Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (9 milliseconds)
English
Persian
not a scrap is left
ذرهای باقی نمانده است
Other Matches
out of
<idiom>
باقی نمانده
It is all over between them . They are thru with each other .
بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
plene administravit
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
She has very little color.
رنگ بصورتش نمانده
get out of the way
<idiom>
چیزی به مانع نمانده
There is no time left .
دیگر وقتی نمانده
I was literally ( nearly , almost ) kI'lled . I was within an ace of being kI'lled.
چیزی نمانده بود کشته بشوم
He just missed going to jail.
چیزی نمانده بود بزندان بیافتد
he was all but adrowneed
چیزی نمانده بودکه غرق شود
residue check
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
bimolecular
دو ذرهای
micros
ذرهای
monatomic
یک ذرهای
atomical
ذرهای
micro
ذرهای
atomic
ذرهای
trimolecular
سه ذرهای
atomistic society
جامعه ذرهای
bit rate
سرعت ذرهای
bit pattern
الگوی ذرهای
molecular
ملکولی ذرهای
within an ace of
ذرهای مانده به
bit density
تراکم ذرهای
atomistic competition
رقابت ذرهای
bit string
رشته ذرهای
aces
ذرهای مانده
corpuscular ray
پرتو ذرهای
corpuscular radiation
تشعشع ذرهای
intramolecular
درون ذرهای
ace
ذرهای مانده
baudot code
رمز پنج ذرهای
thereis not a p of truth init
ذرهای راستی دران نیست
dont care a rap
ذرهای باک نداشته باشید
The darkest hour is that before the down.
<proverb>
تاریک ترین لیظه هنگامی است که چیزی به فجر نمانده است .
octad
جسم بسیط یا ذرهای که قوه ترکیبی ان برابر است با8واحد
virtual temperature
دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
I simply cant concentrate.
حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
over
باقی
over-
باقی
behind
باقی کار
preserve
باقی نگهداشتن
left over
باقی مانده
surpluses
باقی مانده
surplus
باقی مانده
debris
باقی مانده
store
می باقی می ماند
storing
می باقی می ماند
behind
باقی دار
behinds
باقی کار
scantling
باقی مانده
come through
باقی ماندن
conservation force
نیروی باقی
to be on the safe side
باقی نباشد
gleanings
ریزه باقی
otherworld
عالم باقی
hold over
باقی ماندن
organzine
ابریشم باقی
to be in arrear
باقی داربودن
to leave behind
باقی گذاردن
behinds
باقی دار
aliquant
باقی اورنده
surviving
باقی بودن
holdover
باقی مانده
preserves
باقی نگهداشتن
impressing
باقی گذاردن
impresses
باقی گذاردن
impressed
باقی گذاردن
impress
باقی گذاردن
extant
باقی مانده
remains
باقی مانده
remnants
باقی مانده
reopen
باقی بودن
reopened
باقی بودن
reopening
باقی بودن
survives
باقی بودن
survived
باقی بودن
survive
باقی بودن
holdovers
باقی مانده
remainder
باقی مانده
leave
باقی گذاردن
remnant
باقی مانده
reopens
باقی بودن
leaving
باقی گذاردن
dregs
باقی مانده
preserving
باقی نگهداشتن
hold up
<idiom>
باجرات باقی ماندن
hold up
<idiom>
خوب باقی ماندن
trailed
اثرپا باقی گذاردن
trail
اثرپا باقی گذاردن
residve
باقی مانده زیادتی
residual value
مقدار باقی مانده
extant
نسخهء موجود و باقی
hang over
اثر باقی مانده
nothing was left over
چیزی باقی نماند
odd come short
زیادی باقی مانده
residuary
موصی له باقی مانده
bide
درجایی باقی ماندن
memorizing
باقی مانده در حافظه
to stay behind
باقی ماندن جاماندن
memorized
باقی مانده در حافظه
memorize
باقی مانده در حافظه
memorising
باقی مانده در حافظه
residues
قسمت باقی مانده
memorises
باقی مانده در حافظه
residue
قسمت باقی مانده
trailing
اثرپا باقی گذاردن
memorised
باقی مانده در حافظه
shortest
کوچک باقی دار
shorter
کوچک باقی دار
short
کوچک باقی دار
trails
اثرپا باقی گذاردن
the rest lies with you
باقی ان با خودتان است
memorizes
باقی مانده در حافظه
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
to satnd good
بقوت خود باقی بودن
The would left a mark.
جای زخم باقی ماند
to exclude doubt
جای تردید باقی نگذاشتن
denominator
[bottom of a fraction]
باقی مانده کسر
[ریاضی]
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
گرفتن چیزی که باقی مانده
hang over
اثر باقی ازهر چیزی
continue to be valid
به قوت خود باقی بودن
cicatrize
جای زخم باقی گذاردن
for the rest
اما در باره باقی مطالب
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
wrecked
باقی مانده ازکشتی شکسته
remain in force
به قوت خود باقی بودن
jars
اثر نامطلوب باقی گذاردن
jarred
اثر نامطلوب باقی گذاردن
lie by
غیر فعال باقی ماندن
jar
اثر نامطلوب باقی گذاردن
preserve
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserves
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
He left a large fortuue.
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
sour apple
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
It remained intact.
سالم ودست نخورده باقی مانده
preserving
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
modulus
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
it leaves no room for doubt
جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
That way, it stays in suspension.
به این صورت معلق باقی می ماند.
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
let it remain as it is
بگذاری بحال خود باقی باشد
mod
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
Between you , me and the gatepost. Between ourselves .
میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
mods
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
babbitt
فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
engramme
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
worcester
باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
tandem
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
tandems
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
engram
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
candle ends
باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
stay behind
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
Any reform of the pension law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
He died leaving nothing but debts .
فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
remedial maintenance
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
strip
حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
plene administrative preter
دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
hypothecate
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
salvo
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
salvoes
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
This is an elusive word .
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
fairness
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
switching
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
modulo arithmetic
بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
regenerative memory
رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
achalasia
عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
safety
بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
antibiosis
تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
holding
در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
white flag
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
walkovers
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
carbon tracking
باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
permanent
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
modulo arithmetic
شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
maintenance of membership
هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
ram
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rams
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rammed
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
washouts
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washout
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
christmass tree
ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com