English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 242 (37 milliseconds)
English Persian
remelt ذوب کردن مجدد
Search result with all words
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
reload پر کردن مجدد
reloaded پر کردن مجدد
reloading پر کردن مجدد
reloads پر کردن مجدد
garbage سازماندهی مجدد و حذف فایلهای داده و رکوردهای نالازم . پاک کردن بخشی از حافظه برنامه یا داده اش که استفاده نمیشود
refer مراجعه کردن بازدید مجدد
referred مراجعه کردن بازدید مجدد
refers مراجعه کردن بازدید مجدد
auto توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
autos توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
rearming تجدیداماد مهمات درانبارها مسلح کردن مجدد ماسوره یاچاشنی بمب یا موشک
relay عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relays عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
retrieve اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieved اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieves اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
reconditioning شرطی کردن مجدد
storage رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
reproduction تولید کردن مجدد
reproductions تولید کردن مجدد
denationalization تبدیل مجدد مالکیت عمومی به مالکیت خصوصی بازگشت به وضع قبل از ملی کردن
DVD درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن , پاک کردن و نوشتن مجدد داده روی دیسک DVD میدهد
nonerasable storage رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
reboot بار کردن مجدد سیستم عامل در حین محاسبه
recapitalize سرمایه گذاری مجدد کردن
redesign طراحی مجدد کردن
reflow فروکش کردن جریان مجدد
reprecipitation رسوب کردن مجدد
staging base پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
subdevice قسمت کردن مجدد
subdevice بخش کردن مجدد
write permit ring چرخ نوار مغناطیسی که امکان نوشتن مجدد یا پاک کردن به نوارمیدهد
rework برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworked برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworking برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworks برای کاربرد مجدد آماده کردن
Other Matches
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerated 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
seconding مجدد
seconds مجدد
furthermore مجدد
further مجدد
reflorescence مجدد
seconded مجدد
furthers مجدد
furthering مجدد
furthered مجدد
further on مجدد
renewed مجدد
second مجدد
reorganising تشکیلات مجدد
reorganises سازماندهی مجدد
reorganizes سازماندهی مجدد
remarriage ازدواج مجدد
reorganization تشکیلات مجدد
reorganizing سازماندهی مجدد
rerun اجرای مجدد
restoration استقرار مجدد
replenishes تدارک مجدد
republication انتشار مجدد
resorption مکیدن مجدد
replenishing پرکردن مجدد
reorganized سازماندهی مجدد
reorganized تشکیلات مجدد
reorganizes تشکیلات مجدد
resale فروس مجدد
reorganize سازماندهی مجدد
reshipment حمل مجدد
reorganize تشکیلات مجدد
resale حراج مجدد
re examination بازپرسی مجدد
reorganising سازماندهی مجدد
replenishing تدارک مجدد
reorganizing تشکیلات مجدد
replenishes پرکردن مجدد
replenished تدارک مجدد
rally اجتماع مجدد
recrystallization تبلور مجدد
remanded بازداشت مجدد
recoupment کسب مجدد
reformat فرمت مجدد
reconviction محکومیت مجدد
regelation انجماد مجدد
regeneracy تولید مجدد
reconveyance اعاده مجدد
reconversion گرایش مجدد
reinfection عفونت مجدد
reexport صادرات مجدد
remand بازداشت مجدد
rallies اجتماع مجدد
rallied اجتماع مجدد
reebtry ورود مجدد
reebtry دخول مجدد
reebtry تملک مجدد
