English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
to halve two timbers دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
Other Matches
smatterer کسیکه بریده بریده حرف میزند
To break down the enemys resistance. مقاومت دشمن رادرهم شکستن
Our heavy guns pounded ( away at ) the enemy positions . توپخانه سنگین ما مواضع دشمن رادرهم کوبید
gasp بریده بریده نفس کشیدن
gasped بریده بریده نفس کشیدن
gasping بریده بریده نفس کشیدن
gasps بریده بریده نفس کشیدن
staccato بطور بریده بریده اداکردن
fishplate صفحه پولادینی که دو خط اهن یا دوتیر را بهم متصل ساخته ودر امتداد هم قرارمیدهد
to play up to another actor بدانگونه درنمایش بازی کردن که بازیگر دیگر سر ذوق آید
pregnant use of a verb بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
to take the p of any one بدانگونه مشت بران کسی زدن که سخت دردگین شودیافالج گرد د
giggle با نفس بریده بریده
giggled با نفس بریده بریده
slashed بریده بریده کردن
slashes بریده بریده کردن
slash بریده بریده کردن
giggles با نفس بریده بریده
broken sleep خواب بریده بریده
giggling با نفس بریده بریده
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
one half of نیمی از
half نیمی
half of my time نیمی ازوقت من
one is half of two یکی نیمی است از دو
ilka هریک
each هریک از
foible نیمی از شمشیر از وسط تانوک
solgel نیمی مایع ونیمی ژلاتینی
foibles نیمی از شمشیر از وسط تانوک
whichever هر کدام که هریک که
whichsoever هر کدام که هریک که
either هریک ازدوتا
either one هریک ازدو
apiece هرچیز هریک
fortes نیمی از شمشیر از وسط تیغه تا دسته
ichthyocentaur جانورافسانهای که نیمی ادم ونیمی ماهی
forte نیمی از شمشیر از وسط تیغه تا دسته
mutton chop دنده و نیمی از مهره که باهم سرخ کنند
theriaanthropism پرستش موجوداتی که نیمی انسان ونیمی جانورباشند
half حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
en واحد اندازه گیری که معادل نیمی از یک ein است
reversal نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
No less than half the students failed the test. کم کمش نیمی از دانش آموزان درآزمون قبول نشدند.
therianthropic وابست به موجوداتی که نیمی انسان ونیمی جانور بودند
half دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
reversals نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
haploid دارای نیمی ازکروموزومهای اصلی مانندکروموسوم سلولهای جنسی
wing threequarter هریک از دو مدافع کنار زمین
minotaur جانوری که نیمی از بدنش گاو ونیم دیگرش انسان بودن
pandean نام رب النوع چراگاه هاوجنگلها که نیمی ادم ونیمی بزبود
canning هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
can هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
cans هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
stria نوار باریک هریک از خطوط موازی
full rubber حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
stick هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
forewing هریک از دوبال جلو حشرات چهار بال
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
pyxidium کپسول گیاهی که نیمی از ان در اثر شکفتن بازواز نیم پایینش جدا میگردد مجری
gammadion چلیپایی که برانتهای هریک ازچهارخطان ازطرف حرکت عقربه ساعت رس
metaprotein هریک از مشتقات پروتئین که از فعل وانفعال اسید وقلیابدست میاید
rated power هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
light هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
nereid هریک ازپنجاه حوری دریایی که دختران نروس بوده اند
lightest هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
lighted هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
nundinal letter حرفی برای نامیدن هریک ازهشت روز بازار بکار میرفت
half مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
dimples هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
dimple هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
cut بریده
cuts بریده
edge notched لب بریده
by snathces بریده بریده
brokenly بریده بریده
lobed بریده بریده
interrupted line خط بریده بریده
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
sawn joint درز بریده
to pant for breath بریده دم زدن
chop ضربه بریده
premorse بریده شده
lumber تیر بریده
lumbered تیر بریده
chop پاس بریده
lumbering تیر بریده
sectile بریده شدنی
intrenchant بریده نشدنیentrench
lumbers تیر بریده
chopped ضربه بریده
crop eared گوش بریده
gasped نفس بریده
gasp نفس بریده
uncut بریده نشده
bonnyclabber شیر بریده
exploded view منظره بریده
ellipsis بریده گویی
chopped پاس بریده
dimension stone سنگ بریده
cluttering بریده گویی
gasps نفس بریده
gasping نفس بریده
abc analysis طبقه بندی مخصوص کالاهای موجود درانبار که معمولابراساس قیمت موجودی هریک از اقلام تنظیم میگردد
parings ناخن بریده شده
