English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
metascope دوربین تک چشمی
Other Matches
sniper scope دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
infinity method روش موازی کردن دو خط تارموی دوربین تنظیم دوربین در بینهایت
angle of view زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
cross line بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
hyperfocal distance مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
synchroscope دوربین کنترل اتش خودکارپدافند هوایی دوربین دستگاه توزیع اتش خودکار
collimating sight دوربین نشانه روی لوله توپ به هدف دوربین منطبق کننده لوله و هدف
lens distortion خطای عدسی دوربین عکاسی انحراف عدسی دوربین عکاسی
eyes چشمی
eyeing چشمی
rival هم چشمی
monocular یک چشمی
rivaled هم چشمی
rivaling هم چشمی
rivalled هم چشمی
rivalship هم چشمی
rivals هم چشمی
ophtalmic چشمی
ocular چشمی
eye چشمی
emulation هم چشمی
rivalling هم چشمی
becket چشمی
competition هم چشمی
competitions هم چشمی
eyepieces چشمی
uniocular یک چشمی
eying چشمی
eyepiece چشمی
monocles عینک یک چشمی
monocular vision بینایی یک چشمی
emulative هم چشمی کننده
rivals هم چشمی کننده
bollard eye چشمی موت
rivalling هم چشمی کننده
monocle عینک یک چشمی
rivalled هم چشمی کننده
eyes of the ship چشمی ناو
rivaling هم چشمی کننده
emolously از روی هم چشمی
rivaled هم چشمی کننده
ocular lens عدسی چشمی
binocular deprivation محرومیت دو چشمی
emulous هم چشمی کننده
bullrings چشمی سینه
bullring چشمی سینه
thimbles چشمی فلزی
thimble چشمی فلزی
entoptic درون چشمی
hawse pipe چشمی لنگر
optic چشمی بصری
eye splice پیوند چشمی
eyepiece عدسی چشمی
monocular deprivation محرومیت یک چشمی
flemish eye چشمی بافته
emulously ازروی هم چشمی
eyepieces عدسی چشمی
rival هم چشمی کننده
eyeing چشمی طناب
half-glasses عینک یک چشمی
vier هم چشمی کننده
thoroughfoot اتصال چشمی
all eyes چهار چشمی
three eyed union plate صفحه سه چشمی
bridling بند چشمی
bridles بند چشمی
bridled بند چشمی
bridle بند چشمی
eying چشمی طناب
thimble eye چشمی فلزی
eyes چشمی طناب
eye چشمی طناب
sight check مقابله چشمی
vies هم چشمی کردن
soft eye چشمی ساده
penuriousness تنگ چشمی
emulate هم چشمی کردن با
emulated هم چشمی کردن با
emulates هم چشمی کردن با
emulating هم چشمی کردن با
vie هم چشمی کردن
vied هم چشمی کردن
eyeplate صفحه چشمی دار
chock چشمی فلزی روی پل
peep نگاه زیر چشمی
peeped نگاه زیر چشمی
binocular fusion در هم امیزی دید دو چشمی
british antilewisite نوعی پماد چشمی
binocular disparity ناهمخوانی دید دو چشمی
bull nose چشمی سینه ناو
eyes in the back of one's head <idiom> چهار چشمی پاییدن
competition هم چشمی سبقت جویی
competitions هم چشمی سبقت جویی
ophthalmic چشمی وابسته به چشم
eyebolt پیچ چشمی دار
peeps نگاه زیر چشمی
peeping نگاه زیر چشمی
keep up with the Joneses <idiom> چشم وهم چشمی
swivels چشمی خود گرد
suborbital زیر کاسه چشمی
swivel چشمی خود گرد
swivelled چشمی خود گرد
runner طناب چشمی دار
runners طناب چشمی دار
reduced eye چشمی باریک شده
running bow line چشمی زدن به طناب
outrival در هم چشمی پیش افتادن از
parsimoniously بزفتی باتنگ چشمی
eye bolt مهره چشمی دار
loup ذره بین چشمی
union plate صفحه چند چشمی
foul house چشمی گرفته لنگر
slinks نظر چشمی نگاه دزدکی
external rectus عضله مستقیم برون چشمی
roller clock چشمی بسته قرقره دار
dip the eye وصل کردن چشمی طنابهابهم
slinking نظر چشمی نگاه دزدکی
optical نشانه روی بصری چشمی
slink نظر چشمی نگاه دزدکی
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
wall eye چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
borescope ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
To try to keep up with the joneses. چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
far seeing دوربین
opera glasses دوربین
night glass دوربین شب
longsighted دوربین
long sighted دوربین
the penetration of a telescope دوربین
presbyopic دوربین
binocular دوربین
telescopes دوربین
far sighted دوربین
far-sighted دوربین
telescope دوربین
camera دوربین
cameras دوربین
stadia points تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
pelorus دستگاه سمت یاب چشمی نسبت به اجرام سماوی
telescope دوربین نجومی
hypermetrope ادم دوربین
gun sight دوربین توپ
field glass دوربین صحرایی
telescopes دوربین نجومی
camera-shy بیزار از دوربین
box cameras دوربین قوطی
sights دوربین دیدن
sight دوربین دیدن
reflex sight دوربین منشوری
spyglass دوربین کوچک
reticle عدسی دوربین
telescopy فن استعمال دوربین
the penetration of a telescope قوه دوربین
miniature camera دوربین مینیاتوری
theodo;ite دوربین مهندسی
opticians دوربین فروش
optician دوربین فروش
vial حباب دوربین
kodak دوربین عکاسی
pickup tube دوربین تلویزیونی
closed-circuit camera دوربین نظارت
surveillance camera دوربین نظارت
security camera دوربین نظارت
cross hair خط داخل دوربین
observation camera دوربین نظارت
camera nadir خط لولای دوربین
director sight دوربین هادی
drawtube لوله دوربین
computing sight دوربین محاسب
CCTV camera دوربین امنیتی
television camera tube دوربین تلویزیونی
closed-circuit camera دوربین امنیتی
camera tube دوربین تلویزیونی
surveillance camera دوربین امنیتی
coarse sight دوربین یدکی
security camera دوربین امنیتی
observation camera دوربین امنیتی
color camera دوربین رنگی
CCTV camera دوربین نظارت
box camera دوربین قوطی
eye piece عدسی سر دوربین
binocular دوربین دوچشمی
binocular دوربین دو چشم
elbow telescope دوربین بازویی
electron camera دوربین الکترونی
lens عدسی دوربین
sight دوربین نشانه روی
snooper scope دوربین تعقیب و دیدبانی
spotting scope دوربین روی سه پایه
iris دیافراگم [دوربین عکاسی]
sights دوربین نشانه روی
riflescope دوربین روی تفنگ
reticle تار موی دوربین
tachometric sight دوربین مسافت یاب
reticle شبکه دوربین نجومی
closed-circuit camera دوربین مدار بسته
vidicon لوله دوربین عکاسی
surveillance camera دوربین مدار بسته
(iris) diaphragm دیافراگم [دوربین عکاسی]
security camera دوربین مدار بسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com