Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
reprouducible
دوباره درست کردنی
Other Matches
refillable
دوباره پر کردنی
framable
درست کردنی
manipular
با دست درست کردنی
manipulatory
با دست درست کردنی
re form
دوباره درست کردن
reconditioned
دوباره درست کردن
reconditions
دوباره درست کردن
recondition
دوباره درست کردن
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
wadeable
کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
forfoitable
گم کردنی
solvency
حل کردنی
refutable
رد کردنی
rejectable
رد کردنی
doable
کردنی
confutable
رد کردنی
rebuttable
رد کردنی
rebuttable
رو کردنی
challengeable
رد کردنی
discountable
کم کردنی
difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternative
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
EXOR
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
differences
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
assumable
فرض کردنی
condemnable
محکوم کردنی
applicative
اعمال کردنی
concealable
پنهان کردنی
appraisable
قیمت کردنی
defeasible
فسخ کردنی
assurable
بیمه کردنی
demurrable
اشکال کردنی
conquerable
فتح کردنی
collectable
جمع کردنی
receivable
دریافت کردنی
declinable
صرف کردنی
calculable
حساب کردنی
collectible
جمع کردنی
communicable
ابلاغ کردنی
covetable
طمع کردنی
compassable
احاطه کردنی
compellable
مجبور کردنی
contrivable
تدبیر کردنی
constrainable
مجبور کردنی
defensible
دفاع کردنی
smokeable
دود کردنی
tarnishable
کدر کردنی
separable
جدا کردنی
thinkable
فکر کردنی
sinkable
نشست کردنی
seizable
ضبط کردنی
triable
ازمایش کردنی
violable
غصب کردنی
vindicable
حمایت کردنی
vindicatory
ثابت کردنی
wadable
کپه کردنی
tameable
رام کردنی
tamable
رام کردنی
smokable
دود کردنی
spottable
پیدا کردنی
steerable
هدایت کردنی
storable
انبار کردنی
subduable
مطیع کردنی
subjugable
مطیع کردنی
submergible
غوطه ور کردنی
supposable
فرض کردنی
suppressible
متوقف کردنی
surmountable
برطرف کردنی
wadable
توده کردنی
weighable
وزن کردنی
wettable
خیس کردنی
conceivable
تصور کردنی
relatable
نقل کردنی
credible
باور کردنی
satisfiable
راضی کردنی
referable
مراجعه کردنی
tractable
رام کردنی
abolishable
منسوخ کردنی
adoptable
اتخاذ کردنی
tangibly
لمس کردنی
tangible
لمس کردنی
dispensable
معاف کردنی
dispensable
صرفنظر کردنی
fair game
مسخره کردنی
spendable
خرج کردنی
tactile
لمس کردنی
resectable
قطع کردنی
repealable
لغو کردنی
believable
باور کردنی
suggestible
اشاره کردنی
suggestible
پیشنهاد کردنی
reprehensible
سرزنش کردنی
notifiable
اخطار کردنی
palpable
پرماسیدنی حس کردنی
interpretable
تفسیر کردنی
inducible
وادار کردنی
fixable
محکم کردنی
quotable
نقل کردنی
includible
شامل کردنی
includable
شامل کردنی
filtrable
صافی کردنی
insurable
بیمه کردنی
escapable
فرار کردنی
excludable
محروم کردنی
inscribable
محاط کردنی
extinguishable
خاموش کردنی
extraditable
تسلیم کردنی
farmable
زراعت کردنی
fellable
قطع کردنی
filterable
صافی کردنی
fleeceable
لخت کردنی
predicable
اطلاق کردنی
importable
وارد کردنی
preachable
وعظ کردنی
pracitcable
گذار کردنی
partible
جدا کردنی
participable
شرکت کردنی
persuasible
وادار کردنی
persuadable
وادار کردنی
applicable
<adj.>
مصرف کردنی
suitable
<adj.>
مصرف کردنی
impotable
وارد کردنی
utilizable
<adj.>
مصرف کردنی
punishability
مجازات کردنی
utilisable
[British]
<adj.>
مصرف کردنی
useful
<adj.>
مصرف کردنی
usable
<adj.>
مصرف کردنی
erectile
راست کردنی
enunciable
اعلام کردنی
inflictable
تحمیل کردنی
interchangeable
با هم عوض کردنی
devisable
تعبیه کردنی
leasable
اجاره کردنی
iterable
تکرار کردنی
operable
عمل کردنی
deprivable
محروم کردنی
leviable
وضع کردنی
opposable
مخالفت کردنی
eliminable
بیرون کردنی
denotable
دلالت کردنی
erasable
پاک کردنی
issuable
صادر کردنی
supposable
تصور کردنی مفروض
tax-deductible
کسر کردنی از مالیات
get at able
یافتنی پیدا کردنی
traceable
جستجو کردنی یافتنی
injection
داروی تزریق کردنی
likly
باور کردنی احتمالی
impugnable
رد کردنی قابل تکذیب
likeliest
باور کردنی احتمالی
saveable
پس انداز کردنی اندوختنی
likely
باور کردنی احتمالی
sinkable
غرق کردنی یاشدنی
contrivable
اختراع کردنی اندیشیدنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com