Dictiornary-Farsi | دوام یافتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
perennate	دوام یافتن


Search result with all words

run	دوام یافتن ادامه دادن
runs	دوام یافتن ادامه دادن
Other Matches

propagate	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating	گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error <idiom>	یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
abidance	دوام
short life	کم دوام
weaknesses	کم دوام
lastingness	دوام
subsistance	دوام
subsistence	دوام
weakest	کم دوام
weaker	کم دوام
weak	کم دوام
perpetuity	دوام
incessancy	دوام
strengths	دوام
senectitude	دوام
endurance	دوام
substance	دوام
substances	دوام
limit fatigue stress	حد دوام
loughness	دوام
durability	دوام
gaseous	بی دوام
toughness	دوام
permanence	دوام
short-lived	بی دوام
short lived	بی دوام
quick fading	بی دوام
durante	دوام
flimsiest	بی دوام
permanency	دوام
strength	دوام
perdurability	دوام
continuity	دوام
flimsy	بی دوام
life	دوام
permanencies	دوام
flimsier	بی دوام
lives	دوام
resistance	دوام
of short continuance	کم دوام
continuance	دوام
stability	دوام
memnetary	کم دوام
life cycle	چرخه دوام
ruggedization	با دوام سازی
lasts	دوام داشتن
rated fatigue limit	حد دوام نامی
viability	قابلیت دوام
stock-cars	قدرت و دوام
soft goods	کالاهای بی دوام
it had a short life	کم دوام بود
brittle	بی دوام زودشکن
fugacious	بی دوام زودریز
fallal	چیزبی دوام
lastingly	بطور با دوام
fugitive	بی دوام زودگذر
fugitives	بی دوام زودگذر
holdout	دوام آوردن
holdouts	دوام آوردن
standing	دوام شهرت
horary	بی دوام زودگذر
stock car	قدرت و دوام
stock-car	قدرت و دوام
contiguous	پیوستگی دوام
endurance limit	حد دوام مصالح
persistency	دوام سماجت
wear	دوام کردن
lasted	دوام داشتن
weak	سست کم دوام
lasts	دوام کردن
lasted	دوام کردن
persistence	دوام ماندگاری
weaker	سست کم دوام
last	دوام داشتن
wears	دوام کردن
weaknesses	سست کم دوام
nondurable goods	کالاهای بی دوام
last	دوام کردن
weakest	سست کم دوام
perennate	دوام اوردن
viable	قابل دوام
semiannual	دارای دوام شش ماهه
outlives	بیشتر دوام اوردن
outlived	بیشتر دوام اوردن
outliving	بیشتر دوام اوردن
outlive	بیشتر دوام اوردن
consumer durables	کالاهای مصرفی پر دوام
consumer nondurables	کالاهای مصرفی بی دوام
falderal	چیزبی بهاوبی دوام
producer durable equipment	تجهیزات با دوام تولیدی
to stand out	دوام یاایستادگی کردن
nondurable consumer goods	کالاهای مصرفی بی دوام
outwear	بیشتر دوام کردن
hang on	ادامه دادن دوام داشتن
stand out	دوام اوردن ایستادگی کردن
lasted	دوام داشتن طول کشیدن
ruggedize	محکم وبا دوام ساختن
lasts	دوام داشتن طول کشیدن
last	دوام داشتن طول کشیدن
to stand the test of time	برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test	برای مدت زیاد دوام آوردن
galleta	چمن با دوام جنوب امریکا و مکزیکو
to have stood the test of time	برای مدت زیاد دوام آورده باشد
outdare	تحریک بجنگ کردن دوام اوردن دربرابر
static economy	اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
use testing	ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
discovered	یافتن
discovers	یافتن
detected	یافتن
discover	یافتن
detect	یافتن
finds	یافتن
detects	یافتن
find	یافتن
detecting	یافتن
discovering	یافتن
misalign	تغییر یافتن
pick up health	بهبود یافتن
dominated	تفوق یافتن
dwindles	تدریجاکاهش یافتن
dwindling	تدریجاکاهش یافتن
deploy	گسترش یافتن
diminish	نقصان یافتن
diminish	تقلیل یافتن
diminishes	نقصان یافتن
diminishes	تقلیل یافتن
dominate	تفوق یافتن
deploying	گسترش یافتن
look oneself again	بهبود یافتن
hold out	بسط یافتن
terminates	خاتمه یافتن
immix	امیزش یافتن
terminate	خاتمه یافتن
keep one's head above water	رهایی یافتن
lay hands on something	چیزی را یافتن
terminated	خاتمه یافتن
ensure	اطمینان یافتن
ensures	اطمینان یافتن
hunt out	با جستجو یافتن
relax	تخفیف یافتن
relaxes	تخفیف یافتن
ensuring	اطمینان یافتن
meliorate	بهبود یافتن
dwindled	تدریجاکاهش یافتن
insuring	اطمینان یافتن
insures	اطمینان یافتن
dwindle	تدریجاکاهش یافتن
dominates	تفوق یافتن
relaxing	تخفیف یافتن
ensured	اطمینان یافتن
tenser	تشدید یافتن
accede	دست یافتن
accede	راه یافتن
acceded	دست یافتن
acceded	راه یافتن
accedes	دست یافتن
acceding	دست یافتن
acceding	راه یافتن
shrinks	کاهش یافتن
alters	تغییر یافتن
altering	تغییر یافتن
altered	تغییر یافتن
lessened	تقلیل یافتن
tensed	تشدید یافتن
lessening	تقلیل یافتن
tense	تشدید یافتن
lessens	تقلیل یافتن
outspread	گسترش یافتن
scant	تخفیف یافتن
alter	تغییر یافتن
shrinking	کاهش یافتن
shrink	کاهش یافتن
achieves	دست یافتن
recovering	بهبودی یافتن
achieved	دست یافتن
recovers	بهبودی یافتن
achieve	دست یافتن
luxuriate	شکوه یافتن
luxuriating	شکوه یافتن
luxuriated	شکوه یافتن
recover	بهبودی یافتن
achieving	دست یافتن
diverges	انشعاب یافتن
ends	خاتمه یافتن
ended	خاتمه یافتن
end	خاتمه یافتن
overcome	غلبه یافتن
overcomes	غلبه یافتن
overcoming	غلبه یافتن
diverge	انشعاب یافتن
diverged	انشعاب یافتن
luxuriates	شکوه یافتن
deploys	گسترش یافتن
attains	دست یافتن
expand	بسط یافتن
expanding	بسط یافتن
expands	بسط یافتن

perennate

دوام یافتن