cut back bitumens قیرهای محلول پس بریده
brokenly بطور شکسته یا بریده
dissevere جداشدن بریده شدن
shoot set پاس تیز یا بریده
to fall off سواشدن بریده شدن
mutilated اندام بریده مغلوط
paring ناخن بریده شده
to go off [ British E] بریده شدن [آشپزی و غذا]
to turn بریده شدن [آشپزی و غذا]
skive قسمت بریده چرم نواره
skives قسمت بریده چرم نواره
skived قسمت بریده چرم نواره
skiving قسمت بریده چرم نواره
to turn sour بریده شدن [آشپزی و غذا]
julienne ابگوشت سبزیجات بریده شده
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
Luddite هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
Luddites هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
exploded view منظره شکافته شده مدل بریده
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
lane مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lanes مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
scrapping عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scraps عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapped عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
logjam انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
scrap عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
to slit hide into thongs پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
The milk [the wine] has already turned [gone off] . شیر [شراب] پیش از این بریده شده است.
dimension stone سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
cut brackets [تکه ای از تخته ی بریده شده با تیر یک طرف گیردار]
scrap book مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
cutting angle زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
ballade قطعه منظومی مرکب از سه مصرع مساوی و متشابه ویک مصرع کوتاه تر که هریک از این چهار قسمت یک بیت ترجیع بند دارد
x cut crystal کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
sets of bill نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
stenciling ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilled ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencil ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciled ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
Those who play with edged tools must expect to be . <proverb> کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
let down پایین انداختن انداختن
raids سیستم دیسک درایو سریع با فرفیت خطا, که ازچندین درایو که هریک ازبابت بررسی برای تشخیص خطا خواهد بود
raiding سیستم دیسک درایو سریع با فرفیت خطا, که ازچندین درایو که هریک ازبابت بررسی برای تشخیص خطا خواهد بود
raid سیستم دیسک درایو سریع با فرفیت خطا, که ازچندین درایو که هریک ازبابت بررسی برای تشخیص خطا خواهد بود
raided سیستم دیسک درایو سریع با فرفیت خطا, که ازچندین درایو که هریک ازبابت بررسی برای تشخیص خطا خواهد بود
click art صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
flow diagram صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flowchart صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
selections نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
selection نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
head-shrinker کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinkers کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
pastes درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
paste درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pasted درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
scrapbooks مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
scrapbook مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
pasting درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
biased fabric پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
wafers یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
wafer یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
die قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
flowchart template یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
brussels دار الکتریکی یا ژاکارد که در تهیه فرش های ماشینی بکار رفته، تارها روی بوبین در بالای ماشین قرار گرفته و بسته به نیاز باز می شوند [شبیه دار کرمانی] و در آن حلقه های نخ پود بصورت بریده شده رها می گردد
launches به اب انداختن
hurls انداختن
launching به اب انداختن
fling انداختن
pilling تل انداختن
flinging انداختن
hurled انداختن
deracination بر انداختن
hurl انداختن
flings انداختن
lay away انداختن
lash vt انداختن
let fall انداختن
jaculate انداختن
sling انداختن
slinging انداختن
slings انداختن
floriate گل انداختن در
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com