Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
abduction
دوری از مرکز بدن قیاسی
Other Matches
eccentricities
دوری از مرکز
eccentricity
دوری از مرکز
medical assemblage
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
centrifugal
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
deductive
قیاسی
analogic
قیاسی
analog
قیاسی
syllogist
قیاسی
syllogistic
قیاسی
inductive
قیاسی
schematic
قیاسی
analogical
قیاسی
inductional
قیاسی
comparability
قیاسی
a priori
قیاسی
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
deductive reasoning
استدلال قیاسی
digital analog
رقمی به قیاسی
comparative measurement
سنجش قیاسی
deduction
استنتاج قیاسی
elenchus
تکذیب قیاسی
categoric
قیاسی قطعی
categorical
قیاسی قطعی
syllogistic reasoning
استدلال قیاسی
subcontrariety
ارتباط قیاسی
analog adder
افزایشگر قیاسی
analogical reasoning
استدلال قیاسی
analog transmission
مخابره قیاسی
deductive
استقرایی یا قیاسی
analog signal
علامت قیاسی
deductive method
روش قیاسی
analog digital
قیاسی به رقمی
aposteriori
بااستدلال قیاسی
analog device
دستگاه قیاسی
analog data
داده قیاسی
analog channel
مجرای قیاسی
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
priori
از راه قیاس قیاسی
hypothetico deductive method
روش فرضی- قیاسی
mathematico deductive method
روش ریاضی- قیاسی
dac
مبدل عددی به قیاسی
analogical reasoning
نتیجه گیری قیاسی
adc
مبدل قیاسی به رقمی
analog digital converter
مبدل قیاسی- رقمی
analog to digital converter
مبدل قیاسی به رقمی
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
A/D
انالوگ به دیجیتال : مبدل قیاسی به رقمی
subcontrariety
رابطه بین دو قیاس متقابل تشابه قیاسی
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
inverisimilitude
دوری
cyclical
دوری
distance
دوری
distances
دوری
rotation
دوری
periodicity
دوری
patera
دوری
celestial lonitude
دوری
paten
دوری
dishes
دوری
dish
دوری
remoteness
دوری
serials
دوری
serial
دوری
inaccessibility
دوری
recurring
دوری
grail
دوری
farness
دوری
separations
دوری
separation
دوری
improbability
دوری
periodic
دوری
encyclic
عمومی دوری
separates
مفارقت دوری
separated
مفارقت دوری
separate
مفارقت دوری
patellar
دوری وار
cyclic graph
گراف دوری
declination
دوری ازمحوراصلی
shun
دوری واجتناب
shunned
دوری واجتناب
circular reasoning
استدلال دوری
keep off
دوری کردن
avoids
دوری کردن از
dory defence
دفاع دوری
avoided
دوری کردن از
avoid
دوری کردن از
circular flow
جریان دوری
circular definition
تعریف دوری
aviod
دوری کردن از
shuns
دوری واجتناب
shunning
دوری واجتناب
avoiding
دوری کردن از
serial correlation
همبستگی دوری
remotion
حرکت دوری
recurring decimals
اعشار دوری
rangefinders
دوری یاب
turning away
دوری واجتناب
that far
بان دوری
to fight shy of
دوری کردن از
to keep at arms length
دوری کردن از
to keep one's distance
دوری جستن
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
to keep one's d.
دوری کردن
to give wide berth to
دوری کردن از
back out
دوری کردن از موج
to avoid something
دوری کردن از
[چیزی]
to keep the peace
از جنگ دوری کردن
He is distantly related to us .
نسبت دوری با ما دارد
cyclic group
گروه دوری
[ریاضی]
circular flow of income
جریان دوری درامد
buttress spacing
دوری محورهای پشت بندها
to distance
[dissociate]
oneself from
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
eluding
طفره زدن دوری کردن از
eludes
طفره زدن دوری کردن از
elude
طفره زدن دوری کردن از
He is distantly related to me .
بامن نسبت دوری دارد
eluded
طفره زدن دوری کردن از
elusive
کسی که ازدیگران دوری میکند
patellate
بشکل قاب یا دوری یاطشت
mugwump
سیاست و حزب بازی دوری میکند
to turn one's back on somebody
از کسی دوری کردن
[اصطلاح مجازی]
to dissociate
[disassociate]
oneself from somebody
[something]
از کسی
[چیزی]
دوری
[قطع همکاری]
کردن
the holy grail
دوری یاجامی که مسیح دراخرین شام خودبکاربرد
patelliform
مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
digital to analog converter
مبدل دیجیتال به انالوگ مبدل رقمی به قیاسی
encratites
فرقهای ازنصاراکه ازگوشت خوردن وباده نوشی واختیارجفت دوری می
master slave manipulator
بازو و دست خودکار که به وسیله اپراتوراز فاصله دوری هدایت میشود
analog transmission
انتقال یا مخابره قیاسی مخابره انالوگ
scrambling
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
Gezellig
<adj.>
دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
scramble
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
isolationism
سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
stations
مرکز
stationed
مرکز
station
مرکز
centred
مرکز
centre forward
مرکز
centered
مرکز
centre
مرکز
centers
مرکز
concentric
هم مرکز
acentric
بی مرکز
heart
مرکز
center
مرکز
hearts
مرکز
middles
مرکز
middle
مرکز
intermediate exchange
مرکز
meddle
مرکز
isocentre
هم مرکز
meddles
مرکز
center line
خط مرکز
omphalos
مرکز
meddled
مرکز
central city
مرکز شهر
urban centre of a community
مرکز شهرک
center of mass
مرکز هدف
centre of crest circle
مرکز خمیدگی
center of mass
مرکز جرم
centrifugal
فرار از مرکز
centrifugal
گریزنده از مرکز
center of lift
مرکز برا
central control panel
مرکز کنترل
central office
مرکز تلفن
centre of pressure
مرکز فشار
toll exchange
مرکز تلفن
central tendency
تمایل به مرکز
centre of activities
مرکز عملیات
center of pressure
مرکز فشار
wheel center
مرکز چرخ
centripetal
مرکز گرا
centroid
مرکز جرم
center of resistance
مرکز مقاومت
health centre
مرکز سلامتی
center of symmerty
مرکز تقارن
center punch
مرکز سوراخ
center punch
مرکز منگنه
centroid
شبه مرکز
centripetal
مایل به مرکز
civic centre
مرکز شهر
centroid
مرکز ثقل
cf
مرکز زمین
center web
مرکز چرخ
symmerty center
مرکز تقارن
cf
بازیکن مرکز
centrifugal
مرکز گریز
centrifugal
گریز از مرکز
coaxial cable
سیم هم مرکز
center sleeve
مرکز مجوف
coaxial cable
کابل هم مرکز
chiral center
مرکز کایرال
profit centre
مرکز سود
school center
مرکز اموزش
mass concrete
مرکز جرم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com