Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8 milliseconds)
English
Persian
liaise
رابط نظامی بودن
liaised
رابط نظامی بودن
liaises
رابط نظامی بودن
liaising
رابط نظامی بودن
Other Matches
principal line
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
militarism
روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
judge advocate
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
facing
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
facings
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
maneuvres
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvred
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvre
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvring
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvres
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvring
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
terminal command
فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
manoeuvred
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
terminals
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
rank and file
صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
terminal
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
phantom order
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
military government
حکومت نظامی فرمانداری نظامی
military channel
چانل نظامی مجرای نظامی
military impedimenta
شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی
army terminals
باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
connective
رابط
link
رابط
point of intersection
رابط
copulative
رابط
connector
رابط
wiring connector
رابط
interface
رابط
interfaces
رابط
liaisons
رابط
go between
رابط
fitting
رابط
internuncial
رابط
liaison
رابط
adapter
رابط
lead
رابط برق
high line
پل رابط اصلی
logical connective
رابط منطقی
lead in wire
سیم رابط
reducer
لوله رابط
high fidelity receiver
گیرنده رابط
interneuron
نورون رابط
link
شاخه رابط
serial interface
رابط سری
bent adaptor
رابط خمیده
bays
پل رابط در پل شناور
baying
پل رابط در پل شناور
inductor hose
لوله رابط
logical connector
رابط منطقی
interface card
کارت رابط
leads
رابط برق
feeder canal
نهر رابط
ground liaison
رابط زمینی
liaison officer
افسر رابط
push rod
میله رابط
enlarging adapter
رابط فزاینده
ediswan connector
رابط ادیسوان
edge connector
رابط لبه
push rod
میل رابط
lamp connector
رابط لامپ
bay
پل رابط در پل شناور
link belt
تسمه رابط
link chain
زنجیر رابط
fuse link
رابط فیوز
reducing adaptor
رابط کاهنده
bayed
پل رابط در پل شناور
connections
میلههای رابط
standard interface
رابط استاندارد
internuncio
رابط پیک
internuncial neuron
نورون رابط
journal
شفت رابط
connector plug
دوشاخه رابط
patch cord
سیم رابط
connector switch
کلید رابط
journals
شفت رابط
connecting cable
کابل رابط
connecting rod
میله رابط
connecting tube
لوله رابط
continuity equation
رابط پیوستگی
parallel interface
رابط موازی
box connector
رابط جعبه
centronics interface
رابط موازی
fuse wire
رابط فیوز
trunk line
رابط ترانک
cylinderical fit
رابط استوانهای
commissural fibres
رشتههای عصبی رابط
command liaison
شبکه رابط یکان
cell connector
رابط پیل باتری
dry cell connector
رابط پیل خشک
artillery liaison officer
افسر رابط توپخانه
relay post
پست رابط ستون
command liaison
افسر رابط فرماندهی
intervening variable
متغیر فرضی رابط
switch position
موضع رابط دفاعی
apple desktop interface
رابط رومیزی اپل
flared fitting
رابط قیفی شکل
commissure
بافت عصبی رابط
anterior commissure
بافت رابط قدامی
air liaison officer
افسر رابط هوایی
cross-tree
[رابط عرضی دکلها]
test lead
رابط برق ازمایش
triatic stay
بکسل رابط ناو
expressions
فرمول یا رابط ه ریاضی
battery connector
رابط پیل باتری
expression
فرمول یا رابط ه ریاضی
crawl trench
خطوط رابط سنگرها
machine address
محل یک شی در رابط ه با مبدا
cross tree
رابط عرضی دکلها
application program interface
میانجی یا رابط برنامه کاربردی
air transport liaison officer
افسر رابط ترابری هوایی
programmable communications interface
رابط مخابراتی برنامه پذیر
commissurotomy
برداشتن بافت عصبی رابط
api
رابط یامیانجی برنامه کاربردی
interfaces
وصل کردن از طریق رابط
to catch the connection
وسیله نقلیه رابط را گرفتن
interface
وصل کردن از طریق رابط
court martial
محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
martial law
مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
hand salute
سلام نظامی دادن سلام نظامی
floating
محل مخصوص در رابط ه با آدرس مرجع
ditches
گودال سنگر رابط خندق کندن
ditched
گودال سنگر رابط خندق کندن
sbc
RA و رابط دستگاه جانبی RO ,Computer SmallBusiness
ditch
گودال سنگر رابط خندق کندن
crawl trench
سنگرهای رابط بین خطوط مواضع
cross bleed
سیستم نیوماتیکی رابط بین موتورها
cylinderical limit gage
دستگاه اندازه گیر رابط استوانهای
logical operators
رابط های منطقی
[ریاضی]
[زبان شناسی]
logical connective
رابط های منطقی
[ریاضی]
[زبان شناسی]
I missed the connection.
من اتوبوس
[قطار هواپیمای]
رابط را از دست دادم.
relations between load, shear and moment
رابط بین بار و نیروی برشی و لنگر خمشی
venn diagram
نمایش گرافیکی رابط ه بین وضعیتهای سیستم یا مدار
interface human machine interface
امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
relative
محل مشخص در رابط ه با یک مرجع یا آدرس مربوطه پایه
functions
لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند
relational database
پرش پایگاه داده که حاوی عملگرهای رابط های است
functioned
لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند
eia interface
یک رابط استاندارد میان دستگاههای جانبی وریزکامپیوترها و مدمها وترمینالها
line haul
خط رابط بین کلماتی که نصف ان در سطر بعد واقع شده
function
لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند
graph
نمودار نمایش رابط ه بین دو یا چند متغیر به صورت خط یا مجموعهای نقاط
graphs
نمودار نمایش رابط ه بین دو یا چند متغیر به صورت خط یا مجموعهای نقاط
tac log group
گروه رابط نیروهای پیاده شونده به ساحل در روی ناوهای اب خاکی
ccitt v.
در ارتباطات داده سری ای ازاستانداردها است که خصوصیات رابط را توصیف میکند
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
quick disconnect
نوعی رابط الکتریکی که دونیمه منطبق شونده اش بطورسریع باز و بسته میشود
crankpin
قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
privilege
وضعیت کاربرد در رابط ه با نوع برنامه که اجرا میکند ومنابعی که میتواند استفاده کند
presentation manager
تهیه شده است IB , icrosoftیک میانجی رابط نگارهای ورابط برنامه نویسی کاربردی
decision
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
decisions
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
foreign military sales
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
table
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
tabling
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
tabled
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
tables
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fort
دژ نظامی
service
نظامی
military
نظامی
mil
نظامی
serviced
نظامی
martin
نظامی
soldiers
نظامی
warlike
نظامی
martial
نظامی
soldier
نظامی
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com