Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
peripheral
دورهای وابسته به محیط
Other Matches
quadrangular meet
مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
rezone
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
bioecology
رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
to tip something
[British E]
رسوب کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
ته نشین شدن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
ذخیره کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
recapitulative
دورهای
periodical
دورهای
rhythmical
دورهای
recapitulatory
دورهای
anti cyclical
ضد دورهای
countercyclical
ضد دورهای
sporadic
دورهای
cyclic
دورهای
sporadically
دورهای
periodic
دورهای
periodicals
دورهای
periodic report
گزارش دورهای
series turn
دورهای زنجیری
periodicity
دورهای بودن
periodic fluctuation
نوسان دورهای
cyclic disorder
اختلال دورهای
timed backup
پشتیبانی دورهای
cyclic stress
تنش دورهای
cyclical fluctuations
نوسانات دورهای
periodic current
جریان دورهای
periodic table
جدول دورهای
all play all
مسابقه دورهای
edge welding
جوشکاری دورهای
periodically
بصورت دورهای
periodical
نشریه دورهای
environmental test
ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
Americans
تورنمنت دورهای شطرنج
by-election
انتخابات میان دورهای
by-elections
انتخابات میان دورهای
edge fillet weld
جوش نواری دورهای
simple periodic current
جریان دورهای ساده
leagues
مسابقههای دورهای باشگاهها
mean value of periodic quantity
میانگین کمیت دورهای
cyclical stock check
کنترل موجودی دورهای
league
مسابقههای دورهای باشگاهها
round-robin
تورنمنت دورهای شطرنج
crc
بررسی افزونگی دورهای
American
تورنمنت دورهای شطرنج
demagnetizing turns of armature
دورهای مغناطیس زدای ارمیچر
secular
دورهای غیر مذهبی دنیائی
lacustrine animals
دورهای که روی دریاچه هاخانه می ساختند
r.m.s. value of a periodic quantity
جذر متوسط مربعهای کمیتهای دورهای
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
periodicals
مجلاتی که بصورت دورهای ماهانه سه ماهه سالانه و ... منتشر میشوند
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cambridge equation
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
outward things
محیط
outline
محیط
outlines
محیط
girths
محیط
circumferences
محیط
outlining
محیط
girth
محیط
ambiance
محیط
surroundings
محیط
perimeter
محیط
ambience
محیط
circumference
محیط
mediums
محیط
peripheries
محیط
entourages
محیط
medium
محیط
periphery
محیط
perimeters
محیط
entourage
محیط
setting
محیط
outlined
محیط
environment
محیط
milieus
محیط
outsides
محیط
milieu
محیط
outside
محیط
lap
محیط
millieu
محیط
circuity
محیط
milieux
محیط
environments
محیط
sphere
محیط
lapped
محیط
settings
محیط
spheres
محیط
silhouette
محیط مریی
contour
محیط مرئی
medium
محیط کشت
environmentalists
محیط نگر
environmentalist
محیط نگر
circumference
محیط دایره
comprehensive
وسیع محیط
milieu therapy
محیط درمانی
environment
محیط زیست
mediums
محیط کشت
mixed environment
محیط درهم
environments
محیط زیست
miseenscene
محیط کلی
therapeutic millieu
محیط درمانی
circled
محیط دایره
shelf environment
محیط کم عمق
milieu
محیط اجتماعی
milieus
محیط اجتماعی
milieux
محیط اجتماعی
threptic
محیط زاد
circles
محیط دایره
social milieu
محیط اجتماعی
atmospheric environement
محیط جوی
circle
محیط دایره
circling
محیط دایره
polarization of a medium
قطبش محیط
bonification
به سازی محیط
circumambient
محیط دورگردیدن
climate for growth
محیط رشد
bodification
بهسازی محیط
psychological environment
محیط روانی
ambient temperature
دمای محیط
ambient pressure
فشار محیط
operational environment
محیط فعالیت
operational environment
محیط عملیاتی
windowing environment
محیط پنجرهای
silhouettes
محیط مریی
perimeter
پیرامون محیط
peripheries
محیط حدود
acclimatization
سازش با محیط
workbenches
محیط کاری
workbench
محیط کاری
dispersion medium
محیط پاشندگی
dispersive medium
محیط پخش
environment architecture
معماری محیط
perimeters
پیرامون محیط
periphery
محیط حدود
circumferences
محیط دایره
perimeter
[circumference]
of a circle
محیط دایره
living environment
محیط زنده
in vivo
در محیط طبیعی
in vitro
در محیط مصنوعی
ill neighboured
دارای محیط بد
induced environment
محیط القایی
autotransformer
ترانسفورماتوری با یک سیم پیچ که بوسیله یک لغزنده کربنی تعدادی از دورهای سیم پیچ را بعنوان ثانویه جدامیکند
psychonomics
محیط شناسی روانی
archibenthal enviroment
محیط ژرف اقیانوس
terrestrial environment
وضع محیط زمین
outside
محیط دست بالا
outsides
محیط دست بالا
environmental psychology
روانشناسی محیط نگر
circumstance
شرایط محیط اهمیت
atlantic
دریای محیط غربی
bonification scheme
طرح بهسازی محیط
environmental protection
حفاظت محیط زیست
induced environment
محیط القا شده
accommodation
سازش با مقتضیات محیط
environments
محیط یا موقعیتهای فیزیکی
accommodations
سازش با مقتضیات محیط
elements
محیط طبیعی اخشیج
eco-
پیشوند محیط پرگیر
element
محیط طبیعی اخشیج
misfits
غیر متجانس با محیط
environmentalist
محیط زیست شناس
environmetal protection
حمایت محیط زیستی
environmental conservation
حفافت محیط زیست
metaerg
صفت محیط زاد
environmentalism
محیط زیست گرایی
it is meters
محیط ان دومتر است
environmentalism
محیط زیست شناسی
data base environment
محیط پایگاه داده
derealization
دگرسان بینی محیط
domain knowledge
دانش محیط کاربرد
environmentalists
محیط زیست گرا
environmentalists
محیط زیست شناس
environmentalist
محیط زیست گرا
collapse design
محاسبه در محیط خمیری
environment
محیط یا موقعیتهای فیزیکی
acid cure
پخت در محیط اسیدی
misfit
غیر متجانس با محیط
acid catalysis
کاتالیزور در محیط اسیدی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com