Dictiornary-Farsi | دیفرانسیل گرفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (13 milliseconds)

English	Persian
differentiate	دیفرانسیل گرفتن
differentiates	دیفرانسیل گرفتن
differentiating	دیفرانسیل گرفتن


Search result with all words

distinguish	تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
distinguishes	تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
Other Matches

differential	دیفرانسیل
differential drive	دیفرانسیل
differentials	دیفرانسیل
total differential	دیفرانسیل کل
transfer case	دیفرانسیل
total differntial	دیفرانسیل کل
differential equations	معادلات دیفرانسیل
differential equation	معادله دیفرانسیل
differential coefficient	ضریب دیفرانسیل
differential geometry	هندسه دیفرانسیل [ریاضی]
differentiating	دیفرانسیل تشکیل دادن
partial differential equation	معادلات دیفرانسیل جزئی
differentiate	دیفرانسیل تشکیل دادن
differential equation	معادله دیفرانسیل [ریاضی]
partial differential equation	معادله دیفرانسیل جزیی
differentiates	دیفرانسیل تشکیل دادن
infinitesimal calculus	حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
calculus	حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
calculus [infinitesimal calculus]	حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
calculus	حساب دیفرانسیل و انتگرال جبر
ordinary differential equation [ODE]	معادله دیفرانسیل معمولی [ریاضی]
partial differential equation [PDE]	معادله دیفرانسیل با مشتقات پاره ای [ریاضی]
banjo axle	پوسته اکسل عقب اتومبیل که پوسته دیفرانسیل ان در وسط قرار دارد
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
resume	از سر گرفتن
to lay a wager	گرفتن
indwell	جا گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
infold	در بر گرفتن
resumed	از سر گرفتن
to draw back	پس گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
puddle	گل گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
get at	گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
puddles	گل گرفتن
cork	گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
resumes	از سر گرفتن
resuming	از سر گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
retaking	پس گرفتن
getting	گرفتن
gets	گرفتن
get	گرفتن
corks	گرفتن
break out	در گرفتن
raclaim	پس گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
to get at	گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
retrieves	پس گرفتن
pushing	گرفتن
ceasing	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
withdrawals	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
seizes	گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
retrieve	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
abate	اب گرفتن از
blinds	گرفتن
cease	گرفتن
take	گرفتن
takes	گرفتن
obturate	گرفتن
overtake	گرفتن
overtaken	گرفتن
to hunt out	گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
ceased	گرفتن
ceases	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
abated	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
overtakes	گرفتن
retakes	پس گرفتن
skims	گرفتن کف
encumber	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbers	گرفتن
holds	گرفتن
unsay	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
acquiring	گرفتن
acquires	گرفتن
acquire	گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
tithes	ده یک گرفتن از
wive	زن گرفتن
deglutinate	گرفتن
grabbed	گرفتن
accustoms	خو گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustom	خو گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
catch on	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
capture	گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
hold	گرفتن
lutes	گل گرفتن
detract	گرفتن
detracted	گرفتن
detracting	گرفتن
detracts	گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to call back	پس گرفتن
receives	گرفتن
receive	گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
situating	جا گرفتن
situates	جا گرفتن
situate	جا گرفتن
tong	گرفتن
adeem	پس گرفتن
lute	گل گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
to break in	گرفتن
reclaims	پس گرفتن
wed	گرفتن
to take up	گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
reclaim	پس گرفتن
recapture	پس گرفتن
skim	کف گرفتن از
accompanies	دم گرفتن
catch	گرفتن
to shut off	را گرفتن
skim	گرفتن کف
fleas	کک گرفتن
retake	پس گرفتن
accompanied	دم گرفتن
grabs	گرفتن
grabbing	گرفتن
renovated	از سر گرفتن
recaptured	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
renovate	از سر گرفتن
nails	گرفتن
nailed	گرفتن
nail	گرفتن
resumption	از سر گرفتن
grab	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
capturing	گرفتن
false grip	گرفتن
flea	کک گرفتن
renovating	از سر گرفتن
recapturing	پس گرفتن
skims	کف گرفتن از
to station oneself	جا گرفتن
renovates	از سر گرفتن
to catch on	گرفتن
skimmed	گرفتن کف
retaken	پس گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
captures	گرفتن
accompany	دم گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
devest	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
plundering	به غنیمت گرفتن
to d. oneself up	خودرا گرفتن
plunder	به غنیمت گرفتن
differentiate	مشتق گرفتن
to catch away	گرفتن وبردن
to catch up	گرفتن ربودن
to catch fire	اتش گرفتن