English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
repeat دوباره گفتن
repeats دوباره گفتن
Search result with all words
iterate دوباره گفتن بازگو کردن
Other Matches
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerated دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerate دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
greets درود گفتن تبریک گفتن
greet درود گفتن تبریک گفتن
greeted درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
loop تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
sputters تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
inform گفتن
informing گفتن
utterances گفتن
informs گفتن
relate گفتن
to give utterance to گفتن
relates گفتن
utterance گفتن
saith گفتن
bubbling گفتن
tell گفتن
telling-off گفتن
tells گفتن
mouths گفتن
mouthing گفتن
mouthed گفتن
mouth گفتن
say گفتن
bubbled گفتن
bubble گفتن
pshaw اه گفتن
rehearse گفتن
rehearsed گفتن
rehearses گفتن
rehearsing گفتن
iteration گفتن
get out گفتن
bubbles گفتن
adduse گفتن
says گفتن
let out <idiom> گفتن
let (someone) know <idiom> گفتن
uttered گفتن
utters گفتن
viyuperate بد گفتن
vituperate بد گفتن
utter گفتن
to weep out گفتن
to tell a story گفتن
recounting یکایک گفتن
communing راز دل گفتن
recounted یکایک گفتن
recount یکایک گفتن
prevaricates دروغ گفتن
giggle سخن گفتن
blethers بیهوده گفتن
acclaims افرین گفتن
recounts یکایک گفتن
prevaricated دروغ گفتن
rejoining در پاسخ گفتن
acclaiming افرین گفتن
swear ناسزا گفتن
scream ناگهانی گفتن
swears ناسزا گفتن
acclaimed افرین گفتن
acclaim افرین گفتن
tittle-tattle یاوه گفتن
giggled سخن گفتن
tittle tattle یاوه گفتن
commune راز دل گفتن
prevaricating دروغ گفتن
yes بلی گفتن
fawn تملق گفتن
fawned تملق گفتن
fawns تملق گفتن
blether مزخرف گفتن
blether بیهوده گفتن
blethered مزخرف گفتن
blethered بیهوده گفتن
communes راز دل گفتن
blethering مزخرف گفتن
blethering بیهوده گفتن
rejoins در پاسخ گفتن
blethers مزخرف گفتن
giggling سخن گفتن
giggles سخن گفتن
communed راز دل گفتن
rejoined در پاسخ گفتن
applaud افرین گفتن
interject بطورمعترضه گفتن
commiserating تسلیت گفتن بر
extemporises بالبداهه گفتن
extemporising بالبداهه گفتن
commiserates تسلیت گفتن بر
commiserated تسلیت گفتن بر
extemporize بالبداهه گفتن
observing گفتن برپاداشتن
observes گفتن برپاداشتن
observed گفتن برپاداشتن
observe گفتن برپاداشتن
belying دروغ گفتن
extemporized بالبداهه گفتن
extemporizes بالبداهه گفتن
extemporizing بالبداهه گفتن
belies دروغ گفتن
belied دروغ گفتن
interjected بطورمعترضه گفتن
interjecting بطورمعترضه گفتن
interjects بطورمعترضه گفتن
applauded افرین گفتن
applauding افرین گفتن
applauds افرین گفتن
overstating اغراق گفتن در
overstates اغراق گفتن در
overstated اغراق گفتن در
overstate اغراق گفتن در
speaks سخن گفتن
speak سخن گفتن
reviles ناسزا گفتن
reviled ناسزا گفتن
commiserate تسلیت گفتن بر
revile ناسزا گفتن
abandon ترک گفتن
abandoning ترک گفتن
abandons ترک گفتن
extemporised بالبداهه گفتن
belie دروغ گفتن
to draw the long bow اغراق گفتن
twadle چرند گفتن
unbosom اسراردل را گفتن
unreel باز گفتن
walk out on ترک گفتن
ad-lib فیالبداهه گفتن
ad-libbed فیالبداهه گفتن
ad-libbing فیالبداهه گفتن
ad-libs فیالبداهه گفتن
bullshit مزخرف گفتن
To speak the truth. حقیقت را گفتن
To get someones goat To utter blasphemies . کفر گفتن
to yell out با نعره گفتن
to tell the truth راست گفتن
to tell a lie دروغ گفتن
to pile it on اغراق گفتن
to throw the hatchet اغراق گفتن
to make a remark سخن گفتن
to pull اغراق گفتن
to put it on اغراق گفتن
to sigh out با اه وحسرت گفتن
to speak through one's nose سخن گفتن
to spoke the t. راست گفتن
to take the floor سخن گفتن
to talk nonsense مهمل گفتن
to talk tall گزاف گفتن
come clean <idiom> راست گفتن
crack a joke <idiom> جوک گفتن
to regurgitate شر و ور تکراری گفتن
to trot out شر و ور تکراری گفتن
extol آفرین گفتن
extoll آفرین گفتن
to tell a joke بذله ای گفتن
to tell a joke جوکی گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom> تملق گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom> تملق گفتن
tell the truth حقیقت را گفتن
to draw the long اغراق گفتن
screamed ناگهانی گفتن
adulate مدح گفتن
allegorize مثل گفتن
avouch اشکارا گفتن
bootlick تملق گفتن از
call bad names ناسزا گفتن
doxologize ستایش گفتن
enounce به صراحت گفتن
fabulize افسانه گفتن
gnosticize عرفان گفتن
hyperbolize اغراق گفتن
lalophobia گفتن هراسی
adduee گفتن افهارنمودن
saluting تهنیت گفتن
salutes تهنیت گفتن
screams ناگهانی گفتن
confide محرمانه گفتن
confided محرمانه گفتن
confides محرمانه گفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com