English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
reassociate دوباره معاشرت کردن
Other Matches
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
take up معاشرت کردن
associating معاشرت کردن
associated معاشرت کردن
intercommunicate معاشرت کردن
associate معاشرت کردن
associates معاشرت کردن
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
fellowships هم صحبتی معاشرت کردن
fellowship هم صحبتی معاشرت کردن
commerce معاشرت تجارت کردن
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
To be a good mixer. با مردم خوب جوشیدن ( معاشرت کردن )
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
associates امیزش کردن معاشرت کردن
associate امیزش کردن معاشرت کردن
companion معاشرت کردن همراهی کردن
associated امیزش کردن معاشرت کردن
associating امیزش کردن معاشرت کردن
unregenerated دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
good fellowsh معاشرت
society معاشرت
societies معاشرت
incommunicative بی معاشرت و بی امیزش
fellowsh رفاقت معاشرت
associations معاشرت اتحاد
sociable خوش معاشرت
conversableness قابلیت معاشرت
companionable قابل معاشرت
etiquette ایین معاشرت
liveable قابل معاشرت
livable قابل معاشرت
sociable قابل معاشرت
association معاشرت اتحاد
genial خوش معاشرت
sociability معاشرت پذیری
military courtesy اداب معاشرت نظامی
insociable ناسازگار غیرقابل معاشرت
kith علم اداب معاشرت
insociability عدم قابلیت معاشرت
etiquette علم اداب معاشرت
sociability قابل معاشرت بودن
dissocial نامناسب برای معاشرت
he has no manners ایین معاشرت نمیداند
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
indecorum عدم رعایت ایین معاشرت
associational مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی
associable قابل معاشرت متجانس شدنی
conversable خوش سخن قابل معاشرت
to observe the proprieties اداب معاشرت را نگاه داشتن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
Keep oneself to oneself. پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
relayed دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
replenishing دوباره پر کردن
refilled دوباره پر کردن
refilling دوباره پر کردن
refill دوباره پر کردن
refresh دوباره پر کردن
replenished دوباره پر کردن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
refills دوباره پر کردن
replenishes دوباره پر کردن
refreshed دوباره پر کردن
refreshes دوباره پر کردن
replenish دوباره پر کردن
looped تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
revaluing دوباره ارزیابی کردن
reschedule دوباره برنامهریزی کردن
rephrasing دوباره عبارتبندی کردن
resurfaced دوباره روکاری کردن
reinsure دوباره بیمه کردن
rewake دوباره بیدار کردن
rephrases دوباره عبارتبندی کردن
reimport دوباره وارد کردن
re-examined دوباره بازپرسی کردن
reemploy دوباره استخدام کردن
redirected دوباره راهنمایی کردن
re-examine دوباره بازپرسی کردن
revise دوباره چاپ کردن
back fill عمل دوباره پر کردن
reschedules دوباره برنامهریزی کردن
reconditions دوباره درست کردن
reactivate دوباره فعال کردن
rescheduling دوباره برنامهریزی کردن
retrocede دوباره واگذار کردن
reactivated دوباره فعال کردن
regain دوباره تصرف کردن
rescheduled دوباره برنامهریزی کردن
reactivates دوباره فعال کردن
redeveloping دوباره پیشرفته کردن
reactivating دوباره فعال کردن
regained دوباره تصرف کردن
regarding دوباره تسطیح کردن
cold start دوباره روشن کردن
re examine دوباره بازپرسی کردن
redevelops دوباره پیشرفته کردن
revalues دوباره ارزیابی کردن
redistributes دوباره پخش کردن
reinstall دوباره برقرار کردن
reforge دوباره جعل کردن
remarried دوباره عروسی کردن
redistributed دوباره پخش کردن
relive دوباره تجربه کردن
redistribute دوباره پخش کردن
retaken دوباره تسخیر کردن
redistributing دوباره پخش کردن
remonetize دوباره رایج کردن
renegotiate دوباره مذاکره کردن
revalued دوباره ارزیابی کردن
revalue دوباره ارزیابی کردن
reliving دوباره تجربه کردن
reoccupy دوباره اغاز کردن
relives دوباره تجربه کردن
rejuveoize دوباره جوان کردن
relived دوباره تجربه کردن
reexamine دوباره امتحان کردن
retakes دوباره تسخیر کردن
remarries دوباره عروسی کردن
reopened دوباره باز کردن
revises دوباره چاپ کردن
reopen دوباره باز کردن
redirects دوباره راهنمایی کردن
reengage دوباره استخدام کردن
redirecting دوباره راهنمایی کردن
rephrased دوباره عبارتبندی کردن
re-examining دوباره بازپرسی کردن
reopening دوباره باز کردن
reinterpret دوباره تفسیر کردن
remarry دوباره عروسی کردن
reorder دوباره مرتب کردن
retake دوباره تسخیر کردن
resurfaces دوباره روکاری کردن
rephrase دوباره عبارتبندی کردن
resurface دوباره روکاری کردن
reopens دوباره باز کردن
revising دوباره چاپ کردن
re-examines دوباره بازپرسی کردن
rewiring دوباره سیمکشی کردن
recalculate دوباره حساب کردن
rewired دوباره سیمکشی کردن
re paving دوباره فرش کردن
rewires دوباره سیمکشی کردن
reorganizing دوباره متشکل کردن
reuse دوباره استفاده کردن
reproduce دوباره چاپ کردن
republish دوباره چاپ کردن
recollects دوباره جمع کردن
reorganizes دوباره متشکل کردن
recollecting دوباره جمع کردن
recompose دوباره انشاء کردن
recommit دوباره زندان کردن
retaking دوباره تسخیر کردن
reorganize دوباره متشکل کردن
retransmit دوباره مخابره کردن
reorganized دوباره متشکل کردن
retranslate دوباره ترجمه کردن
revalidate دوباره پادار کردن
re sort دوباره جور کردن
re strain دوباره صاف کردن
rejuvenates دوباره جوان کردن
resorb دوباره جذب کردن
rejuvenating دوباره جوان کردن
restart روشن کردن دوباره
reproduces دوباره چاپ کردن
re establish دوباره برپا کردن
retry دوباره محاکمه کردن
re establish دوباره تاسیس کردن
rejuvenated دوباره جوان کردن
rejuvenate دوباره جوان کردن
revisit دوباره ملاقات کردن
reasure دوباره بیمه کردن
rebuilds دوباره ساختمان کردن
retry دوباره ازمایش کردن
revisits دوباره ملاقات کردن
revisiting دوباره ملاقات کردن
revisited دوباره ملاقات کردن
reassociate دوباره متحد کردن
rebuild دوباره ساختمان کردن
republish دوباره منتشر کردن
redefine دوباره تعریف کردن
reinstates دوباره برقرار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com