دزدی
abstractions
دزدی
burglary
دزدی
freebooting
دزدی
nip
دزدی
larceny
دزدی
filches
دزدی
robberies
دزدی
thefts
دزدی
thieving
دزدی
nipped
دزدی
robbery
دزدی
theft
دزدی
nips
دزدی
pilferage
دله دزدی
abaction
گله دزدی
aggravated theft
دزدی مشدد
picking
دله دزدی
steal
توپ دزدی
plagiary
دزدی ادبی
shop lifting
دزدی از مغازه ها
cycle stealing
چرخه دزدی
steals
توپ دزدی
petit larceny
دله دزدی
pickery
دله دزدی
cabbage
دله دزدی
thievish
خوگرفته به دزدی
kidnapping
ادم دزدی
cribs
دزدی ادبی
cribbing
دزدی ادبی
intercepts
توپ دزدی
cribbed
دزدی ادبی
cribbed
دله دزدی
crib
دزدی ادبی
intercepting
توپ دزدی
crib
دله دزدی
intercepted
توپ دزدی
intercept
توپ دزدی
Shanghai
ادم دزدی
plagiarism
دزدی ادبی
larcenous
مربوط به دزدی
larceny petty
دزدی کوچک
thievishness
خوی دزدی
kidnapping
بچه دزدی
cabbages
دله دزدی
kleptomaniac
علاقمند به دزدی
kleptomania
جنون دزدی
kleptomania
دزدی بیمارگون
heist
دزدی سرقت
stick up
<idiom>
دزدی مسلحانه
cribs
دله دزدی
piracy
دزدی دریایی
piracy
دزدی دریائی
piracy
دزدی ادبی
kleptomaniacs
علاقمند به دزدی
petty larceny
دله دزدی
heists
دزدی سرقت
theft, pilferage, non delivery
دله دزدی
cribbing
دله دزدی
hits
طعمه دزدی ماهی
hitting
طعمه دزدی ماهی
piracy
دزدی هنری یاادبی
swagman
خریدار مال دزدی
peculate
حیف ومیل دزدی
hit
طعمه دزدی ماهی
kleptomania
میل و اشتیاق به دزدی
software piracy
دزدی نرم افزار
tpnd
دله دزدی وعدم تحویل
kleptolagnia
تحریک جنسی توام با دزدی
they accused him of the ft
اورابه دزدی متهم ساختند
robbery
دزدی مقرون به ازار یا تهدید
cat burglar
<idiom>
دزدی که از دیوار بالا میرود
kleptamaniac
کسی که جنون دزدی دارد
robberies
دزدی مقرون به ازار یا تهدید
hijacks
دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
high jack
دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
stolen goods
مال دزدی کالای دزدیده شده
I had my car broken into last week.
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
hijack
دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
It is wrong to steal .
دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
hijacked
دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
larceny petty
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
intruder
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
housebreaker
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
picklock
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
burglar
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
cat burglar
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
kinchin lay
دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
fraud
دزدی داده یا استفاده نادرست یا سایر جرم های مربوط به کامپیوتر
frauds
دزدی داده یا استفاده نادرست یا سایر جرم های مربوط به کامپیوتر
cycle stealing
ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
covered dovtail joint
درز دم چلچلهای تو کار درز دزدی
He has an itching palm .
دستش کج است ( اهل دزدی است )
shoplifting
دزدی از دکانها و مغازه ها سرقت از دکانها و مغازه ها
stealing from a protected palce
سرقت توام با هتک حرز دزدی توام با هتک حرز
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com