Dictiornary-Farsi | دیگر ابدا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
nevermore	دیگر ابدا


Other Matches

to all eternity	ابدا
not in the least	ابدا
nohow	ابدا
not nearctic	ابدا
nowhere near	ابدا
no	ابدا
nowise	ابدا
remotely	ابدا`
anywise	ابدا
at all	ابدا
not at all	ابدا
whatsoever	ابدا
none	ابدا
not a whit	ابدا
not a hang	ابدا
never	ابدا
not a bit	ابدا
no-no	ابدا ابدا
aught	بهیچوجه ابدا
whit	ابدا اندک
nothing	بی ارزش ابدا
Eternal (everlasting)life.	ابدا" (هرگز ) !
Never!over my dead body .	صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.	ابدا"چنین چیزی نیست
chip	قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips	قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.>	به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
conversion	وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions	وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference	نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references	نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time	دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling	روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered	جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifted	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile	1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say	دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML	مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment	انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
alternative	شق دیگر
anymore	دیگر
else	دیگر
one an other	یک دیگر
furthering	دیگر
from one another <adv.>	از هم دیگر
furthers	دیگر
others	دیگر
alternative	دیگر
of each other <adv.>	از هم دیگر
of one another <adv.>	از هم دیگر
from each other <adv.>	از هم دیگر
other	دیگر
alternatives	شق دیگر
alternatives	دیگر
he is no more	او دیگر
another	دیگر
next	دیگر
secus	از دیگر سو
further	دیگر
furthered	دیگر
no more	دیگر نه
thence	دیگر
again	دیگر
to wit	بعبارت دیگر
othergates	جور دیگر
somewhere else	یک جای دیگر
the other two	دوتای دیگر
again	از طرف دیگر
what more do you want	دیگر چه می خواهید
none other than	هیچکس دیگر جز
et al	و در جای دیگر
withil	ازطرف دیگر
otherwise	طور دیگر
to be no more	دیگر نبودن
another	شخص دیگر
otherwhere	جای دیگر
about face	سوی دیگر
shunt	به خط دیگر انداختن
shunted	به خط دیگر انداختن
shunts	به خط دیگر انداختن
otherwhence	از جای دیگر
otherness	چیز دیگر
elsewhere	بجای دیگر
otherwhere	در مکان دیگر
otherwhile	گاه دیگر
otherwhile	وقت دیگر
tother	بعدی دیگر
t' other	بعدی دیگر
on one's coat-tails <idiom>	همراه کس دیگر
another	یکی دیگر
scilicet	بعبارت دیگر
elsewhere	درجای دیگر
in other words <idiom>	به کلام دیگر
elsewhere	نقطه دیگر
otherguise	جور دیگر
so muchthe worse	دیگر بدتر
otherguess	بروش دیگر
on the other part	از طرف دیگر
on the other hand	ازطرف دیگر
otherworld	دنیای دیگر
on the other hand	از سوی دیگر
on the opposite side	در انسوی دیگر
on more	بار دیگر
about-faces	سوی دیگر
about-faces	جهت دیگر
about-face	جهت دیگر
other people	مردم دیگر
otherguess	جور دیگر
about face	جهت دیگر
otherguess	نوع دیگر
othergates	طور دیگر
about-face	سوی دیگر
In our other words.	بعبارت دیگر
no more of that	بس است دیگر
alternatively <adv.>	ازطرف دیگر
by the same token <adv.>	طور دیگر
at a later period	در موقع دیگر
on the other hand <adv.>	طور دیگر
on the other side <adv.>	طور دیگر
otherwise <adv.>	طور دیگر
apart from that <adv.>	به ترتیب دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	به ترتیب دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	طور دیگر
apart from that <adv.>	طور دیگر
apart from that <adv.>	ازطرف دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	ازطرف دیگر
by the same token <adv.>	ازطرف دیگر
on the other hand <adv.>	ازطرف دیگر
on the other side <adv.>	ازطرف دیگر
otherwise <adv.>	ازطرف دیگر
yon	ان یکی دیگر ان
alternatively <adv.>	طور دیگر
by the same token <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other side <adv.>	به ترتیب دیگر
aliunde	از منبع دیگر
other	نوع دیگر
no more	نه دیگر [بیشتر]
once	یکبار دیگر
no more	دیگر ن [فعل]
in other words <adv.>	به عبارت دیگر
no longer	نه دیگر [زمانی]
otherwise <adv.>	به ترتیب دیگر
another guess	قسمتی دیگر
another guess	نوعی دیگر
another day	یک روز دیگر
in other words <adv.>	به کلام دیگر
alternative unit	واحدهای دیگر
over-	بسوی دیگر
over	بسوی دیگر
next year	سال دیگر
It never occurred again.	دیگر رخ نداد.
alternatively <adv.>	به ترتیب دیگر
a horse of another colour [different colour]	مطلبی دیگر
in fact	به عبارت دیگر
videlicet	به عبارت دیگر
nevermore	هرگز دیگر
never more	هرگز دیگر
not any more	دیگر نه [بیشتر نه]
my other books	کتابهای دیگر من
namely <adv.>	به عبارت دیگر
to wit <adv.>	به عبارت دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	از سوی دیگر
apart from that <adv.>	از سوی دیگر
alternatively <adv.>	از سوی دیگر
by the same token <adv.>	از سوی دیگر
on the other hand <adv.>	از سوی دیگر
others	نوع دیگر
beside	ازطرف دیگر
variant	نوع دیگر
otherwise <adv.>	از سوی دیگر
on the other side <adv.>	از سوی دیگر
pooled	ائتلاف چندشرکت با یک دیگر
spacemen	اهل کرات دیگر
this da y month	یک ماه دیگر از امروز
they sing small now	دیگر جیک نمیزنند
inter alia	میان چیزهای دیگر
the future	دنیای دیگر عقبی
spaceman	اهل کرات دیگر
we have no more bread	دیگر نان نداریم
to p on any one's preserves	باپای دیگر جهیدن
again	باز [یکبار دیگر]
to rub a thing in	چیز دیگر دادن
tomorrow week	هشت روز دیگر
inter alia	میان اشخاص دیگر
aliunde	ازیک جای دیگر
he no longer went there	دیگر انجا نرفت
i gave him some others	چندتای دیگر به او دادم
from stem to stern	ازیک سربسر دیگر
i never saw him	دیگر هیچ او را ندیدم
i never since saw him	از ان پس دیگر هیچ او راندیدم
IF statement	Gise کار دیگر را
interferes	با سم یک پا به پای دیگر زدن
interfered	با سم یک پا به پای دیگر زدن
interfere	با سم یک پا به پای دیگر زدن
in other sectors	در قسمتهای دیگر جبهه
intervert	سوی دیگر برگرداندن
it is allup with him	دیگر امیدی ندارد