English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
to wear two faces دورویی کردن دوروودورنگ بودن
Other Matches
dissimulating دورویی کردن فریب دادن
dissimulates دورویی کردن فریب دادن
dissimulated دورویی کردن فریب دادن
dissimulate دورویی کردن فریب دادن
double-cross دورویی کردن خیانت کردن
double-crossing دورویی کردن خیانت کردن
double-crossed دورویی کردن خیانت کردن
double cross دورویی کردن خیانت کردن
double-crosses دورویی کردن خیانت کردن
hyporisy دورویی
hanky-panky دورویی
duplicity دورویی
hanky panky دورویی
double dealing دورویی
imposture دورویی
dissimulation دورویی
guile خیانت دورویی
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
machines زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machined زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
paralleled برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
jollify کردن سرخوش بودن
to keep guard بودن احتیاط کردن
to be on guard بودن احتیاط کردن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
perpetrate مرتکب کردن مقصر بودن
comporting جور بودن تحمل کردن
necessitate ایجاب کردن مستلزم بودن
comports جور بودن تحمل کردن
entails شامل بودن فراهم کردن
look out نگهبانی کردن موافب بودن
comported جور بودن تحمل کردن
perpetrated مرتکب کردن مقصر بودن
conflict ناسازگار بودن مبارزه کردن
necessitated ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitating ایجاب کردن مستلزم بودن
conflicted ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts ناسازگار بودن مبارزه کردن
perpetrating مرتکب کردن مقصر بودن
contain شامل بودن خودداری کردن
perpetrates مرتکب کردن مقصر بودن
comport جور بودن تحمل کردن
necessitates ایجاب کردن مستلزم بودن
ambulate حرکت کردن درحرکت بودن
tally تطبیق کردن مطابق بودن
benefit احسان کردن مفید بودن
benefited احسان کردن مفید بودن
benefiting احسان کردن مفید بودن
minds موافبت کردن ملتفت بودن
espies جاسوس بودن بازرسی کردن
minding موافبت کردن ملتفت بودن
correspound مناسب بودن مکاتبه کردن
exceeds تجاوز کردن متجاوز بودن
espied جاسوس بودن بازرسی کردن
trut اعتماد کردن به امیدوار بودن
randan سرخوش بودن نشاط کردن
tallying تطبیق کردن مطابق بودن
tallies تطبیق کردن مطابق بودن
range تغییر کردن یا متفاوت بودن
tallied تطبیق کردن مطابق بودن
ranged تغییر کردن یا متفاوت بودن
ranges تغییر کردن یا متفاوت بودن
to take notice ملتفت بودن توجه کردن
to take notice اعتنا کردن بهوش بودن
mind موافبت کردن ملتفت بودن
exceeded تجاوز کردن متجاوز بودن
adheres طرفدار بودن وفا کردن
agreeing موافقت کردن موافق بودن
adhering طرفدار بودن وفا کردن
agrees موافقت کردن موافق بودن
vacillate مردد بودن نوسان کردن
vacillated مردد بودن نوسان کردن
vacillates مردد بودن نوسان کردن
vacillating مردد بودن نوسان کردن
agree موافقت کردن موافق بودن
adhered طرفدار بودن وفا کردن
adhere طرفدار بودن وفا کردن
entailing شامل بودن فراهم کردن
espy جاسوس بودن بازرسی کردن
exceed تجاوز کردن متجاوز بودن
espying جاسوس بودن بازرسی کردن
hold متصرف بودن جلوگیری کردن از
holds متصرف بودن جلوگیری کردن از
entailed شامل بودن فراهم کردن
entail شامل بودن فراهم کردن
adequateness طرفدار بودن وفا کردن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
concerns دلواپس کردن نگران بودن
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
behoove فرض بودن اقتضاء کردن
alludes افهار کردن مربوط بودن به
maintains حمایت کردن از مدعی بودن
behove فرض بودن اقتضاء کردن
concern دلواپس کردن نگران بودن
have مجبور بودن وادار کردن
contained شامل بودن خودداری کردن
maintained حمایت کردن از مدعی بودن
govern حاکم بودن فرمانداری کردن
governed حاکم بودن فرمانداری کردن
alluding افهار کردن مربوط بودن به
possessing تصرف کردن دارا بودن
governs حاکم بودن فرمانداری کردن
possesses تصرف کردن دارا بودن
contains شامل بودن خودداری کردن
maintain حمایت کردن از مدعی بودن
having مجبور بودن وادار کردن
possess تصرف کردن دارا بودن
allude افهار کردن مربوط بودن به
gestate ابستن بودن حمل کردن
hold out حاکی بودن از خودداری کردن از
alluded افهار کردن مربوط بودن به
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
gift of the gab <idiom> درصحبت کردن ماهر بودن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fuddle دائم الخمر بودن گیج کردن
beseeched درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
synchronize همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
smooth صاف کردن بدون اشکال بودن
synchronised همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
assort طبقه بندی کردن مناسب بودن
apply درخواست کردن شامل حال بودن
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
to live extempore دست بدهن بودن یازندگی کردن
smoothed صاف کردن بدون اشکال بودن
synchronises همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
beseech درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
synchronizes همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
smooths صاف کردن بدون اشکال بودن
applies درخواست کردن شامل حال بودن
applying درخواست کردن شامل حال بودن
synchronising همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
beseeches درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
snafu اشفته بودن درهم وبرهم کردن
smoothest صاف کردن بدون اشکال بودن
itinerate سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
impend اویزان کردن در شرف وقوع بودن
safing از حالت مسلح بودن خارج کردن
scrimmage در تکاپو بودن دست وپنجه نرم کردن
to meet the eye چشم نظر را جلب کردن نمودار بودن
scrimmages در تکاپو بودن دست وپنجه نرم کردن
to cry wolf too often کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
overlook مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooked مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
overlooking مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooks مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
vector راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
vectors راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
sick مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
flowed لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flows لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flow لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
sickest مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
multiple حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
intestable وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com