Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
high back resistance diode
دیود با مفاومت معکوس بالا
Other Matches
high back resistance diode
دیود با مقاومت معکوس زیاد
count down
از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
duodide
دیود مضاعف دیود دوبل
semiconductor diode
دیود
crystal diode
دیود
two electrode valve
دیود
crystal rectifier
دیود
diode
دیود
z diode
دیود "زد"
input diode
دیود ورودی
tunel diode
دیود تونلی
tunnel diode
دیود تونلی
centering diode
دیود مرکزگذار
tunnel diode
دیود تانل
tunel diode
دیود نقبی
magneto diode
دیود مغناطیسی
input diode
دیود اولیه
silicon diode
دیود سیلیسیمی
crystal diode
دیود بلوری
zener diode
دیود زینر
zener
دیود زینر
double diode
دیود دوبل
diode lamp
دیود دورانی
double diode
دیود مضاعف
zener
دیود زنر
duodide
زوج دیود
z diode
دیود زنر
zener diode
دیود زنر
interference inverter
دیود پارازیت گیر
high tension diode
دیود فشار قوی
tunnel diode
مهندسی دیود تانل
lith emitting diode
دیود ساتع نور
diode
دیود
[فیزیک]
[مهندسی]
silicon detector
دیود سیلیسیم دار
rectifier
دیود
[فیزیک]
[مهندسی]
light emitting diode
دیود ناشر نوری
high back resistance diode
مقاومت دیود در بایاس مخالف
led
دیود ساطع کننده نور
light emitting diode
دیود ساطع کننده نور
zener diode stabilization
تثبیت کنندگی دیود زنر
photodiode
دیود حساس نسبت به نور
double base diode
دیود- بیس دوبل ترانزیستور یونی- جانکشن
light
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
led
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند
lightest
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
lighted
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
spinwriter
چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
led
یک واحد نمایش الفبا عددی متداول که هر گاه با ولتاژبه خصوصی تغذیه شود می درخشد دیود ناشر نور
contrary
معکوس
converses
معکوس
conversing
:معکوس
conversed
معکوس
conversing
معکوس
converses
:معکوس
conversed
:معکوس
converse
معکوس
converse
:معکوس
vice versa
معکوس
reversible
معکوس
inverse
معکوس
reversion
معکوس
counter
معکوس
convert
معکوس
obverse
معکوس
converted
معکوس
converting
معکوس
converts
معکوس
conversely
معکوس
countered
معکوس
negative
معکوس
upside down
معکوس
negatives
معکوس
reversal
معکوس
reciprocal
معکوس
reversals
معکوس
reversing
معکوس
reverses
معکوس
reverse
معکوس
countering
معکوس
reversed
معکوس
obcordate
قلبی معکوس
obversion
استنتاج معکوس
reverse video
ویدئوی معکوس
reverse pitch
گام معکوس
reverse osmosis
اسمز معکوس
back resistance
مقاومت معکوس
back formation
اشتقاق معکوس
back conductance
برقرسانایی معکوس
mirroring
معکوس نمودن
reverse control
کنترل معکوس
negative caster
گردش معکوس
set back
معکوس پس زدن
negative correlation
همبستگی معکوس
negative relation
رابطه معکوس
reversal film
فیلم معکوس
reverse thrust
تراست معکوس
countdowns
شمارش معکوس
reverse gear
دنده معکوس
inverse relationship
ارتباط معکوس
reverse current
جریان معکوس
reverse gears
دنده معکوس
reverse bias
تغذیه معکوس
reverse polarity
پلاریته معکوس
conversely
بطور معکوس
reverse slope
شیب معکوس
reverse bias
پیشقدر معکوس
reversal process
جریان معکوس
reciprocal
معکوس دوجانبه
retroaction
عمل معکوس
feedback
تزویج معکوس
reciprocal
متقابل معکوس
reverse speed
سرعت معکوس
countdown
شمارش معکوس
back splice
پیوند معکوس
reverse
معکوس کننده
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
inverse feedback
واخوراند معکوس
inverse function
تابع معکوس
inverse ratio
نسبت معکوس
inverse voltage
ولتاژ معکوس
invert matrix
ماتریس معکوس
invert suger
قند معکوس
inverted file
فایل معکوس
invertible
معکوس شدنی
reverse
معکوس کردن
dis-
معکوس کردن
reversed
معکوس کننده
reversed
معکوس کردن
indian in reverse
هندی معکوس
reverses
معکوس کننده
reverses
معکوس کردن
inverter
معکوس کننده
inverted opening
گشایش معکوس
inverted structure
ساختار معکوس
reversion
معکوس کردن
draw back
کشیدن معکوس
back up
معکوس ریختن
backset
معکوس وارونه
opposite
روبرو معکوس
lateral inversion
معکوس جانبی
opposites
روبرو معکوس
back-up
معکوس ریختن
switcheroo
عمل معکوس
reversing
معکوس کردن
inverse
واژگونه معکوس
reversing
معکوس کننده
one's complement
معکوس یک عدد دودویی
couple back
معکوس تزویج شدن
king's indian in reverse
هندی شاه معکوس
retrogress
ترقی معکوس کردن
double quartan fever
نوبه ربع معکوس
back turns of armature
سیمپیچی معکوس ارمیچر
backfire
نتیجه معکوس گرفتن
backfired
نتیجه معکوس گرفتن
inverted file
فایل معکوس شده
retroact
عمل معکوس کردن
initial inverse voltage
ولتاژ معکوس نخستین
obvert
نتیجه معکوس گرفتن از
retrogresses
ترقی معکوس کردن
back titration
تیتر کردن معکوس
inverse electrode current
جریان الکتردی معکوس
inverse current
جریان ولتاژ معکوس
retrogressing
ترقی معکوس کردن
inverting circuit
مدار معکوس کننده
backfiring
نتیجه معکوس گرفتن
retrogressed
ترقی معکوس کردن
backfires
نتیجه معکوس گرفتن
reverse current circuit breaker
مدارشکن جریان معکوس
What invert sugar
قند معکوس چیست
reversed battery plate
صفحه باتری معکوس
inverse function
تابع معکوس
[ریاضی]
inverse
تابع معکوس
[ریاضی]
complement
معکوس یک عدد دودویی
reverse video
صفحه نمایش معکوس
shift the rudder
معکوس کردن سکان
reverse flow regin
ناحیه جریان معکوس
complemented
معکوس یک عدد دودویی
complementing
معکوس یک عدد دودویی
complements
معکوس یک عدد دودویی
de-
معکوس عمل کردن
the clouds above
ابرهای بالا یا بالا سر
backtracking
عمل پیمایش معکوس یک لیست
back scattering
توزیع معکوس امواج رادیویی
reverse polish notation
نشان گذاری لهستانی معکوس
back azimuth method
گرای معکوس در اخراج اشعه
back scattering
پخش معکوس امواج رادیویی
reversion
برگرداندن شیب معکوس دادن
peak inverse anode voltage
اوج ولتاژ اندی معکوس
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
to invert a fraction
برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
invert
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
converting
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
inverting
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
convert
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converts
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
inverts
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
aerodynamic blockage thrust reverser
وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com