Dictiornary-Farsi | دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
he had no more no to say	دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت


Other Matches

. Why,what was the harm?	چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
hadn't	نداشت
his painting lacked repose	نداشت
i knew no bounds	حد نداشت
he had no business to	حقی نداشت که
My ass never had a tail from the time it was a foa. <proverb>	خر ما از کرگى دم نداشت .
he was not inclined to go	سر رفتن نداشت
it was nothing short of	پای کمی از.......نداشت
he had not a kick in him	نیروی لگدزدن نداشت
There was absolutely no point in her going .	رفتن او اصلا" موردی نداشت
This remark was uncalled for .	این حرف مورد نداشت
Hi did not fear to die.	از مرگ ترس وواهمه ای نداشت
His remark was not relevant ( pertinet ) .	حرفش مناسبتی بامطلب نداشت
he had no evidence to go upon	مدرکی نداشت که بدان متکی شود
i had many books he had none	من کتابهای بسیار داشتم اوهیچ نداشت
he wrote himself out	ازبس نوشت دیگرچیزی نداشت که بنویسد
Except for that one typo, there were no mistakes.	به جز یک اشتباه تایپی هیچ غلطی نداشت.
It was inappropriate to make such a remark .	مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
He was barred from the casino.	او [مرد] اجازه نداشت داخل این کازینو [قمارخانه] بشود.
prostyle	ایوان پرستش گاههای یونانی که چهار ستون بیشتر نداشت
On the recent developments he had nothing to say.	در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish.	اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
chips	قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip	قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.>	به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
The poison took effect after one hour.	زهر پس از یکساعت اثر کرد اما حرفم در او اثر نداشت.
conversions	وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion	وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference	نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references	نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time	دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling	روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered	جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shift	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile	1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
HTML	مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment	انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
floating	غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
from each other <adv.>	از هم دیگر
next	دیگر
other	دیگر
one an other	یک دیگر
of each other <adv.>	از هم دیگر
secus	از دیگر سو
from one another <adv.>	از هم دیگر
of one another <adv.>	از هم دیگر
others	دیگر
anymore	دیگر
else	دیگر
again	دیگر
no more	دیگر نه
further	دیگر
furthered	دیگر
furthering	دیگر
furthers	دیگر
thence	دیگر
alternatives	شق دیگر
alternative	شق دیگر
another	دیگر
alternatives	دیگر
alternative	دیگر
he is no more	او دیگر
beside	ازطرف دیگر
others	نوع دیگر
what more do you want	دیگر چه می خواهید
to be no more	دیگر نبودن
variant	نوع دیگر
another	شخص دیگر
on the other side <adv.>	به ترتیب دیگر
otherwhile	گاه دیگر
the other two	دوتای دیگر
et al	و در جای دیگر
another	یکی دیگر
In our other words.	بعبارت دیگر
elsewhere	بجای دیگر
elsewhere	نقطه دیگر
shunt	به خط دیگر انداختن
shunted	به خط دیگر انداختن
otherwise	طور دیگر
shunts	به خط دیگر انداختن
yon	ان یکی دیگر ان
withil	ازطرف دیگر
on the other hand	از سوی دیگر
elsewhere	درجای دیگر
other	نوع دیگر
again	از طرف دیگر
to wit	بعبارت دیگر
my other books	کتابهای دیگر من
on the other part	از طرف دیگر
about face	جهت دیگر
other people	مردم دیگر
about-face	سوی دیگر
about-face	جهت دیگر
about-faces	سوی دیگر
othergates	جور دیگر
othergates	طور دیگر
on the other hand	ازطرف دیگر
about face	سوی دیگر
never more	هرگز دیگر
nevermore	هرگز دیگر
nevermore	دیگر ابدا
next year	سال دیگر
no more of that	بس است دیگر
none other than	هیچکس دیگر جز
on more	بار دیگر
on the opposite side	در انسوی دیگر
about-faces	جهت دیگر
It never occurred again.	دیگر رخ نداد.
at a later period	در موقع دیگر
otherworld	دنیای دیگر
another guess	نوعی دیگر
scilicet	بعبارت دیگر
another day	یک روز دیگر
alternative unit	واحدهای دیگر
so muchthe worse	دیگر بدتر
t' other	بعدی دیگر
aliunde	از منبع دیگر
otherwhile	وقت دیگر
otherwhere	در مکان دیگر
another guess	قسمتی دیگر
otherguess	نوع دیگر
otherguess	جور دیگر
otherguess	بروش دیگر
otherguise	جور دیگر
otherness	چیز دیگر
otherwhence	از جای دیگر
otherwhere	جای دیگر
tother	بعدی دیگر
on one's coat-tails <idiom>	همراه کس دیگر
not any more	دیگر نه [بیشتر نه]
on the other side <adv.>	ازطرف دیگر
namely <adv.>	به عبارت دیگر
on the other hand <adv.>	ازطرف دیگر
to wit <adv.>	به عبارت دیگر
videlicet	به عبارت دیگر
otherwise <adv.>	طور دیگر
no more	نه دیگر [بیشتر]
otherwise <adv.>	ازطرف دیگر
in fact	به عبارت دیگر
alternatively <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other side <adv.>	از سوی دیگر
by the same token <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.>	از سوی دیگر
alternatively <adv.>	از سوی دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	به ترتیب دیگر
apart from that <adv.>	از سوی دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	از سوی دیگر
on the other hand <adv.>	به ترتیب دیگر
otherwise <adv.>	به ترتیب دیگر
once	یکبار دیگر
by the same token <adv.>	ازطرف دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	ازطرف دیگر
a horse of another colour [different colour]	مطلبی دیگر
apart from that <adv.>	ازطرف دیگر
alternatively <adv.>	ازطرف دیگر
otherwise <adv.>	از سوی دیگر
apart from that <adv.>	به ترتیب دیگر
by the same token <adv.>	از سوی دیگر
in other words <adv.>	به کلام دیگر
on the other side <adv.>	طور دیگر
on the other hand <adv.>	طور دیگر
by the same token <adv.>	طور دیگر
in other words <idiom>	به کلام دیگر
over	بسوی دیگر
no more	دیگر ن [فعل]
alternatively <adv.>	طور دیگر
no longer	نه دیگر [زمانی]
in other words <adv.>	به عبارت دیگر
somewhere else	یک جای دیگر
apart from that <adv.>	طور دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	طور دیگر
over-	بسوی دیگر
intervert	سوی دیگر برگرداندن
in other sectors	در قسمتهای دیگر جبهه
IF statement	Gise کار دیگر را
adjournments	احاله بوقت دیگر
i never saw him	دیگر هیچ او را ندیدم
i never since saw him	از ان پس دیگر هیچ او راندیدم
interfered	با سم یک پا به پای دیگر زدن
adjournment	احاله بوقت دیگر
i gave him some others	چندتای دیگر به او دادم
once again	دوباره [بار دیگر]
alternate routing	گزینش مسیر دیگر
hardly a child anymore	دیگر به سختی بچه ای
aliunde	ازیک جای دیگر
again	باز [یکبار دیگر]
air to air	از یک هواپیما به هواپیمای دیگر
close aboard	نزدیک به قایق دیگر
hale	سوی دیگر بردن
spaceman	اهل کرات دیگر
spacemen	اهل کرات دیگر
interferes	با سم یک پا به پای دیگر زدن
interfere	با سم یک پا به پای دیگر زدن
inter alia	میان چیزهای دیگر
inter alia	میان اشخاص دیگر
alternative route	گزینش مسیر دیگر
dialogues	صحبت با شخص دیگر
he no longer went there	دیگر انجا نرفت