Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
What else can I do?
دیگر چه می توانم بکنم ؟
Other Matches
My hands are tied.
<idiom>
نمی توانم
[کاری]
کمکی بکنم.
I can't go on any longer.
من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
I can't run any faster.
من تندتر دیگر نمی توانم بدوم.
I cannot look him in the face again.
دیگر نمی توانم تو رویش نگاه کنم.
i cannot think of it
فکرش را نمیتوانم بکنم تصورش راهم نمیتوانم بکنم
what shall i do?
چه بکنم
what do you wish me to do?
چه میخواهید من بکنم
I'm glad I could help.
خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
Can I pin you down to that?
شما را به این متعهد بکنم؟
I'm really not responsible for it.
<idiom>
من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
Might I ask a question?
اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
I dropped in to say hello.
آمدم اینجا یک سلامی بکنم
i please to do it
خوش دارم که این کار را بکنم
Where can I get information?
از کجا می توانم بپرسم؟
If you can so can I .
اگر تو بتوانی من هم می توانم
I can recite from memory.
می توانم از حفظ بخوانم
I cant nor can anyone else .
نه من می توانم ونه کس دیگه
I don't know what to do with that.
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
was wondering if I could borrow your car.
می توانم ماشینت را قرض کنم؟
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
Where can I park?
کجا می توانم پارک کنم؟
Where can I make a phone call?
از کجا می توانم تلفن کنم؟
can i do a for you
کاری می توانم برای شمابکنم
I could pass for a Greek .
می توانم خودم رایونانی جابزنم
I must make a special note of that.
من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
I just cant drop my work and go .
نمی توانم کارم را ول کنم وبروم
Can I entrust this task to you?
می توانم این امررا به شما بسپارم ؟
how can I learn English
چگونه می توانم یادگیری زبان انگلیسی
I can't help you.
من نمی توانم به شما کمک کنم.
How long can I park here?
چه مدت می توانم اینجا پارک کنم؟
I cannot square it with my conscience to ...
من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
how much can I overdraw on my account?
چقدر بیش از اعتبار می توانم از حسابم بردارم؟
Can I drive to the centre of town?
آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
I could have sworn that there was somebody in the next room .
می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
Let me back up and explain how ...
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
How do I notice when the meat is off?
چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.
او
[زن]
موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او
[زن]
درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
else
دیگر
next
دیگر
furthers
دیگر
another
دیگر
thence
دیگر
secus
از دیگر سو
furthering
دیگر
furthered
دیگر
anymore
دیگر
further
دیگر
other
دیگر
of each other
<adv.>
از هم دیگر
no more
دیگر نه
others
دیگر
from one another
<adv.>
از هم دیگر
from each other
<adv.>
از هم دیگر
he is no more
او دیگر
of one another
<adv.>
از هم دیگر
one an other
یک دیگر
alternatives
دیگر
alternative
دیگر
again
دیگر
alternative
شق دیگر
alternatives
شق دیگر
next year
سال دیگر
never more
هرگز دیگر
another
یکی دیگر
nevermore
دیگر ابدا
another
شخص دیگر
so muchthe worse
دیگر بدتر
beside
ازطرف دیگر
It never occurred again.
دیگر رخ نداد.
nevermore
هرگز دیگر
my other books
کتابهای دیگر من
another day
یک روز دیگر
to be no more
دیگر نبودن
the other two
دوتای دیگر
tother
بعدی دیگر
aliunde
از منبع دیگر
again
از طرف دیگر
alternative unit
واحدهای دیگر
another guess
نوعی دیگر
another guess
قسمتی دیگر
at a later period
در موقع دیگر
t' other
بعدی دیگر
otherwhere
جای دیگر
otherguess
نوع دیگر
elsewhere
نقطه دیگر
no more of that
بس است دیگر
none other than
هیچکس دیگر جز
otherworld
دنیای دیگر
otherwhile
وقت دیگر
on the other hand
ازطرف دیگر
on the other part
از طرف دیگر
otherwhile
گاه دیگر
other people
مردم دیگر
othergates
جور دیگر
othergates
طور دیگر
otherguess
بروش دیگر
otherguise
جور دیگر
otherness
چیز دیگر
otherwhence
از جای دیگر
scilicet
بعبارت دیگر
on the other hand
از سوی دیگر
on more
بار دیگر
elsewhere
درجای دیگر
elsewhere
بجای دیگر
variant
نوع دیگر
otherguess
جور دیگر
others
نوع دیگر
shunt
به خط دیگر انداختن
other
نوع دیگر
shunted
به خط دیگر انداختن
shunts
به خط دیگر انداختن
yon
ان یکی دیگر ان
on the opposite side
در انسوی دیگر
otherwhere
در مکان دیگر
to wit
بعبارت دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
به ترتیب دیگر
by the same token
<adv.>
به ترتیب دیگر
on the other hand
<adv.>
به ترتیب دیگر
on the other side
<adv.>
به ترتیب دیگر
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگر
no more
نه دیگر
[بیشتر]
apart from that
<adv.>
به ترتیب دیگر
alternatively
<adv.>
به ترتیب دیگر
alternatively
<adv.>
طور دیگر
apart from that
<adv.>
طور دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
طور دیگر
by the same token
<adv.>
طور دیگر
on the other hand
<adv.>
طور دیگر
on the other side
<adv.>
طور دیگر
otherwise
<adv.>
طور دیگر
no more
دیگر ن
[فعل]
no longer
نه دیگر
[زمانی]
in other words
<adv.>
به عبارت دیگر
in other words
<adv.>
به کلام دیگر
what more do you want
دیگر چه می خواهید
somewhere else
یک جای دیگر
withil
ازطرف دیگر
et al
و در جای دیگر
In our other words.
بعبارت دیگر
on one's coat-tails
<idiom>
همراه کس دیگر
in other words
<idiom>
به کلام دیگر
not any more
دیگر نه
[بیشتر نه]
namely
<adv.>
به عبارت دیگر
otherwise
<adv.>
از سوی دیگر
alternatively
<adv.>
ازطرف دیگر
apart from that
<adv.>
ازطرف دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
ازطرف دیگر
by the same token
<adv.>
ازطرف دیگر
on the other hand
<adv.>
ازطرف دیگر
on the other side
<adv.>
ازطرف دیگر
on the other side
<adv.>
از سوی دیگر
on the other hand
<adv.>
از سوی دیگر
videlicet
به عبارت دیگر
in fact
به عبارت دیگر
a horse of another colour
[different colour]
مطلبی دیگر
alternatively
<adv.>
از سوی دیگر
apart from that
<adv.>
از سوی دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
از سوی دیگر
by the same token
<adv.>
از سوی دیگر
otherwise
<adv.>
ازطرف دیگر
over
بسوی دیگر
once
یکبار دیگر
otherwise
طور دیگر
about-face
سوی دیگر
to wit
<adv.>
به عبارت دیگر
about face
سوی دیگر
about-face
جهت دیگر
about-faces
سوی دیگر
about-faces
جهت دیگر
about face
جهت دیگر
over-
بسوی دیگر
yet another
دوباره یکی دیگر
inter alia
میان اشخاص دیگر
pick off
رد شدن از راننده دیگر
close aboard
نزدیک به قایق دیگر
inter alia
میان چیزهای دیگر
i gave him some others
چندتای دیگر به او دادم
[be]
no chicken
دیگر جوان نبودن
athwart
از طرفی بطرف دیگر
dialogues
صحبت با شخص دیگر
My pain has gone.
دیگر درد ندارم.
interfere
با سم یک پا به پای دیگر زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com