Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (9 milliseconds)
English	Persian
figurehead	رئیس پوشالی
figureheads	رئیس پوشالی
Search result with all words
figure head	مجسمه ای که بر دماغه کشتی نصب میکنند [رئیس پوشالی]
Other Matches
chaffy	پوشالی
puppet government	حکومت پوشالی
vassal atate	دولت پوشالی
kangaroo court	دادگاه پوشالی
kangaroo courts	دادگاه پوشالی
puppet government	دولت پوشالی
lord high stew of england	رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
jackstraw	ادم پوشالی یا کاهی
kangoroo court	دادگاه پوشالی و پرهرج ومرج
house of cards	طرح پوشالی [اصطلاح مجازی ]
paymaster general	رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
jacal	کلبه سقف پوشالی مکزیکی چپر
letter of recall	نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
public relations officers	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcees	بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officer	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcee	بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
republic	حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics	حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
recredential	نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
director generals	رئیس کل
mugwump	رئیس
masters	رئیس
directors general	رئیس کل
master	رئیس
mastered	رئیس
presidents	رئیس
commandants	رئیس
superintendent	رئیس
superintendents	رئیس
head	رئیس
president	رئیس
administrator	رئیس
administers	رئیس
superior	رئیس
superiors	رئیس
chief	رئیس
provosts	رئیس
provost	رئیس
administer	رئیس
administered	رئیس
chiefs	رئیس
chairman	رئیس
administrators	رئیس
higher up	رئیس
headsman	رئیس
head master	رئیس
leader	رئیس
leaders	رئیس
warden	رئیس
wardens	رئیس
chairmen	رئیس
administering	رئیس
sheikh	رئیس
headmen	رئیس
headman	رئیس
ruler	رئیس سر
director general	رئیس کل
rulers	رئیس سر
warden	رئیس
Deans	رئیس
syndic	رئیس
Dean	رئیس
sheik	رئیس
commandant	رئیس
sheiks	رئیس
director	رئیس
sheikhs	رئیس
header	رئیس
headers	رئیس
directors	رئیس
Chancellor	رئیس دانشگاه
Chancellors	رئیس دانشگاه
anchor men	رئیس گروه
wagon master	رئیس قطار
chief of police	رئیس شهربانی
First Ladies	زن رئیس جمهور
chairman	رئیس جلسه
anchor man	رئیس گروه
wharfmaster	رئیس اسکله
beach master	رئیس بارانداز
anchormen	رئیس گروه
wharfmaster	رئیس بندر
chairmen	رئیس جلسه
chairperson	رئیس جلسه
chairpersons	رئیس جلسه
shop steward	رئیس گروه
shop stewards	رئیس گروه
vice-chancellor	نایب رئیس
vice chancellor	نایب رئیس
stationmasters	رئیس ایستگاه
stationmaster	رئیس ایستگاه
boss	رئیس کارفرما
station master	رئیس ایستگاه
bossing	رئیس کارفرما
bosses	رئیس کارفرما
vice-chancellors	نایب رئیس
office manager	رئیس دفتر
He is in bad with the boss.	با رئیس اش بد است
Chief of protocol. Master of ceremonies.	رئیس تشریفات
figureheads	رئیس بی نفوذ
figurehead	رئیس بی نفوذ
vice president	معاون [رئیس]
bossed	رئیس کارفرما
chief of protocol	رئیس تشریفات
ring master	رئیس سیرک
site manager	رئیس کارگاه
social secretary	رئیس دفتر
speaker of parliament	رئیس مجلس
speaker of parliament	رئیس پارلمان
staff manager	رئیس کارگزینی
subprincipal	نایب رئیس
mint master	رئیس ضرابخانه
mess president	رئیس باشگاه
First Lady	زن رئیس جمهور
shipmaster	رئیس کشتی
sheik	رئیس خانواده
sheik	رئیس قبیله
presidentess	زن رئیس جمهور
president of the republic	رئیس جمهور
president of the court	رئیس دادگاه
sachem	رئیس ایل
post general	رئیس کل پست
podesta	رئیس شهربانی
phylarch	رئیس قبیله
sagamore	رئیس ایل
section chief	رئیس قبضه
lord chancellor	رئیس کل داوران
the pro tem chief	رئیس موقت
head of business firm	رئیس تجارتخانه
head mistress	خانم رئیس
harbour master	رئیس بندر
harbor master	رئیس بندر
gun captain	رئیس توپ
gun captain	رئیس قبضه
dominie	رئیس اموزشگاه
communication chief	رئیس ارتباطات
head of the state	رئیس دولت
heguman	رئیس دیر
heresiarch	رئیس رافضیون
leadden limbs	رئیس اسپ
veep	نایب رئیس
lady principal	خانم رئیس
kapell meister	رئیس ارکستر
office manager	رئیس اداره
jurat	رئیس شهرداری
vice chairman	نایب رئیس
vice president	نایب رئیس
hierarch	رئیس روحانی
chief of state	رئیس دولت
warden	رئیس زندان
ringmaster	رئیس سیرک
ringmaster	رئیس گود
abbots	رئیس راهبان
abbot	رئیس راهبان
ringmasters	رئیس سیرک
premiers	مهمتر رئیس
ringmasters	رئیس گود
surgeon	رئیس بهداری
surgeons	رئیس بهداری
prior	رئیس صومعه
premier	مهمتر رئیس
emcee	رئیس تشریفات
Prime Ministers	رئیس الوزرا
Prime Minister	رئیس الوزرا
emcees	رئیس تشریفات
master of ceremonies	رئیس تشریفات
principals	رئیس مدیر
principal	رئیس مدیر
masters of ceremonies	رئیس تشریفات
arches	موذی رئیس
chamberlains	رئیس خلوت
sheiks	رئیس خانواده
sheiks	رئیس قبیله
sheikhs	رئیس قبیله
sheikh	رئیس خانواده
sheikh	رئیس قبیله
prefect	رئیس فرمانده
arch-	موذی رئیس
arch	موذی رئیس
schoolmistress	خانم رئیس
schoolmistresses	خانم رئیس
chamberlain	رئیس خلوت
Chief of Staff	رئیس ستاد
presidents	رئیس دانشگاه
presidents	رئیس جمهور
president	رئیس دانشگاه
president	رئیس جمهور
Chiefs of Staff	رئیس ستاد
prefects	رئیس فرمانده
wardens	رئیس زندان
chieftain	رئیس قبیله
premiering	مهمتر رئیس
sheikhs	رئیس خانواده
patriarchs	رئیس خانواده
Chief Justice	رئیس دادگاه
Chief Justices	رئیس دادگاه
postmasters	رئیس پست
patriarch	رئیس خانواده
postmaster	رئیس پست

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com