English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
English Persian
booster magneto دینام کمکی
Other Matches
auxiliary storage حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
auxiliary machinery دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
dynamos دینام
dynamo دینام
magneto generator مگنت- دینام
generators دینام موسس
ignition generator دینام ماشین
dynamo armature ارمیچر دینام
three wire generator دینام سه سیمی
generator دینام ژنراتور
generator دینام موسس
generators دینام ژنراتور
starter dynamo دینام - استارتر
dynamo magneto مگنتوی دینام
electrolytic generator دینام الکترولیز
plating dynamo دینام ابکاری
third brush generator دینام با زغال اضافی
alternator دینام جریان متناوب
alternators دینام جریان متناوب
generator مولد برق دینام اتومبیل
self stabilizing dynamo دینام خود تثبیت کننده
generators مولد برق دینام اتومبیل
dynamo battery ignition unit سیستم جرقه زنی دینام -باطری
rotors روتور چکش برق ارمیچر دینام
rotor روتور چکش برق ارمیچر دینام
self excited تحریک شده توسط جریان دینام
carbon tracking باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
subsidiary کمکی
secondary کمکی
subsidiaries کمکی
ancillary کمکی
auxiliary کمکی
auxiliaries کمکی
supplementary کمکی
auxiliary memory حافظه کمکی
auxiliary memory حافظ کمکی
auxiliary landing field فرودگاه کمکی
auxiliary operatich عمل کمکی
auxiliary forces قوای کمکی
auxiliary equipment وسائل کمکی
auxiliary equipment وسایل کمکی
auxiliary equipment تجهیزات کمکی
auxiliary electrode الکترود کمکی
auxiliary ego خود کمکی
auxiliary charger شارژکننده کمکی
auxiliary base line باز کمکی
auxiliary operation عمل کمکی
interpole قطب کمکی
auxiliary rotor رتور کمکی
communicating pole قطب کمکی
boostes transformer ترانسفورماتور کمکی
boostes pump پمپ کمکی
by pass valve شیر کمکی
booster pump پمپ کمکی
back up frequency فرکانس کمکی
coprocessor پردازنده کمکی
auxiliary view نمای کمکی
intermediate grid شبکه کمکی
auxiliary target هدف کمکی
auxiliary storage انباره کمکی
auxiliary storage انبار کمکی
commutating pole قطب کمکی
interpoles قطبهای کمکی
split pole motor موتور کمکی
operating supplies مواد کمکی
auxiliaries امدادی کمکی
slack variable متغیر کمکی
prony motor موتور کمکی
relieving arch طاق کمکی
relieving tackle تاکل کمکی
remedial measure اندازه کمکی
reserve accumulator انباره کمکی
sabot خرج کمکی
auxiliary target نقطه کمکی
user interface میانجی کمکی
auxiliary امدادی کمکی
accessory لوازم کمکی
utilitu program برنامه کمکی
artificial aids وسایل کمکی
accommodator کارگر کمکی
artificial antenna انتن کمکی
dummy antenna انتن کمکی
auxiliary forces نیروی کمکی
layshaft محور دندانه کمکی
interpole motor موتور با قطب کمکی
dozzle مخزن کمکی تغذیه
navigational grid شبکه کمکی ناوبری
kedge anchor لنگر کمکی ناو
table utility برنامه کمکی جدولی
downloading utility برنامه کمکی استقرار
norton utilities برنامههای کمکی نورتن
I can't help it. <idiom> من نمیتونم کمکی کنم.
pitman عضو گروه کمکی
visual aids ابزارهای کمکی دیداری
mace utilities برنامه کمکی میس
lee helm سکان کمکی ناو
sabot خرج موشکی کمکی
igniter pad کیسه خرج کمکی
aid کمک وسایل کمکی
wills فعل کمکی "خواهم "
accessory cells یاخته های کمکی
will فعل کمکی "خواهم "
back end processor پردازنده کمکی تک منظوره
astrocyteo نوعی یاخته کمکی
undelete utility برنامه کمکی احیاء
auxiliary power unit واحد قدرت کمکی
auxiliary flight surfaces سطوح پرواز کمکی
willed فعل کمکی "خواهم "
backup utility برنامه کمکی پشتیبان
auxiliary control surfaces سطوح فرامین کمکی
guiding عضلات کمکی مجاور
commutating pole converter تبدیل گر قطب کمکی
aided کمک وسایل کمکی
aiding کمک وسایل کمکی
afforce نیروی کمکی فرستادن به
boot پوشش کمکی روی سم اسب
build-ups نیروی کمکی تقویت نیروها
audiovisual aids ابزارهای کمکی دیداری-شنیداری
I'm really not responsible for it. <idiom> من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
outline utility برنامه یا ویژگی کمکی اختصاری
build up نیروی کمکی تقویت نیروها
build-up نیروی کمکی تقویت نیروها
I'm glad I could help. خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
file transfer utility برنامه کمکی انتقال فایل
file conversion utility برنامه کمکی تبدیل فایل
frapping lines طناب تعادل کمکی ناو
communicating pole winding سیم پیچی قطب کمکی
document comparison utility برنامه کمکی مقایسه مدارک
ingot feeder head مخزن کمکی تغذیه شمش
screen saver utility برنامه کمکی محافظ صفحه نمایش
My hands are tied. <idiom> نمی توانم [کاری] کمکی بکنم.
file compression utility برنامه کمکی فشرده کردن فایل
banderillero عضو تیم کمکی گاوبازماموراستفاده از نیزه
bowsight وسیله کمکی هدفگیری وصل به کمان
commenting نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
drum sorting مرتب کردن با حافظه کمکی استوانهای مغناطیسی
help کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
help کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
helped کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
helped کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
helps کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
air traffic control radar system راداری کمکی در سیستم کنترلی ترافیک هوایی
pickup man اسب سوار کمکی به گاوسواربرای پیاده شدن او
comment نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commented نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
helps کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
baby siphon سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
context sensitive help key کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
blitzes حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
heading select feature عرشه کمکی برای انتخاب سمت حرکت هواپیما
augmentation افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
common تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
commoners تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
commonest تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
blitzed حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitz حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzing حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
compound helicopter هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
transaction trailing ایجاد یک فایل کمکی برای پی گیری به روز دراوردن تمام فایلها
pit board تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
admixtures موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
finds برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
find برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
escape character ترتیب ارسال کد که به گیرنده اعلام میکند که حروف مقابل کمکی برای اعمال کنترلی هستند
f key برنامه کمکی مکینتاش که توسط فشار دادن کلیدهای Command و Shift باکلیدهای عددی از صفر تا 9اجرا میشود
font da/mover یک برنامه کمکی است که توسط شرکت اپل تهیه گردیده است و در محیط مکینتاش بکار می رود
paradrag drop سقوط ازاد از ارتفاع کم سقوط با چتر کمکی
aux در DOS اختصار پورت یادرگاه کمکی است که پورت ارتباطات را در DOS به عنوان پیش فرض استفاده میکند
access road راه دستیابی راه کمکی
ignition anode اند کمکی اند احتراق
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
versions نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
version نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
cad محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cads محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com