Dictiornary-Farsi | دلیجان سریع | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (3 milliseconds)

English	Persian
highflier	دلیجان سریع
highflyer	دلیجان سریع


Other Matches

rollover	استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
stagecoaches	دلیجان
stagecoach	دلیجان
stage coach	دلیجان
coupe	دلیجان کالسکه
mail coach	دلیجان پستی
outside passenger	مسافری که بیرون یا بالای دلیجان می نشیند
marine express	کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
dma	اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma	CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
snap pass	پاس سریع با پیچش سریع مچ
speediness	سریع السیر سریع
speedy	سریع السیر سریع
swiftest	سریع
spankings	سریع
spanking	سریع
wing footed	سریع
rapid	سریع
snell	سریع
sweepy	سریع
gleg	سریع
swift	سریع
prompted	سریع
swifter	سریع
prompts	سریع
swifts	سریع
rather	سریع تر
prompt	سریع
accelerators	سریع
sudden	سریع
galloping	سریع
accelerator	سریع
pirouettes	چرخ سریع
fast neutron	نوترون سریع
fast moving depression	کمفشاری سریع
rapid access	با دستیابی سریع
pirouette	چرخ سریع
fast access	با دستیابی سریع
quicker	تند و سریع
quicker	جلد سریع
riposte	ضربت سریع
quick	تند و سریع
quick	جلد سریع
ripostes	ضربت سریع
converts	پاسکاری سریع
converting	پاسکاری سریع
converted	پاسکاری سریع
slap	ضربت سریع
high velocity drop	بارریزی سریع
speed	سریع کارکردن
speeding	سریع کارکردن
speeds	سریع کارکردن
slapping	ضربت سریع
quickstep	گام سریع
quickest	تند و سریع
high speed traffic	امد شد سریع
quickest	جلد سریع
high speed traffic	ترافیک سریع
slaps	ضربت سریع
high speed printer	چاپگر سریع
slashed	ضربه سریع
high speed	سریع السیر
convert	پاسکاری سریع
high speed	دنده سریع
continuate	سریع الاتصال
accelofilter	صافی سریع
fleeting	سریع الزوال
fleetingly	سریع الزوال
scampers	پرواز سریع
glimpsing	نگاه سریع
glimpses	نگاه سریع
glimpsed	نگاه سریع
scampering	پرواز سریع
scampered	پرواز سریع
glimpse	نگاه سریع
scamper	پرواز سریع
slashes	ضربه سریع
slash	ضربه سریع
precipitating	خیلی سریع
precipitates	خیلی سریع
precipitated	خیلی سریع
precipitate	خیلی سریع
rough and ready	سریع العمل
raids	تک نفوذی سریع
riposting	ضربت سریع
accelerated depreciation	استهلاک سریع
fasts	سریع السیر
fastest	سریع السیر
fasted	سریع السیر
fast	سریع السیر
courier	پیک سریع
couriers	پیک سریع
fleets	عبور سریع
fleet	عبور سریع
braids	حرکت سریع
braided	حرکت سریع
braid	حرکت سریع
slapped	ضربت سریع
raid	تک نفوذی سریع
raided	تک نفوذی سریع
raiding	تک نفوذی سریع
riposted	ضربت سریع
rathe	زود رس سریع
bullet	توپ سریع
despatching	انجام سریع
dispatch	انجام سریع
dispatched	انجام سریع
dispatches	انجام سریع
rapid flow	جریان سریع
rapid fire	تیر سریع
repost	ضربت سریع
quick recovery	بهبود سریع
quick recovery	رونق سریع
quick fire	تیر سریع
rapid transit	شطرنج سریع
despatches	انجام سریع
despatched	انجام سریع
rath	زود رس سریع
skitter	حرکت سریع
winder	دویدن سریع
windstorm	باد سریع
prompts	سریع عاجل
prompts	سریع کردن
prompted	سریع عاجل
prompted	سریع کردن
bullets	توپ سریع
prompt	سریع عاجل
rapid scanning	تقطیع سریع
prompt	سریع کردن
wind sprint	تمرین دو سریع
express	سریع السیر
express	سریع صریح
accelerated depreciation	استهلاک سریع
snapback	بهبودی سریع
posthaste	سریع السیر
polypnea	تنفس سریع
operation immediate	اقدام سریع
progressive chess	شطرنج سریع
lightning chess	شطرنج سریع
hypernoea	تنفس سریع
hotshot	بارکشی سریع
expressing	سریع السیر
expressing	سریع صریح
sneak raid	دستبرد سریع
expressed	سریع السیر
expressed	سریع صریح
expresses	سریع السیر
expresses	سریع صریح
umbilical cords	سیم سریع الاتصال
snick	ضربت سریع زدن
streamliner	قطار سریع وشیک
whirl	چرخیدن گردش سریع
whizbang	خمپاره سریع الانفجار
whirled	چرخیدن گردش سریع
whizzbang	خمپاره سریع الانفجار
whirling	چرخیدن گردش سریع
wind sprint	دوهای سریع و کوتاه
umbilical cord	سیم سریع الاتصال
tide race	جذر و مد سریع اب دریا
yerk	حرکت سریع و شدید
pattering	بطور سریع وردخواندن
zonk out <idiom>	سریع به خواب رفتن
stop dead/cold <idiom>	سریع توقف کردن
scud	حرکت سریع ابر
scudded	حرکت سریع ابر
keep pace <idiom>	سریع السیر رفتن
bring something on <idiom>	دلیل افزایش سریع
scuds	حرکت سریع ابر
Making fast progress.	سریع ترقی کردن
honker	نوعی اتومبیل سریع
dispatch order	سفارش حمل سریع
quick break switch	کلید قطع سریع
rapid eye movements	حرکات سریع چشم
flying	پردار سریع السیر
speedway	جاده سریع السیر
perishable	کالای سریع الفساد
swooping	حرکت سریع نزولی
swooped	حرکت سریع نزولی
swoop	حرکت سریع نزولی
fast break	حمله سریع به دروازه
fast shuttle	نقل و انتقال سریع
high speed trafic	رفت و امد سریع
line surge	جریان سریع و غیرعادی خط
make flush	شستن با جریان سریع
promptitude	سریع العملی زرنگی
quicksort	مرتب کردن سریع
quick access memory	حافظه دستیابی سریع
quick break fuse	فیوز قطع سریع
goods of perishable nature	اموال سریع الفساد
fruit clipper	کشتی سریع میوه بر
rapid transit	حمل و نقل سریع
jerks	تکان سریع دادن
surges	جریان سریع وغیرعادی
surged	جریان سریع وغیرعادی
surge	جریان سریع وغیرعادی
flips	پاس سریع و کوتاه
flipped	پاس سریع و کوتاه
rubdown	مالش سریع بدن
flip	پاس سریع و کوتاه
whirls	چرخیدن گردش سریع