Dictiornary-Farsi | دیدنی زیاد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
frequent visiting	دیدنی زیاد


Other Matches

seeable	دیدنی
to look in	دیدنی
visiting	دیدنی
visual	دیدنی
visually	دیدنی
visuals	دیدنی
visitable	دیدنی
visible	دیدنی
video games	بازی دیدنی
visual arts	هنرهای دیدنی
an early visit	دیدنی بموقع
video game	بازی دیدنی
callers	دیدنی کننده
frequent visiting	دیدنی مکرر
caller	دیدنی کننده
inspectional	نظری دیدنی
morning call	دیدنی بعداز فهر
duty call	دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
scenic attractions	جاذبه های دیدنی
perceivable	مشاهده کردنی دیدنی
to drop in	اتفاقا دیدنی کردن
to go places	گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
spectacular	منظره دیدنی نمایش غیر عادی
spectaculars	منظره دیدنی نمایش غیر عادی
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
to run in to a person	دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
refreshes	بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh	بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed	بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
to wait	کردن دیدنی کردن
heart break	غم زیاد
fulsome	زیاد
muckle	زیاد
very	زیاد
squeamishly	زیاد
squeamishness	زیاد
great-	زیاد
ranksack	زیاد
egregiously	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
rife	زیاد
effusively	زیاد
overly	زیاد
extensive	زیاد
too	زیاد
widely	زیاد
overmuch	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
intense	زیاد
highly	زیاد
wider	زیاد
widest	زیاد
outrageously	زیاد
heavily	زیاد
extortionate	زیاد
extortionary	زیاد
many	زیاد
much	زیاد
late	زیاد
heartbreak	غم زیاد
wide	زیاد
greatly	زیاد
excessive	زیاد
superabundant	زیاد
vastly	زیاد
supererogatory	زیاد
great	زیاد
populous	زیاد
profoundly	زیاد
too much	زیاد
profusely	زیاد
numerous	زیاد
to a large extent	زیاد
greatest	زیاد
copious	زیاد
generous	زیاد
glaring	زیاد
not a lettle	زیاد
intensely	زیاد
high	زیاد
plaguily	زیاد
intensively	زیاد
immoderate	زیاد
swingeing	زیاد
in quantities	زیاد
thickest	زیاد
thicker	زیاد
thick	زیاد
over and above	زیاد
mickle or muckle	زیاد
highest	زیاد
tremendously	زیاد
mortally	زیاد
mickle	زیاد
in excess	زیاد
immane	زیاد
plethoric	زیاد
large adv	زیاد
no end of	زیاد
hugely	زیاد
highs	زیاد
downpours	بارندگی زیاد
desperation	نومیدی زیاد
musk cat	گریه زیاد
overvoltage	فشار زیاد
extreme	خیلی زیاد
rigor	دقت زیاد
much rain	باران زیاد
downpour	بارندگی زیاد
to run rup	زیاد کردن
left over	زیاد امده
to overleap oneself	زیاد دورافتادن
accretive	زیاد شونده
far	زیاد خیلی
mass bombing	بمباران زیاد
hell-bent	زیاد خمیده
hell bent	زیاد خمیده
boosters	زیاد کننده
booster	زیاد کننده
queasy	زیاد دقیق
increases	زیاد کردن
increased	زیاد کردن
increase	زیاد کردن
mass casualties	تلفات زیاد
overwrite	زیاد نوشتن
mort	مقدار زیاد
my grief was intensified	غصه من زیاد
heightening	زیاد کردن
lots	خیلی زیاد
overburdensome	زیاد سنگین
overblown steel	فولاد با دم زیاد
over ripe	زیاد رسیده
violent pain	درد زیاد
torrid	زیاد گرم
over issue	زیاد انتشاردادن
over estimate	زیاد براوردکردن
over confident	زیاد مطمئن
oodles	خیلی زیاد
overbusy	زیاد مشغول
wheen	تعداد زیاد
heightens	زیاد کردن
overdrssed	زیاد اراسته
escalating	زیاد شدن
escalates	زیاد شدن
overload	زیاد پر کردن
escalated	زیاد شدن
escalate	زیاد شدن
overloaded	زیاد پر کردن
overloads	زیاد پر کردن
with much regret	با تاسف زیاد
over blow	زیاد دمیدن
over anxious	زیاد دل واپس
over anxiety	دل واپسی زیاد
quaffs	زیاد نوشیدن
overrider	حق دلالی زیاد
onding	بارندگی زیاد
superannuated	زیاد کهنه
manifold	بسیار زیاد
overstock	زیاد پر کردن
obstipation	یبوست زیاد
with many regrets	با تاسف زیاد
terror	ترس زیاد
terrors	ترس زیاد
quaffing	زیاد نوشیدن
quaffed	زیاد نوشیدن
overmoke	زیاد سیگارکشیدن
multiplied	زیاد شدن
multiplies	زیاد شدن
multiply	زیاد شدن
multiplying	زیاد شدن
swarm	دسته زیاد
swarmed	دسته زیاد
swarms	دسته زیاد
to toll up	زیاد شدن
quaff	زیاد نوشیدن
extravagantly	با افراط زیاد
prosternation	سستی زیاد
intensification	زیاد کردن
prosternation	ضعف زیاد
increscent	زیاد شونده
increaser	زیاد کننده
in large	بمقیاس زیاد
in large	بمقدار زیاد
punctiliousness	دقت زیاد
full tilt	باسرعت زیاد
furor	خشم زیاد
floridly	با ارایش زیاد
finicality	خودارایی زیاد
fervidness	گرمی زیاد
eclat	سروصدا زیاد
interminableness	درازی زیاد
so many	انیقدر زیاد
slather	مقدار زیاد

frequent visiting

دیدنی زیاد