English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English Persian
re echo دوباره منعکس شدن
Search result with all words
rebound دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
Other Matches
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerate دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerated دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
baffling منعکس
baffles منعکس
baffled منعکس
baffle منعکس
reflected منعکس
reactive منعکس شونده
reflectors منعکس کننده
reflector منعکس کننده
ring with منعکس کردن
reflects منعکس شدن
image منعکس کردن
reflect منعکس شدن
reflecting منعکس شدن
resound منعکس کردن
resounded منعکس کردن
resounds منعکس کردن
images منعکس کردن
looped تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
baffle صفحه منعکس کننده
baffled صفحه منعکس کننده
baffling صفحه منعکس کننده
reecho دوبار منعکس شدن
reflectively بطور منعکس شونده
reflectional بازتابنده منعکس سازنده
baffles صفحه منعکس کننده
abat voix منعکس کننده صدا
barrel reflector منعکس کننده لوله
indirect lighting نور منعکس شده
reflective بازتابنده منعکس سازنده
reflected binary code رمز دودویی منعکس شده
relucent منعکس کننده نور متشعشع
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
catoptric وابسته به ایینه ونور منعکس شده
deep scattering layer لایههای منعکس کننده عمق دریا
barrel reflector منعکس کننده وضع داخل لوله
periscope منعکس کننده نور دریچه دید
periscopes منعکس کننده نور دریچه دید
balloon reflector بالن منعکس کننده امواج الکترونیکی منعکس کننده امواج الکترونیکی بالن
mirror دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrored دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrors دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
thermocline لایه منعکس کننده صوت در اب دریا
camera lucida دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
camera lucida [ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
abat-voix [قبه یا سایبان که صدا را در پشت و بالای سکوی خطابه منعکس می کند.]
backgrounds نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
background نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
delineascope پرژکتور منعکس کننده عکس در روی یک پرده پرژکتوراگراندیسمان عکس
chaff وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار نوارهای منعکس کننده امواج رادار
mach stem جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس
self reflexive منعکس کننده تصویر خود خود پژواکی
transponder تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
side reflector منعکس کننده کناری رفلکتور کناری
reflector جسم منعکس کننده جسم صیقلی
reflectors جسم منعکس کننده جسم صیقلی
hologram تصویر سه بعدی که توسط الگوهای میانی ایجاد میشود وقتی که بخشی از منبع نور مثل لیزر از یک شی منعکس شود و با اشعه اصل ترکیب شود
holograms تصویر سه بعدی که توسط الگوهای میانی ایجاد میشود وقتی که بخشی از منبع نور مثل لیزر از یک شی منعکس شود و با اشعه اصل ترکیب شود
reflects تامل کردن منعکس کردن
reflect تامل کردن منعکس کردن
reflecting تامل کردن منعکس کردن
again دوباره
continually دوباره و دوباره
de novo دوباره
revet دوباره
bis دوباره
afresh دوباره
on more دوباره
anew دوباره
rejoin دوباره پیوستن به
resurge دوباره برخاستن
rejoining دوباره پیوستن به
rejoins دوباره پیوستن به
re-ran دوباره دویدن
rejoined دوباره پیوستن به
refilling دوباره پرکردن
re-run دوباره دویدن
refilling دوباره پر کردن
refills دوباره پرکردن
restart شروع دوباره
refills دوباره پر کردن
re-running دوباره دویدن
reissuing دوباره منتشرکردن
reissues دوباره منتشرکردن
rewrites دوباره نویسی
twice born دوباره زاد
second check بررسی دوباره
rewrote دوباره نویسی
rewrote دوباره نوشتن
rewritten دوباره نویسی
rewritten دوباره نوشتن
re-runs دوباره دویدن
rewriting دوباره نوشتن
rewriter دوباره نویس
rewake دوباره برانگیختن
reissued دوباره منتشرکردن
rewrite دوباره نوشتن
reissue دوباره منتشرکردن
rewrite دوباره نویسی
rewriting دوباره نویسی
to come again دوباره امدن
retransmit دوباره فرستادن
rebirth تولد دوباره
revest دوباره گماشتن
rewrites دوباره نوشتن
re edify دوباره ساختن
reproduction تولید دوباره
recurring دوباره فاهرشونده
redintegrate دوباره مستقرشونده
reelect دوباره گزیدن
reenagement استخدام دوباره
refillable دوباره پر کردنی
recapturing دوباره تسخیرکردن
recaptures دوباره تسخیرکردن
recaptured دوباره تسخیرکردن
recapture دوباره تسخیرکردن
reproductions تولید دوباره
recoat دوباره اندودن
re echo دوباره برگرداندن
re count دوباره شمردن
re construction دوباره سازی
plerosis دوباره پرشدن
re establishment دوباره برقرارسازی
re fuse دوباره گداختن
once more دوباره باردیگر
fox message پیام دوباره
digamy عروسی دوباره
recature دوباره تسخیرکردن
reproducing دوباره تولیدکردن
reproduces دوباره تولیدکردن
regorge دوباره فروبردن
refreshes دوباره پر کردن
repass دوباره عبورکردن
refreshed دوباره پر کردن
repeated test ازمون دوباره
refresh دوباره پر کردن
repiece دوباره سر هم دادن
replenishment دوباره پرکردن
reproducer دوباره تولیدکننده
repullulate دوباره درامدن
resorb دوباره بعلیدن
replenish دوباره پر کردن
replenished دوباره پر کردن
reproduced دوباره تولیدکردن
rehear دوباره شنیدن
reproduce دوباره تولیدکردن
reedify دوباره ساختن
reinvest دوباره گماشتن
refreshingly دوباره سازی
refreshing دوباره سازی
reconstructions دوباره سازی
reconstruction دوباره سازی
replenishing دوباره پر کردن
resorption بلع دوباره
refilled دوباره پر کردن
reworked دوباره ورزیدن
retaken دوباره گرفتن
renders دوباره دادن
repeats دوباره ساختن
retakes دوباره گرفتن
retake دوباره گرفتن
rally دوباره بکارانداختن
encore دوباره بنوازید
reinstate دوباره گماشتن
rallies دوباره بکارانداختن
reinstated دوباره گماشتن
encores دوباره بنوازید
come back دوباره مد شدن
reinstates دوباره گماشتن
rallied دوباره بکارانداختن
reinstating دوباره گماشتن
refloat دوباره به اب انداختن
refloated دوباره به اب انداختن
reworking دوباره ورزیدن
reworks دوباره ورزیدن
A fresh lease of life. عمر دوباره
Come again <idiom> دوباره تکرار کن.
refloats دوباره به اب انداختن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
render دوباره دادن
retaking دوباره گرفتن
rendered دوباره دادن
refloating دوباره به اب انداختن
reseats دوباره نشاندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com