Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (6 milliseconds)
English
Persian
shun
دوری واجتناب
shunned
دوری واجتناب
shunning
دوری واجتناب
shuns
دوری واجتناب
turning away
دوری واجتناب
Other Matches
evasion and scape
تاکتیک فرار از اسارت واجتناب از دستگیری مجدد به وسیله دشمن
separations
دوری
separation
دوری
cyclical
دوری
inaccessibility
دوری
remoteness
دوری
rotation
دوری
recurring
دوری
celestial lonitude
دوری
periodicity
دوری
patera
دوری
paten
دوری
inverisimilitude
دوری
improbability
دوری
grail
دوری
farness
دوری
serial
دوری
dish
دوری
dishes
دوری
distance
دوری
distances
دوری
serials
دوری
periodic
دوری
recurring decimals
اعشار دوری
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
keep off
دوری کردن
patellar
دوری وار
serial correlation
همبستگی دوری
rangefinders
دوری یاب
to keep one's distance
دوری جستن
to keep one's d.
دوری کردن
to keep at arms length
دوری کردن از
to give wide berth to
دوری کردن از
to fight shy of
دوری کردن از
that far
بان دوری
remotion
حرکت دوری
encyclic
عمومی دوری
aviod
دوری کردن از
separate
مفارقت دوری
eccentricities
دوری از مرکز
eccentricity
دوری از مرکز
circular definition
تعریف دوری
circular flow
جریان دوری
avoids
دوری کردن از
avoiding
دوری کردن از
avoided
دوری کردن از
avoid
دوری کردن از
dory defence
دفاع دوری
declination
دوری ازمحوراصلی
cyclic graph
گراف دوری
separates
مفارقت دوری
circular reasoning
استدلال دوری
separated
مفارقت دوری
to keep the peace
از جنگ دوری کردن
cyclic group
گروه دوری
[ریاضی]
back out
دوری کردن از موج
circular flow of income
جریان دوری درامد
to avoid something
دوری کردن از
[چیزی]
He is distantly related to us .
نسبت دوری با ما دارد
to distance
[dissociate]
oneself from
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
He is distantly related to me .
بامن نسبت دوری دارد
abduction
دوری از مرکز بدن قیاسی
elude
طفره زدن دوری کردن از
eluded
طفره زدن دوری کردن از
patellate
بشکل قاب یا دوری یاطشت
eludes
طفره زدن دوری کردن از
eluding
طفره زدن دوری کردن از
buttress spacing
دوری محورهای پشت بندها
elusive
کسی که ازدیگران دوری میکند
to turn one's back on somebody
از کسی دوری کردن
[اصطلاح مجازی]
mugwump
سیاست و حزب بازی دوری میکند
to dissociate
[disassociate]
oneself from somebody
[something]
از کسی
[چیزی]
دوری
[قطع همکاری]
کردن
the holy grail
دوری یاجامی که مسیح دراخرین شام خودبکاربرد
patelliform
مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
encratites
فرقهای ازنصاراکه ازگوشت خوردن وباده نوشی واختیارجفت دوری می
master slave manipulator
بازو و دست خودکار که به وسیله اپراتوراز فاصله دوری هدایت میشود
scrambled
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
Gezellig
<adj.>
دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
scramble
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambling
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
isolationism
سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
back out
دوری کردن از الغاء کردن
polycyclic
چند حلقهای چند دوری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com