Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English
Persian
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
Other Matches
psychomancy
رابطه با روح رابطه ارواح باهم
equation of exchange
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
break away
قطع رابطه کردن
to make a connection
رابطه ای برقرار کردن
to discontinue relations
[with somone]
رابطه قطع کردن
[با کسی]
nexus
رابطه رابطه داخلی
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
to pull strings
از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
tracked
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
track
پیدا کردن
find
پیدا کردن
finds
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
average
پیدا کردن
gain
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
gains
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
detect
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
to make
[commit]
a faux pas
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
liaised
ارتباط پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
equation of payments
قاعده پیدا کردن
to think out
با فکر پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
demonetize
تنزل پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
luff
لنگر پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن به
declines
شیب پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
stammered
لکنت پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
liaise
ارتباط پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
shocks
هول وهراس پیدا کردن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
shock
هول وهراس پیدا کردن
shocked
هول وهراس پیدا کردن
respire
امید تازه پیدا کردن
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
respired
امید تازه پیدا کردن
respires
امید تازه پیدا کردن
respiring
امید تازه پیدا کردن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to pick up somebody
[to find sexual partners]
بلند کردن کسی
[زنی]
[برای رابطه جنسی]
[اصطلاح روزمره]
I am
[have]
finished with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
swells
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiates
مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
asphyxiated
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiate
مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiating
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swell
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swelled
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
rubs
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
surging
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
rut
شور پیدا کردن فحل شدن
shorter
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
ruts
شور پیدا کردن فحل شدن
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
shortest
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
rub
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
unbalance
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
scare up
<idiom>
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
unbalancing
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
unbalances
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
leadingquestion
پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
plunge
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to get to somebody
[something]
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
canvassing
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
warm to one's work
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
plunges
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvass
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunged
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
grapnels
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
cunclude
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
grapnel
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
diachrony
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
proceed
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
proceeded
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
divide
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
divides
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
find
کشف کردن پیدا کردن
finds
کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding
پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
curve fitting
روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
homing
روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to pair somebody off
[up]
with somebody
کسی را با کسی دیگر زوج کردن
[برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر]
[همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.
زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
mine watching
عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
bessel method
پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
warts
زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
wart
زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
substantialize
اساس دادن یا اساس پیدا کردن
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
equation
رابطه
equations
رابطه
contingence
رابطه
correlation
رابطه
relationships
رابطه
relationship
رابطه
relevance
رابطه
respects
رابطه
linkage
رابطه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com