Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
serpiginous
دونده جابجا شونده
Other Matches
migratory
جابجا شونده
metastatic
جابجا شونده
displaceable
جابجا شونده
revulsive
جابجا شونده
erratic block
بلوک جابجا شونده
acrostic
جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
self reacting
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitating
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
Runner
دونده
runners
دونده
runner
دونده
cursorial
دونده
runny
دونده
dashman
دونده سرعت
distance man
دونده استقامت
distance runner
دونده استقامت
tie up
بریدن دونده
orienteer
دونده دو صحرانوردی
front-runner
دونده پیشتاز
front runner
دونده پیشتاز
hurdler
دونده دو با مانع
front-runners
دونده پیشتاز
lanes
مسیر هر دونده
road racer
دونده ماراتون
marathoner
دونده دو ماراتون
lane
مسیر هر دونده
sprinter
دونده دوهای سرعت
staggers
خط اغاز مسیر هر دونده
staggering
خط اغاز مسیر هر دونده
stagger
خط اغاز مسیر هر دونده
on deck
دونده منتظر نوبت
miler
دونده دو 0051 متر
metric miler
دونده دو 0051 متر
sprinters
دونده دوهای سرعت
gressorial
وابسته به حشرات دونده
joggers
دونده با گامهای اهسته ومنظم
takeoff
برخاستن هواپیما از جا کندن دونده
takeoffs
برخاستن هواپیما از جا کندن دونده
jogger
دونده با گامهای اهسته ومنظم
take off
بلند شدن دونده از زمین
steeplechaser
دونده 003 متر با مانع
intermediate hurdler
دونده دو 004 متر با مانع
flag
خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flags
خسته شدن دونده دراخر مسابقه
underdistance
روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
chop
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
chopped
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
block the plate
موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
displacement
جابجا کردن
dislocating
جابجا کردن
displacement
جابجا شدن
displace
جابجا کردن
dislocate
جابجا شدن
dislocates
جابجا کردن
supplanted
جابجا شدن
dislocates
جابجا شدن
suppressing
جابجا کردن
migrate
جابجا شدن
supplanting
جابجا شدن
suppress
جابجا کردن
suppresses
جابجا کردن
removal
جابجا کردن
relocating
جابجا کردن
relocates
جابجا کردن
relocated
جابجا کردن
relocate
جابجا کردن
transposing
جابجا کردن
transposes
جابجا کردن
transpose
جابجا کردن
migrating
جابجا شدن
migrates
جابجا شدن
migrated
جابجا شدن
supplants
جابجا شدن
relocation
جابجا سازی
He was kI'lled on the spot.
جابجا کشته شد
translocation
جابجا شدگی
dislocating
جابجا شدن
transposable
جابجا شدنی
unhorse
جابجا کردن
supplant
جابجا شدن
metastatic
جابجا شده
lomomote
جابجا شدن
turnover
جابجا شدن
autochthonous
جابجا نشده
dislocate
جابجا کردن
out of place
جابجا شده
translocate
جابجا کردن
disposition
جابجا شدن
displaces
جابجا کردن
displaced
جابجا کردن
floating
جابجا شده
heave
جابجا کردن
heaved
جابجا کردن
displacing
جابجا کردن
transposable
قابل جابجا شدن
moving power
نیروی جابجا کننده
metastasis
جابجا شدن ناخوشی
malposition
جابجا شدگی جنین
soil transport
جابجا کردن خاک
shift
انتقال جابجا کردن
shifts
انتقال جابجا کردن
shifted
انتقال جابجا کردن
winkle
جابجا کردن حلزون خوراکی
movement
گردش جابجا کردن تحرک
removes
جابجا کردن به محل دیگر
remove
جابجا کردن به محل دیگر
removing
جابجا کردن به محل دیگر
revulsion
جابجا شدن درد ردع
winkles
جابجا کردن حلزون خوراکی
restaging
جابجا کردن سوارکردن نفرات
to handle something with care
چیزی را با احتیاط جابجا کردن
displaces
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displacement
جابجا شدن جابجایی تغییر مکان
interchanging
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
displacing
جابجا شدن تغییر موضع دادن
handles
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
displace
جابجا شدن تغییر موضع دادن
interchanged
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
handle
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
displaced
جابجا شدن تغییر موضع دادن
interchange
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
Handle the boxes with care.
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
interchanges
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
force displaced in parallel
[بردار]
نیروی بطور موازی جابجا شده
changer
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
remove
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
shifted
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifts
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shunting station
ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
staging base
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
SDR
ثباتی در CPU که داده را پیش از پردازش نگه می دارد یا محل حافظه را جابجا میکند
diminishing
کم شونده
vimineous
خم شونده
deliquescent
اب شونده
squashy
له شونده
step down
کم شونده
folding
تا شونده
hardenable
سخت شونده
fly table
میز تا شونده
inbound
وارد شونده
nigrescent
سیاه شونده
eruptional
منفجر شونده
napidescent
سنگ شونده
increscent
زیاد شونده
erubescent
سرخ شونده
meliorative
بهتر شونده
fusible
ذوب شونده
causative
سبب شونده
concretive
سفت شونده
perfusive
پخش شونده
assimilatory
هم جنس شونده
analysand
تحلیل شونده
ameliorative
بهتر شونده
osculant
واقع شونده
illative
منتج شونده
perfusive
پاشیده شونده
excurrent
جاری شونده
aggravative
بدتر شونده
frondescent
برگ شونده
examinee
امتحان شونده
adrenergic
فعال شونده
evanescent
محو شونده
base ejection
پرتاب شونده از ته
changful
جوربجور شونده
changful
دگرگون شونده
depreciable
مستهلک شونده
ingravescent
سخت تر شونده
emissive
خارج شونده
emanative
صادر شونده
gray
سفید شونده
gelable
دلمه شونده
ingressive
داخل شونده
fill in
جانشین شونده
inhibiter
مانع شونده
inhibitor
مانع شونده
dilatant
گشاد شونده
gelable
ژلاتینی شونده
deviator
منحرف شونده
intrant
داخل شونده
introgresseive
داخل شونده
foldaway
کوچک شونده
clastic
جدا شونده
clastic
تقسیم شونده
ingoing
وارد شونده
clotty
دلمه شونده
coagulable
دلمه شونده
locator
جایگزین شونده
ingoing
داخل شونده
liquescent
مایع شونده
combinatory
ترکیب شونده
latescent
پنهان شونده
comparand
قیاس شونده
concentrator
متمرکز شونده
juvenescent
جوان شونده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com