Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (7 milliseconds)
English
Persian
midnight
دل شب تاریکی عمیق
Other Matches
benighted
گرفتار تاریکی شدن درکوهستان گرفتار در تاریکی
the opaque
تاریکی
dusk
تاریکی شب
sombreness
تاریکی
owl light
تاریکی
dusk
تاریکی
night
تاریکی
nights
تاریکی
darkness
تاریکی
obscuration
تاریکی
nigritude
تاریکی
murkiness
تاریکی
darkling
در تاریکی
duskiness
تاریکی
umbrage
تاریکی
gloom
تاریکی
dimness
تاری تاریکی
opaqueness
تاریکی تیرگی
dark adaptation
تطبیق با تاریکی
dark adaptation
انطباق با تاریکی
nyctophobia
تاریکی هراسی
achluophobia
تاریکی هراسی
scotopia
بینایی در تاریکی
mares
تاریکی دریا
mare
تاریکی دریا
scotopic adaptation
انطباق با تاریکی
onyx
تاریکی پایین قرنیه
groped
در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes
در تاریکی پی چیزی گشتن
gloom
تاریکی افسرده کننده
Somewhere in the darkness
جایی در میانی تاریکی
groping
در تاریکی پی چیزی گشتن
tenebrific
تاریکی اور فلمانی
dark adaptation
عادت کردن به تاریکی
smoke screen
موجب تاریکی وابهام
darkle
در تاریکی پنهان شدن
I bumped into the table in the dark.
تو تاریکی خوردم به میز
grope
در تاریکی پی چیزی گشتن
his sight could p darkness
بینایی وی تاریکی رامی شکافت
We lost our way in the dark.
راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
tenebrous
تاریک وتیره تاریکی اور
Some children are afraid of the dark.
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
deep rooted
عمیق
fathomless
عمیق
deepest
عمیق
deeper
عمیق
deep
عمیق
profound
عمیق
channeling
قسمت عمیق اب
profoundly
بطور عمیق
crevasse
شکاف عمیق
pit type furnace
کوره عمیق
crevasses
شکاف عمیق
depth charge
خرج عمیق
channel
قسمت عمیق اب
inhalation
نفس عمیق
soaking pit
کوره عمیق
sopor
خواب عمیق
channelled
قسمت عمیق اب
channels
قسمت عمیق اب
canyon
دره عمیق
canyons
دره عمیق
in-depth
دقیق و عمیق
heartstrings
احساسات عمیق
willie waught
جرعه عمیق
channeled
قسمت عمیق اب
suspiration
نفس عمیق
depth adjustment
تنظیم عمیق
depth charges
خرج عمیق
deep percolation
نفوذ عمیق
deep hole boring
سوراخ عمیق
deep hole drilling
سوراخ عمیق
deep drawing
کشش عمیق
abysses
بسیار عمیق
recondite
عمیق پیچیده
deep targets
هدفهای عمیق
abyss
بسیار عمیق
deep well
چاه عمیق
deep fording
عبور از اب عمیق
abysm
بسیار عمیق
advance cracking
ترکهای عمیق
grand opera
اپرای عمیق
canon
دره عمیق وباریک
steepest
دارای شیب عمیق
subsoil
شخم عمیق زدن
steep
دارای شیب عمیق
deep fording
عبوراز پایاب عمیق
canons
دره عمیق وباریک
deep charge
خرج عمیق دریایی
To take a deep breath .
نفس عمیق کشیدن
in a world of one's own
<idiom>
مشکل عمیق داشتن
ravine
دره تنگ و عمیق
bathyal
مربوط به دریای عمیق
to be dead asleep
در خواب عمیق بودن
deep sleep
خواب عمیق
[روانشناسی]
ravines
دره تنگ و عمیق
slow-wave sleep
[SWS]
خواب عمیق
[روانشناسی]
clunks
صدای عمیق و تو خالی
deep supporting fire
اتش پشتیبانی عمیق
reconditely
بطور پوشیده یا عمیق
psychognosy
مطالعه عمیق روانی
psychognosis
مطالعه عمیق روانی
pit type furnace
کوره نوع عمیق
pit furnace crane
جراثقال کوره عمیق
diving well
قسمت عمیق استخر
ebb tide
جریان جذر عمیق
heartstring
عمیق ترین احساسات دل
subsoil ploughing
شخم گود یا عمیق
clunk
صدای عمیق و تو خالی
suspire
نفس عمیق کشیدن
deep hole boring machine
دستگاه مته سوراخ عمیق
plunges
گودال عمیق سرازیری تند
depth-adjustment mechanism
طرز کار تنظیم عمیق
deep hole drilling machine
دستگاه مته سوراخ عمیق
tarn
دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
bore hole pump
تلمبه توربینی چاه عمیق
plunge
گودال عمیق سرازیری تند
plunged
گودال عمیق سرازیری تند
deep minefield
میدان مین عمیق زیرابی
total discharge
تخلیه الکتریکی عمیق
[در باتری]
ruts
جای چرخ عمیق روی شوسه
heart strings
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
hungry
[تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
rut
جای چرخ عمیق روی شوسه
subcutis
عمیق ترین قسمت زیر پوست
deep discharge
تخلیه الکتریکی عمیق
[مهندسی برق یا الکترونیک]
I have thought long and hard about it.
خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
Sophrosyne
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
straddle trench
خندق یا نوعی سنگر عمیق خطی کوتاه که معمولا برای تهیه مستراح اردوگاهی مورد استفاده قرار می گیرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com