English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 116 (6 milliseconds)
English Persian
flank observation دیدبانی جناحی
Other Matches
flanker عده مامور تک جناحی استحکامات جناحی یکان
bilateral spotting دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
spots پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
scans دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scanned دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scan دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
out flanking جناحی
flanking fire اتش جناحی
flank development گسترش جناحی
flank احاطه جناحی
flanked احاطه جناحی
flanking احاطه جناحی
lateral جنبی جناحی
to roll up the enemy line حمله جناحی
abutment پایه جناحی
pinions چرخ دنده جناحی
pinion چرخ دنده جناحی
alate دارای قسمتهای جناحی
pinioning چرخ دنده جناحی
flank openings گشایشهای جناحی شطرنج
epaulement استحکام موقتی جناحی مترس
abutment پایه جناحی پشت بند دیوار
flank observation دیدبانی جانبی دیدبانی از دیدگاه جانبی
night vision دیدبانی در شب دید شبانه دیدبانی شبانه
wingman خلبانی که خارج از فرمان دسته هوایی حرکت میکند خلبان جناحی
espial دیدبانی
observation دیدبانی
observations دیدبانی
astronomic observation دیدبانی نجومی
army of observation عده دیدبانی
beacons برج دیدبانی
radar quardship دیدبانی بارادار
air observation دیدبانی هوایی
aerial observation دیدبانی هوایی
o o line خط تقسیم دیدبانی
bilateral observation دیدبانی مضاعف
ground observation دیدبانی زمینی
direct observation دیدبانی مستقیم
observing sector قطاع دیدبانی
observation sector قطاع دیدبانی
observing sector منطقه دیدبانی
observation post پست دیدبانی
bilateral observation دیدبانی دوجانبه
o o line خط دیدبانی سپاه
observes دیدبانی کردن
loophole سوراخ دیدبانی
observing دیدبانی کردن
neglected دیدبانی نکنید
observed دیدبانی کردن
observe دیدبانی کردن
reports گزارش دیدبانی
reported گزارش دیدبانی
report گزارش دیدبانی
neglects دیدبانی نکنید
loop-hole سوراخ دیدبانی
loopholes سوراخ دیدبانی
watchtower برج دیدبانی
watchtowers برج دیدبانی
observation دیدبانی اتش
observations دیدبانی اتش
visual observation دیدبانی با چشم
visual observation دیدبانی بصری
watch tower برج دیدبانی
neglect دیدبانی نکنید
beacon برج دیدبانی
neglecting دیدبانی نکنید
tetrapterous دارای چهار بال چهار جناحی
observed fire تیر دیدبانی شده
radar beacon برج دیدبانی رادار
snooper scope دوربین تعقیب و دیدبانی
tog method روش دیدبانی محوری
terrain spotting دیدبانی کردن زمین
pilothouse اطاق دیدبانی کشتی
apex angle زاویه راسی دیدبانی
astronomic station ایستگاه دیدبانی نجومی
surveillance دیدبانی و مراقبت از منطقه
scope وسیله دیدبانی یا بینایی
optical مربوط به دیدبانی بصری
infrared viewer دوربین دیدبانی شبانه
ground observation دیدبانی ازروی زمین
visibility range شعاع عمل دیدبانی یا دید
weather observation مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
air spot تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
folded optics وسیله عکاسی یا دیدبانی تاشونده
tog method روش دیدبانی در خط توپ هدف
spotting دیدبانی کردن دید زدن
observed chart طرح تیر دیدبانی شده
snooper هواپیمایی که در حال تعقیب یا دیدبانی است
spotting تنظیم تیر و دیدبانی اتش درتوپخانه دریایی
air spot تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
neglected این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglecting این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglects این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglect این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
pibal دیدبانی بصری بالن هواسنجی برای تعیین سمت باد
spotting line خط دیدبانی توپخانه دریایی یازمینی خط تنظیم تیر ودیدبانی اتش
intermediate area منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
seen fire اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
spotting charge خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
sniper scope دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
pibal تعیین جهت وزش باد به طریقه بصری دیدبانی بصری
crested دیدبانی غیر ممکن غیر قابل دید به وسیله مانع
rawin دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
interocular distance فاصله بین عدسیهای یک وسیله دیدبانی یا بین دوچشم
area search کاوش منطقه با دیدبانی بصری کاوش منطقهای
reduction coefficient ضریب کاهش استعداد ضریب دیدبانی
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
observations دیدبانی کردن مشاهده کردن
observation دیدبانی کردن مشاهده کردن
visualreport گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
screened دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screening, screenings دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com