Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
warm up
<idiom>
دوستانه برخورد کردن
Other Matches
chatting
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chats
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chatted
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chat
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
collision
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collisions
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
hobnobbed
صحبت دوستانه کردن
hobnobbing
صحبت دوستانه کردن
hobnob
صحبت دوستانه کردن
hobnobs
صحبت دوستانه کردن
expostulated
سرزنش دوستانه کردن
expostulates
سرزنش دوستانه کردن
expostulating
سرزنش دوستانه کردن
expostulate
سرزنش دوستانه کردن
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
befriended
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
channelled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
knock-up
برخورد کردن
knock up
برخورد کردن
chattered
برخورد کردن
impact
برخورد کردن
impacts
برخورد کردن
chatters
برخورد کردن
knock-ups
برخورد کردن
meet
برخورد کردن
chatter
برخورد کردن
chattering
برخورد کردن
osculate
برخورد کردن
meets
برخورد کردن
smash
برخورد خرد کردن
glad hand
<idiom>
بااهمییت برخورد کردن
snags
بمانعی برخورد کردن
snagging
بمانعی برخورد کردن
snag
بمانعی برخورد کردن
meet
: برخورد کردن یافتن
smashes
برخورد خرد کردن
meets
: برخورد کردن یافتن
sideswipe
برخورد کردن به پهلوی چیزی
sideswipes
برخورد کردن به پهلوی چیزی
to run upon any one
بکسی برخورد یا تصادف کردن
to collide head on
با هم شاخ بشاخ برخورد کردن
crushed
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crush
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushes
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
to bump
[into]
برخورد کردن
[بهم خوردن ]
[با کسی یا چیزی]
condition
اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
collides
تصادف کردن برخورد کردن
colliding
تصادف کردن برخورد کردن
collided
تصادف کردن برخورد کردن
collide
تصادف کردن برخورد کردن
head crash
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
friendliest
دوستانه
fraternal
دوستانه
sociable
دوستانه
amicably
دوستانه
friendlier
دوستانه
friendlily
دوستانه
friendlies
دوستانه
coshed
دوستانه
amicable
دوستانه
cosh
دوستانه
coshes
دوستانه
blithe
دوستانه
coshing
دوستانه
friendly
دوستانه
matey
دوستانه
neighbourly
دوستانه
tiles
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tile
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
sporting
تفریح دوستانه
out of one's shell
<idiom>
گفتگو دوستانه
friendly
مسابقه دوستانه
folksy
دوستانه خودمانی
friendlies
مسابقه دوستانه
friendlier
مسابقه دوستانه
friendliest
مسابقه دوستانه
humanitarian
بشر دوستانه
natter
صحبت دوستانه
chilly
<adj.>
غیر دوستانه
admonitions
سرزنش دوستانه
concordat
توافق دوستانه
hobnob
دوستانه خودمانی
unfriendly
غیر دوستانه
hobnobbed
دوستانه خودمانی
hobnobbing
دوستانه خودمانی
gentelmen's agreement
موافقتنامه دوستانه
hobnobs
دوستانه خودمانی
amicable settlement
تسویه دوستانه
accommodation bill
سفته دوستانه
accommodation bill
برات دوستانه
admonition
سرزنش دوستانه
humanitarian
نوع دوستانه
kites
برات دوستانه
natters
صحبت دوستانه
kite
برات دوستانه
accommodation acceptance
برات دوستانه
take liberties
<idiom>
دوستانه رفتارکردن
nattering
صحبت دوستانه
nattered
صحبت دوستانه
to hit
اصابت کردن
[برخورد کردن]
[ضربه زدن ]
[زدن]
symposiums
مجلس مذاکره دوستانه
unfriendly act
عمل غیر دوستانه
symposium
مجلس مذاکره دوستانه
symposia
مجلس مذاکره دوستانه
green PC
رایانه زیست بوم دوستانه
kaffeeklatsch
صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
to reach an amicable settlement
دستیافتن به حل و فصل دوستانه
[حقوق]
dealing
مکاتبات و ارتباط دوستانه یا بازرگانی
to jump up at somebody
به کسی پریدن
[مانند سگ دوستانه یا خوشحال]
philanthropic feelings
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
bunting
پارچه سست بافت پرچمی خطابی دوستانه
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
osculation
برخورد
stopped
برخورد
stop
برخورد
approach
برخورد
ill favored
بد برخورد
collisions
برخورد
stopping
برخورد
stops
برخورد
incidence
برخورد
receptions
برخورد
impacts
برخورد
reception
برخورد
impact
برخورد
strikingly
برخورد
striking
برخورد
confliction
برخورد
strikes
برخورد
collision
برخورد
clash
برخورد
approached
برخورد
approaches
برخورد
conflict
برخورد
conflicted
برخورد
conflicts
برخورد
attitudes
برخورد
intersects
برخورد
attitude
برخورد
intersect
برخورد
intersected
برخورد
criss-cross
برخورد
criss-crossing
برخورد
criss-crosses
برخورد
contacts
برخورد
appulse
برخورد
strike
برخورد
tangency
برخورد
contact
برخورد
contacted
برخورد
clashed
برخورد
criss-crossed
برخورد
contacting
برخورد
clashes
برخورد
affect
احساسات برخورد
greets
درود برخورد
greeted
درود برخورد
fall on
<idiom>
برخورد (بامشکلات)
probability of collision
احتمال برخورد
affects
احساسات برخورد
greet
درود برخورد
affable
خوش برخورد
collision energy
انرژی برخورد
collision rate
میزان برخورد
crossing points
محل برخورد دو خط
crossing point
محل برخورد دو خط
collision rate
نرخ برخورد
collision rate
سرعت برخورد
My pride was wounded ( hurt) .
به غیرتم برخورد
coincidences
تطبیق برخورد
coincidence
تطبیق برخورد
conflict of interest
برخورد منافع
collision frequency
فراوانی برخورد
inelastic collision
برخورد ناکشسان
conflux
همریزگاه برخورد
contiguity
برخورد تماس
meeter
برخورد کننده
impact test
ازمون برخورد
elastic collision
برخورد الاستیک
tolerated
برخورد هموارکردن
tilt
منازعه برخورد
tilted
منازعه برخورد
electron impact
برخورد الکترونها
tilts
منازعه برخورد
unsporting conduct
برخورد ناجوانمردانه
tolerate
برخورد هموارکردن
impact effect
اثر برخورد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com