Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (2 milliseconds)
English	Persian
ringmaster	رئیس سیرک
ringmasters	رئیس سیرک
ring master	رئیس سیرک
Other Matches
lord high stew of england	رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
circus	سیرک
circuses	سیرک
paymaster general	رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
cirque	میدان کوچک سیرک
big top	نمایش بزرگ سیرک
grifter	فروشندهای که بهمراه سیرک میرود
hippodrome	میدان اسب دوانی سیرک
letter of recall	نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
emcee	بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officers	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcees	بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
republic	حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics	حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
recredential	نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
head	رئیس
sheik	رئیس
commandant	رئیس
chairmen	رئیس
commandants	رئیس
chiefs	رئیس
superior	رئیس
superintendents	رئیس
president	رئیس
chairman	رئیس
superintendent	رئیس
mugwump	رئیس
wardens	رئیس
administrators	رئیس
head master	رئیس
warden	رئیس
leaders	رئیس
leader	رئیس
higher up	رئیس
directors general	رئیس کل
master	رئیس
mastered	رئیس
masters	رئیس
administrator	رئیس
director general	رئیس کل
headsman	رئیس
administered	رئیس
administer	رئیس
ruler	رئیس سر
rulers	رئیس سر
Dean	رئیس
Deans	رئیس
provost	رئیس
provosts	رئیس
administering	رئیس
administers	رئیس
directors	رئیس
header	رئیس
headers	رئیس
director	رئیس
warden	رئیس
presidents	رئیس
sheiks	رئیس
headmen	رئیس
sheikh	رئیس
chief	رئیس
sheikhs	رئیس
superiors	رئیس
headman	رئیس
syndic	رئیس
director generals	رئیس کل
Chancellors	رئیس دانشگاه
vice-chancellors	نایب رئیس
boss	رئیس کارفرما
chairman	رئیس جلسه
communication chief	رئیس ارتباطات
dominie	رئیس اموزشگاه
chairmen	رئیس جلسه
figurehead	رئیس بی نفوذ
gun captain	رئیس قبضه
gun captain	رئیس توپ
harbor master	رئیس بندر
bossed	رئیس کارفرما
bosses	رئیس کارفرما
chief of protocol	رئیس تشریفات
vice chancellor	نایب رئیس
stationmasters	رئیس ایستگاه
figurehead	رئیس پوشالی
figureheads	رئیس پوشالی
figureheads	رئیس بی نفوذ
beach master	رئیس بارانداز
chief of police	رئیس شهربانی
stationmaster	رئیس ایستگاه
vice-chancellor	نایب رئیس
station master	رئیس ایستگاه
bossing	رئیس کارفرما
Chancellor	رئیس دانشگاه
chief of state	رئیس دولت
harbour master	رئیس بندر
wharfmaster	رئیس بندر
wagon master	رئیس قطار
vice president	نایب رئیس
vice chairman	نایب رئیس
veep	نایب رئیس
the pro tem chief	رئیس موقت
subprincipal	نایب رئیس
staff manager	رئیس کارگزینی
speaker of parliament	رئیس پارلمان
speaker of parliament	رئیس مجلس
wharfmaster	رئیس اسکله
anchor man	رئیس گروه
anchor men	رئیس گروه
vice president	معاون [رئیس]
Chief of protocol. Master of ceremonies.	رئیس تشریفات
He is in bad with the boss.	با رئیس اش بد است
shop stewards	رئیس گروه
shop steward	رئیس گروه
First Lady	زن رئیس جمهور
First Ladies	زن رئیس جمهور
chairpersons	رئیس جلسه
chairperson	رئیس جلسه
anchormen	رئیس گروه
social secretary	رئیس دفتر
site manager	رئیس کارگاه
shipmaster	رئیس کشتی
mess president	رئیس باشگاه
lord chancellor	رئیس کل داوران
leadden limbs	رئیس اسپ
lady principal	خانم رئیس
kapell meister	رئیس ارکستر
jurat	رئیس شهرداری
hierarch	رئیس روحانی
heresiarch	رئیس رافضیون
heguman	رئیس دیر
head of the state	رئیس دولت
head of business firm	رئیس تجارتخانه
mint master	رئیس ضرابخانه
office manager	رئیس اداره
office manager	رئیس دفتر
sheik	رئیس قبیله
section chief	رئیس قبضه
sagamore	رئیس ایل
sachem	رئیس ایل
presidentess	زن رئیس جمهور
president of the republic	رئیس جمهور
president of the court	رئیس دادگاه
post general	رئیس کل پست
podesta	رئیس شهربانی
sheik	رئیس خانواده
phylarch	رئیس قبیله
head mistress	خانم رئیس
premiered	مهمتر رئیس
surgeon	رئیس بهداری
surgeons	رئیس بهداری
principals	رئیس مدیر
sheiks	رئیس قبیله
principal	رئیس مدیر
Chief of Staff	رئیس ستاد
Chiefs of Staff	رئیس ستاد
ringmasters	رئیس گود
ringmaster	رئیس گود
masters of ceremonies	رئیس تشریفات
premiere	مهمتر رئیس
wardens	رئیس زندان
warden	رئیس زندان
Prime Ministers	رئیس الوزرا
Prime Minister	رئیس الوزرا
prior	رئیس صومعه
prefect	رئیس فرمانده
presidents	رئیس جمهور
sheikh	رئیس قبیله
sheikh	رئیس خانواده
president	رئیس دانشگاه
president	رئیس جمهور
sheikhs	رئیس قبیله
sheikhs	رئیس خانواده
schoolmistresses	خانم رئیس
schoolmistress	خانم رئیس
presidents	رئیس دانشگاه
chamberlain	رئیس خلوت
prefects	رئیس فرمانده
abbots	رئیس راهبان
abbot	رئیس راهبان
premiers	مهمتر رئیس
premier	مهمتر رئیس
arch	موذی رئیس
arch-	موذی رئیس
arches	موذی رئیس
chamberlains	رئیس خلوت
sheiks	رئیس خانواده
chieftains	رئیس قبیله
magistrate	رئیس کلانتری
patriarchs	رئیس خانواده
patriarch	رئیس خانواده
chieftain	رئیس قبیله
postmasters	رئیس پست
postmaster	رئیس پست
premiering	مهمتر رئیس
premieres	مهمتر رئیس
Chief Justice	رئیس دادگاه
magistrates	رئیس کلانتری
Chief Justices	رئیس دادگاه
emcees	رئیس تشریفات
emcee	رئیس تشریفات

Recent search history
Search history is off. Activate

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com