Dictiornary-Farsi | دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
conscience-stricken	دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه


Other Matches

a guilty conscience [about]	وجدان با گناه [بخاطر]
heavy heart <idiom>	احساس ناراحتی
guilt feeling	احساس گناه
Her teacher's presence caused her considerable discomfort.	بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد.
to feel a pang of guilt	ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding.	او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
extrasensory	ماورای احساس معمولی خارج از احساس عادی
angst	احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
synesthesia	احساس سوزش یادرد در یک عضو بدن در اثروجود درد در عضو دیگر بدن احساس متقارن
superego	وجدان
unconscionable	بی وجدان
conscience	وجدان
saving grace	وجدان
consciences	وجدان
breasts	وجدان
conscientious	با وجدان
bad conscience	وجدان بد
breast	وجدان
miscreant	بی وجدان
conscienceless	بی وجدان
conscionably	از روی وجدان
seared conscience	وجدان بیحس
With a clear conscience.	با وجدان پاک
wretches	بی وجدان پست
unconscionable	خلاف وجدان
wretch	بی وجدان پست
conscientiousness	پیروی وجدان
a clear conscience	وجدان پاک
bad conscience	عذاب وجدان
conscience-stricken	گرفتار عذاب وجدان
With an easy mind (conscience).	با خیال (وجدان ) راحت
it stings the conscience	وجدان را نیش میزند
pricks of conscience	سرزنش ها یا نیشهای وجدان
seared conscience	وجدان پینه خورده
twinge	سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
twinges	سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
The crime lies heavily on his conscience.	جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
turmoil	ناراحتی
inconveniencing	ناراحتی
inconveniences	ناراحتی
hazarding	ناراحتی
inconvenienced	ناراحتی
inconvenience	ناراحتی
hazards	ناراحتی
queasiness	ناراحتی
hazard	ناراحتی
hazarded	ناراحتی
discommodity	ناراحتی
disquietude	ناراحتی
incommodiousness	ناراحتی
uneasiness	ناراحتی
inquietude	ناراحتی
unease	ناراحتی
incommodity	زیان ناراحتی
thorns	موجب ناراحتی
thorn	موجب ناراحتی
discomfiture	ناراحتی رنج
dyspnea	ناراحتی درتنفس
kiaugh	اضطراب ناراحتی
discomforts	ناراحتی رنج
malease	ناراحتی بیقراری
flea bite	اندک ناراحتی
discomfort	ناراحتی رنج
irritation	خشم ناراحتی
disturbances	ناراحتی مزاحمت
disturbance	ناراحتی مزاحمت
irritations	خشم ناراحتی
ailments	درد ناراحتی
malaise	ناراحتی بیقراری
worrisome	مسبب ناراحتی
worriment	ناراحتی غم زدگی
ailment	درد ناراحتی
squirm	ناراحتی نشان دادن
squirms	ناراحتی نشان دادن
discomfort relief ratio	بهر راحتی- ناراحتی
indigestion	ناراحتی معده [پزشکی]
squirming	ناراحتی نشان دادن
get (someone) down <idiom>	باعث ناراحتی شدن
squirmed	ناراحتی نشان دادن
dyspepsy	ناراحتی معده [پزشکی]
upset stomach	ناراحتی معده [پزشکی]
tummy upset [coll.]	ناراحتی معده [پزشکی]
stomach upset	ناراحتی معده [پزشکی]
self condemned	محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
foofaraw	ریزه کاری پر زرق وبرق ناراحتی
psychoneurosis	ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
psychoneurotic	مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
What's up with him?	این چه ناراحتی دارد؟ [اصطلاح روزمره]
air one's dirty laundry (linen) in public <idiom>	مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
nuisance tax	مالیات پرسر و صدا که با ناراحتی زیادوصول شود
faulted	گناه
fault	گناه
sinned	گناه
faults	گناه
sinning	گناه
sinless	بی گناه
transgression	گناه
misdemeanors	گناه
misdemeanour	گناه
misdemeanours	گناه
blameless	بی گناه
vises	گناه
vices	گناه
vice-	گناه
vice	گناه
sin	گناه
irreproachable	بی گناه
offenses	گناه
deep dyed	گناه
delict	گناه
guilt	گناه
niet culpable	بی گناه
pure of guilt	بی گناه
offense	گناه
offense,etc	گناه
guiltless	بی گناه
crime	گناه
reproachless	بی گناه
irreprehensible	بی گناه
offence	گناه
cleanhanded	بی گناه
sackless	بی گناه
misdemeanor	گناه
offenceless	بی گناه
stricken	دچار
afoul	دچار
stricken with fever	دچار تب
irreprovable	بی گناه رد نکردنی
transgression	خطا گناه
sin of the f.	گناه جسم
to perpetrate a crime	گناه کردن
venial sin	گناه صغیره
resipiscent	معترف به گناه
deadly sin	گناه کبیره
peccatophobia	گناه هراسی
hamartophobia	گناه هراسی
resipiscence	اقرار به گناه
peccabillo	گناه کوچک
mortal sin	گناه کبیره
misdeed	جرم گناه
erring	گناه کار
blames	اشتباه گناه
venial	گناه صغیر
remission	عذر گناه
sinned	گناه ورزیدن
sinning	گناه ورزیدن
misdeeds	جرم گناه
crime	گناه کردن
blaming	اشتباه گناه
blamed	اشتباه گناه
blame	اشتباه گناه
absolution	آمرزش گناه
sin	گناه ورزیدن
hysterically	دچار تپاکی
hysterically	دچار هیستری
hysterical	دچار تپاکی
embroils	دچار کردن
dysenteric	دچار زحیر
embroiling	دچار کردن
vertiginous	دچار سرگیجه
hysterical	دچار هیستری
snow bound	دچار برف
cropsick	دچار رودل
bitten with	الوده دچار
catch	دچار شدن به
embroiled	دچار کردن
hydrocephalic	دچار استسقای سر
hydrocephalous	دچار استسقای سر
embroil	دچار کردن
agonist	دچار اضطراب
agonist	دچار کشمکش
strangurious	دچار چکمیزک
in queer street	دچار رسوایی
strikebound	دچار اعتصاب
measled	دچار سرخجه
hungrier	دچار گرسنگی
consumptives	دچار مرض سل
perverted	دچار ضلالت
seize	دچار حمله
neuralgic	دچار درداعصاب
hungriest	دچار گرسنگی
hungry	دچار گرسنگی
seized	دچار حمله
wind broken	دچار پربادی
consumptive	دچار مرض سل
dizzy	دچار دوران سر
seizes	دچار حمله
insomnious	دچار بیخوابی
capital offence or crime	گناه مستوجب اعدام
guilt	گناه مجرمیت محکومیت
i am shaped in sin	در گناه سرشته شده ام
incendiary crime	گناه اتش انگیزی
in flagrant delict	درعین ارتکاب گناه
incestuously	با گناه نزدیکی بمحارم
of malice prepense	با قصد ارتکاب گناه
impenitently	بالجاجت در گناه کاری
the f.of adem	گناه یا انحراف ادم
pardoner	کشیش امرزنده گناه
to sin agaist god	بخدا گناه ورزیدن
impemitently	بااصرار در گناه کاری