Dictiornary-Farsi | رادیوی تمام موج | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
all wave receiver	رادیوی تمام موج


Other Matches

regenerative receiver	رادیوی واکنشی
crystal set	رادیوی ترانزیستوری
auto radio	رادیوی اتومبیل
automobile radio equipment	رادیوی اتومبیل
portable receiver	رادیوی دستی
radio telescopes	رادیوی نجومی
tube set	رادیوی لامپی
superheterodyne receiver	رادیوی سوپرهترودینی
radio telescope	رادیوی نجومی
directional radio	رادیوی جهت دار
d.c. receiver	رادیوی جریان مستقیم
portable receiver	رادیوی قابل حمل
field radio	رادیوی قابل حمل صحرایی
handie talkie	رادیوی کوچک دستی ترانزیستوری
walkie-talkies	دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
walkie-talkie	دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
walkie talkie	دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
CB	رادیوی موج کوتاه که میتواند این امواج را بگیرد
beta software	نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminate	تمام شدن تمام کردن
terminates	تمام شدن تمام کردن
terminated	تمام شدن تمام کردن
all mains receiver	گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
adobe type manager	استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster	سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lapped	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy	اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panoramas	تمام نما اینه تمام نما
panorama	تمام نما اینه تمام نما
full track	تمام شنی خودرو تمام شنی
full length	تمام قد
off	تمام
fullest	تمام
full	تمام
It's over.	تمام شد.
all night	در تمام شب
full-length	تمام قد
whole length	تمام قد
incomplete	نا تمام
it is all up	تمام شد
yame	تمام
thorough	تمام
thru	تمام
rounded	پر تمام
full-face	تمام رخ
full face	تمام رخ
whole	تمام
out-and-out	تمام
complete	تمام
completing	تمام
completes	تمام
completed	تمام
lion's share	تمام
entire	تمام
out and out	تمام
through	تمام
through	تمام شده
to draw to an end	تمام شدن
full-page	تمام صفحه
wrap up	تمام شدن
all d.	در تمام روز
yean round	در تمام سال
yearlong	یکسال تمام
dyed-in-the-wool	تمام و کمال
sterling	تمام عیار
dyed-in-the-wool	به تمام معنی
thoroughgoing	تمام وکمال
defunct	تمام شده
dyed-in-the-wool	تمام عیار
to run away with	تمام کردن
all out	باشدت تمام
all risks	تمام خطرات
all this	تمام اینها
fulfilled	تمام کردن
pukka	تمام عیار
use up	تمام کردن
goes	تمام شدن
go	تمام شدن
to see out	تمام کردن
outed	در بیرون تمام
out-	در بیرون تمام
to finish off	تمام کردن
processor	تمام کننده
whole hog	تمام راه
to eat up	تمام کردن
full-time	تمام وقت
to fill out	تمام کردن
all day long <idiom>	تمام روز
ammo zero	مهمات تمام
an a fact	تمام شده
pucka	تمام عیار
out	در بیرون تمام
thru	تمام شده
to blow over	تمام شدن
attain	تمام کردن
fulfilling	تمام کردن
full	تمام تکمیل
fulfills	تمام کردن
fulfils	تمام کردن
fullest	تمام تکمیل
lie in	تمام شدن
lie-in	تمام شدن
attained	تمام کردن
fulfil	تمام کردن
the game is up	بازی تمام شد
A whole week	یک هفته تمام
integrating	تمام کردن
integrates	تمام کردن
integrate	تمام کردن
attains	تمام کردن
attaining	تمام کردن
the whole world	تمام دنیا
thoro	کامل تمام
fullest	تمام قدرت
full	تمام قدرت
thoro	تمام وکمال
rounds complete	تیر تمام شد
round d.	دوجین تمام
inchoate	نیمه تمام
thorough going	تمام وکمال
rounded	تمام شده
three whole years	سه سال تمام
run out of	تمام کردن
short measure full measure	پیمانه تمام
peter	تمام شدن
unfinished	تمام نشده
to see through	تمام کردن
exhaustible	تمام شدنی
spring-clean	تمام وکمالتمیزکردن
due	تمام شده
main	بزرگ تمام
main	مهم تمام
the full of the moon	ماه تمام
full-blown	تمام شگفته
full duplex	تمام دو رشتهای
all-	: همه تمام
all	: همه تمام
par excellence	به تمام معنی
finishing	تمام کاری
finished	تمام شده
integral	کامل تمام
full moon	ماه تمام
body and soul <idiom>	با تمام وجود
full mouthed	تمام دندان
full blown	تمام کامل
full blown	تمام شکفته
f. and fell	تمام بودن
f. sixmiles	6میل تمام
holosymmetric	تمام وجه
fiddle away	تمام کردن
finisher	تمام کننده
holohedron	تمام وجهی
fulfill	تمام کردن
full adder	تمام افزایشگر
full automatic	تمام اتوماتیک
full orbed	تمام روشن
fully automatic	تمام اتوماتیک
fully automatic machine	تمام اتومات
best of both worlds <idiom>	تمام مزایا
give out	تمام شدن
unfailing	تمام نشدنی
wholly	تمام وکمال
holohedral	تمام وجه
hade	شیب تمام
he is fifty	تمام دارد
fullword	تمام کلمه
fullmouthed	تمام دندان
full pay	حقوق تمام
full pay	مواجب تمام
full scale	تمام عیار
full screen	تمام صفحه
full subtractor	تمام کاهشگر
full time	تمام روز
full tracked	تمام شنی
full tracked	تمام زنجیر
full view	نمای تمام رخ
full wave	تمام موج
full word	تمام کلمه
full-blown	تمام کامل
depletable	تمام شدنی
go through with <idiom>	تمام کردن
passes	تمام شدن
passed	تمام شدن
pass	تمام شدن
over with	تمام شده
in full fig	درلباس تمام
consummative	تمام کننده
get (something) over with <idiom>	تمام کردن
exhausted	تمام شده
by all means	با تمام وسائل
payment in full	پرداخت تمام
get through	تمام کردن
mast high	تمام افراشته
full-scale	تمام عیار
give out <idiom>	تمام شده
cosine	جیب تمام
forth	تمام کردن
cosecant	قطرفل تمام
consumptible	تمام شدنی