Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
recorder
رئیس دادگاه محلی
recorders
رئیس دادگاه محلی
Other Matches
lord high stew of england
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
kangoroo court
دادگاه محلی
Chief Justice
رئیس دادگاه
president of the court
رئیس دادگاه
Chief Justices
رئیس دادگاه
magistrates
رئیس دادگاه بخش
magistrate
رئیس بخش دادگاه
magistrate
رئیس دادگاه بخش
judge advocate general
رئیس دادگاه نظامی
magistrates
رئیس بخش دادگاه
police magistrate
رئیس دادگاه لغزش
Justice of the Peace
رئیس دادگاه بخش
Justices of the Peace
رئیس دادگاه بخش
grand inquisitor
رئیس دادگاه رسیدگی دربرخی کشورها
parol arrest
جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
bitblt
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
judge advocate
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharge
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharges
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
prize courts
دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
paymaster general
رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
parquet
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
manadamus
حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet
احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
local procurement
تدارک محلی فراورده محلی
localism
ایین محلی علاقه محلی
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
writ
دستور دادگاه حکم دادگاه
summary court
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writs
دستور دادگاه حکم دادگاه
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcee
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
local posts
پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
republics
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
locals
محلی
occupation crossing
پل محلی
vernaculars
محلی
regional
محلی
local
محلی
local line
خط محلی
regionally
محلی
sympatry
هم محلی
vernacular
محلی
native
محلی
domestic
محلی
local
<adj.>
محلی
natives
محلی
regional
<adj.>
محلی
residential
محلی
parochial
محلی
topical
محلی
autochthonous
محلی
autochthon
محلی
head
رئیس
presidents
رئیس
commandant
رئیس
mugwump
رئیس
sheikh
رئیس
commandants
رئیس
headmen
رئیس
headman
رئیس
president
رئیس
sheiks
رئیس
Deans
رئیس
Dean
رئیس
masters
رئیس
director generals
رئیس کل
director general
رئیس کل
administrator
رئیس
mastered
رئیس
sheik
رئیس
sheikhs
رئیس
administrators
رئیس
superintendent
رئیس
superintendents
رئیس
ruler
رئیس سر
rulers
رئیس سر
master
رئیس
directors general
رئیس کل
chairman
رئیس
chiefs
رئیس
chief
رئیس
provost
رئیس
headsman
رئیس
higher up
رئیس
syndic
رئیس
administer
رئیس
administered
رئیس
administering
رئیس
administers
رئیس
provosts
رئیس
superiors
رئیس
director
رئیس
leader
رئیس
directors
رئیس
leaders
رئیس
warden
رئیس
wardens
رئیس
chairmen
رئیس
header
رئیس
headers
رئیس
warden
رئیس
head master
رئیس
superior
رئیس
domestic economy
اقتصاد محلی
local currency
پول محلی
local echo
پژواک محلی
provincial road
جاده محلی
provincial
ولایتی محلی
local enquiry
بازجویی محلی
civil time
ساعت محلی
costumes
لباس محلی
local storage
انباره محلی
local circuit
مدار محلی
local center
مرکز محلی
homebred
بازیگر محلی
provincialism
محلی اندیشی
indigenous industries
صنایع محلی
legman
خبرنگار محلی
local area network
شبکه محلی
local authority
انجمن محلی
dialect
زبان محلی
dialects
زبان محلی
costume
لباس محلی
local time
وقت محلی
local mode
باب محلی
local national
سکنه محلی
local network
شبکه محلی
local norm
هنجار محلی
local paper
روزنامه محلی
local procurement
خرید محلی
regional purchase
خرید محلی
local purchase
خرید محلی
local road
راه محلی
local security
تامین محلی
ordinance
مقررات محلی
local store
ذخیره محلی
local terminal
پایانه محلی
local terminal
ترمینال محلی
localism
اصطلاح محلی
local vertical
قائم محلی
local loop
حلقه محلی
patter
لهجه محلی
homebrew
بازیگر محلی
local time
زمان محلی
local file
فایل محلی
local government
حکومت محلی
local government
حاکم محلی
territorial
محلی منطقهای
local group
گروه محلی
ordinances
مقررات محلی
local intelligence
هوش محلی
local investigation
تحقیق محلی
parish council
شورای محلی
patters
لهجه محلی
pattering
لهجه محلی
pattered
لهجه محلی
local variable
متغیر محلی
off
از محلی بخارج
localized
محلی - محصوربهیکمحل
brogues
لهجه محلی
brogue
لهجه محلی
sepoy
پاسبان محلی
place
در محلی گذاردن
places
در محلی گذاردن
placing
در محلی گذاردن
principal
رئیس مدیر
station master
رئیس ایستگاه
stationmaster
رئیس ایستگاه
kapell meister
رئیس ارکستر
anchormen
رئیس گروه
bossing
رئیس کارفرما
bosses
رئیس کارفرما
lord chancellor
رئیس کل داوران
Chiefs of Staff
رئیس ستاد
boss
رئیس کارفرما
bossed
رئیس کارفرما
chairperson
رئیس جلسه
stationmasters
رئیس ایستگاه
vice chancellor
نایب رئیس
vice-chancellor
نایب رئیس
wharfmaster
رئیس اسکله
wharfmaster
رئیس بندر
wagon master
رئیس قطار
vice president
نایب رئیس
hierarch
رئیس روحانی
vice chairman
نایب رئیس
veep
نایب رئیس
office manager
رئیس دفتر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com