reeducation تربیت مجدد
rededication تقدیم مجدد
rededication اهدا مجدد
reenlistment سربازگیری مجدد
reentrance دخول مجدد
reinsurance بیمه مجدد
reintegration استقرار مجدد
reactivation فعالیت مجدد
re establishment تاسیس مجدد
re claim تقاضای مجدد
re attachment توقیف مجدد
reporduce تولید مجدد
subdivision تقسیم مجدد
subdivisions تقسیم مجدد
replenish پرکردن مجدد
reorganization سازماندهی مجدد
replenish تدارک مجدد
redirection راهنمایی مجدد
reallocation تخصیص مجدد
reinterpretation تفسیر مجدد
remanding بازداشت مجدد
recompile کامپایل مجدد
remands بازداشت مجدد
recaption توقیف مجدد
remotion حرکت مجدد
renascence زندگی مجدد
renegotiation مذاکره مجدد
reoccur فهور مجدد
reapparition فهور مجدد
replenished پرکردن مجدد
restart شروع مجدد
rehearsals تکرار مجدد
rearrangements ترتیب مجدد
rearrangement ترتیب مجدد
revisited ملاقات مجدد
revisit ملاقات مجدد
re-ran نمایش مجدد
re-run نمایش مجدد
re-running نمایش مجدد
re-runs نمایش مجدد
regenerate تولید مجدد
reproduction تولید مجدد
revisiting ملاقات مجدد
rehearsal تکرار مجدد
regenerating تولید مجدد
after shrinkage انقباض مجدد
restatements بیان مجدد
regenerates تولید مجدد
revisits ملاقات مجدد
retransmission مخابره مجدد
reproductions تولید مجدد
retransmission ارسال مجدد
regenerated تولید مجدد
retake گرفتن مجدد
retaken گرفتن مجدد
recount شمارش مجدد
recounted شمارش مجدد
recounting شمارش مجدد
recounts شمارش مجدد
recreation خلق مجدد
reconditioning تعمیر مجدد
reissuing چاپ مجدد
reversion ترجمه مجدد
reissues چاپ مجدد
reissued چاپ مجدد
recreations خلق مجدد
reassurance اطمینان مجدد
reassurances اطمینان مجدد
retakes گرفتن مجدد
retaking گرفتن مجدد
re-examination بازپرسی مجدد
reinforcement وضع مجدد
re-election انتخاب مجدد
re election انتخاب مجدد
retread process تعمیر مجدد
recurrences رویدادن مجدد
recurrence رویدادن مجدد
restatement بیان مجدد
reissue چاپ مجدد
readjustment سازگاری مجدد
reorganised تشکیلات مجدد
revaluation بهاگذاری مجدد
repayments پرداخت مجدد
comeback دستیابی مجدد
revaluation ارزیابی مجدد
retrials محاکمه مجدد
retrials ازمایش مجدد
retrial محاکمه مجدد
retrial ازمایش مجدد
reload بارکردن مجدد
readjustments سازگاری مجدد
reloaded بارکردن مجدد
crossecheck مقابله مجدد
reloading بارکردن مجدد
comebacks دستیابی مجدد
reloads بارکردن مجدد
resupply اماد مجدد
resurvey بررسی مجدد
redrawing رسم مجدد
redrawn رسم مجدد
redraws رسم مجدد
remarriages ازدواج مجدد
redrew رسم مجدد
repaint رسم مجدد
redistribution توزیع مجدد
repayment پرداخت مجدد
redraw رسم مجدد
reorganised سازماندهی مجدد
reorganises تشکیلات مجدد
resurgence طغیان مجدد
manual recalculation محاسبه مجدد دستی
optimal recalculation محاسبه مجدد بهینه
repeat انجام مجدد یک عمل
repeats انجام مجدد یک عمل
reculaulation order تنظیم محاسبه مجدد
recrudescence فهور مجدد برگشتگی
reconversion تبدیل مجدد پول
image reproduction تولید مجدد تصویر
redeployment گسترش مجدد دادن
redid شروع مجدد از ابتدا
rewrites نوشتن مجدد چیزی
reboot راه اندازی مجدد
reprogramming برنامه نویسی مجدد
natural recalculation محاسبه مجدد طبیعی
rallying point محل تجمع مجدد
overpacking لفاف پیچی مجدد
background recalculation محاسبه مجدد پس زمینه
rewrite نوشتن مجدد چیزی
recarburize کربن گیری مجدد
redo شروع مجدد از ابتدا
rallying points محل تجمع مجدد
column wise recalculation محاسبه مجدد ستونی
rewrote نوشتن مجدد چیزی
rewritten نوشتن مجدد چیزی
redone شروع مجدد از ابتدا
rewriting نوشتن مجدد چیزی
redoing شروع مجدد از ابتدا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com