Dictiornary-Farsi | دوست صمیمی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 209 (13 milliseconds)

English	Persian
cobber	دوست صمیمی
cronies	دوست صمیمی
crony	دوست صمیمی
cater cousin	دوست صمیمی
hail fellow	دوست صمیمی
intimado	دوست صمیمی


Search result with all words

bosom friend	دوست محرم یا صمیمی یاهمدم
i remain yours truly	دوست صمیمی شما
one's second self	دوست صمیمی شخص
Other Matches

A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
chummier	صمیمی
households	صمیمی
trueheartedness	صمیمی
true hearted	صمیمی
privy	صمیمی
chummiest	صمیمی
warmest	صمیمی
warms	صمیمی
heart to heart	صمیمی
heart-to-heart	صمیمی
heart-to-hearts	صمیمی
sincere	صمیمی
household	صمیمی
chummy	صمیمی
warmed	صمیمی
bighearted	صمیمی
heartfelt	صمیمی
cordial	صمیمی
cordials	صمیمی
warm	صمیمی
hand in glove	خیلی صمیمی
hand and glove	خیلی صمیمی
wholehearted	صمیمی یکدل
close-knit	صمیمی و متحد
hail fellow	صمیمی نزدیک
comradely	دوستانهو صمیمی
unaffected	بی تکلیف صمیمی
real	بی خدشه صمیمی
intimate	صمیمی محرم
intimated	صمیمی محرم
intimates	صمیمی محرم
intimating	صمیمی محرم
truehearted	صمیمی بی ریا
inseparables	دوستان صمیمی
wholeheartedly	صمیمی یکدل
chum	صمیمی رفیق بودن
near	صمیمی نزدیک شدن
chums	صمیمی رفیق بودن
nears	صمیمی نزدیک شدن
nearing	صمیمی نزدیک شدن
near-	صمیمی نزدیک شدن
nearest	صمیمی نزدیک شدن
nearer	صمیمی نزدیک شدن
neared	صمیمی نزدیک شدن
insincere	غیر صمیمی بی صداقت
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
To keep one s distmce from some one .	از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
allying	دوست
hydrophilic	اب دوست
ally	دوست
bozo	دوست
philoginous	زن دوست
dienophile	دی ان دوست
heart to heart	دوست
heart-to-hearts	دوست
amicable	دوست
unfriended	بی دوست
philogynist	زن دوست
chums	دوست
chum	دوست
heart-to-heart	دوست
leal	دوست
hydrophilic compound	اب دوست
buddy	دوست
schoolmate	دوست
buddies	دوست
formalist	دوست
friend	دوست
friends	دوست
schoolmates	دوست
friendless	بی دوست
patiot	میهن دوست
oxyphile	اسید دوست
oxyphil	اسید دوست
phiadelphian	نوع دوست
philotechnic	صنعت دوست
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
philobiblic	کتاب دوست
philhellenic	دوست یونان
philhellene	دوست یونان
philanthrope	بشر دوست
phihellenic	یونانی دوست
ornithophilous	مرغ دوست
his friend's murder	قتل دوست او
I need my e	من دوست دارم
isophilic	همجنس دوست
kissing kind	باهم دوست
lipophilic	چربی دوست
liquorish	نوشابه دوست
lithophilous	سنگ دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
necrophilous	لاشه دوست
negrophil	زنگی دوست
negrophil	سیاه دوست
nucleophile	هسته دوست
psychrophilic	سرما دوست
family man	زن و بچه دوست
family men	زن و بچه دوست
girlfriend	دوست دختر
girlfriends	دوست دختر
pen pal	دوست قلمی
pen pal	دوست مکاتبهای
pen pals	دوست قلمی
pen pals	دوست مکاتبهای
unlovely	دوست نداشتنی
philotechnic	صناعت دوست
pornerastic	جنده دوست
saprophytic	پوده دوست
solomon	صلح دوست
sweet tooth	شیرینی دوست
to make a friend of	دوست شدن با
xenophile	بیگانه دوست
zoophilic	حیوان دوست
zoophilous	حیوان دوست
careerist	حرفه دوست
careerists	حرفه دوست
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
hydrophilic compound	ترکیب اب دوست
chessist	شطرنج دوست
boyfriends	دوست پسر
boyfriend	دوست پسر
humanitarian	بشر دوست
likeable	دوست داشتنی
likable	دوست داشتنی
social	جمعیت دوست
social	گروه دوست
likes	دوست داشتن
acidophile	ترشی دوست
loyalists	دولت دوست
bibliophil	کتاب دوست
expressionist	حالت دوست
anglophile	انگلیسی دوست
patriot	وطن دوست
amativeness	دوست داشتن
patriots	وطن دوست
acidophile	اسید دوست
patriotic	میهن دوست
liked	دوست داشتن
like	دوست داشتن
warlike	جنگ دوست
fraternizes	دوست بودن
fraternize	دوست بودن
loyalist	دولت دوست
friend	دوست کردن
friends	دوست کردن
fraternized	دوست بودن
fraternised	دوست بودن
fraternises	دوست بودن
fraternizing	دوست بودن
dislike	دوست نداشتن
sporting	بازی دوست
peaceable	صلح دوست
gregarious	گروده دوست
affects	دوست داشتن
affect	دوست داشتن
disliking	دوست نداشتن
dislikes	دوست نداشتن
disliked	دوست نداشتن
fraternising	دوست بودن
humnanist	همنوع دوست
philanthropist	بشر دوست
gallophile	فرانسه دوست
lovely	دوست داشتنی
hand and glove	دوست همراز
germanophil	المان دوست
halophilous	نمک دوست
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
loveliest	دوست داشتنی
lovelier	دوست داشتنی
rats	دوست بی وفا
hand in glove	دوست همراز
loveable	دوست داشتنی
heliophilous	افتاب دوست
hemophile	خون دوست
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
humansit	انسان دوست
friendly state	کشور دوست
francophile	فرانسه دوست
hydrophilic	ترکیب اب دوست
culturist	فرهگ دوست
dislikable	دوست نداشتنی
expressionism	حالت دوست
dendrophilous	درخت دوست
dislikeable	دوست نداشتنی
electrophile	الکترون دوست
lovable	دوست داشتنی
philanthropists	بشر دوست
francophil	فرانسه دوست
savour	فهمیدن دوست داشتن
savoured	فهمیدن دوست داشتن
savours	فهمیدن دوست داشتن
I don't like this.	من این را دوست ندارم.
savouring	فهمیدن دوست داشتن
patriots	وطن دوست ها [مرد]
This is my friend.	این دوست من است.
dressy	متداول لباس دوست