English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
honesty is the best policy راستی ودرستی بهترین رویه
Other Matches
honesty is the best policy عین مصلحت در راستی ودرستی است
brand leader بهترین علامت تجاری بهترین مارک
in sad earnest راستی
in reality راستی
by the bye راستی
probity راستی
really راستی
oh, by the way ها راستی
your truly راستی
is that so? راستی
plumbness راستی
uprightness راستی
rectitude راستی
troth راستی
verticality راستی
the trusty is that i forgot it راستی
straightness راستی
sooth راستی
rightness راستی
indeed راستی
truths راستی
fidelity راستی
verity راستی
verities راستی
truth راستی
i say راستی !
damchi راستی و درستی
integrity راستی تمامیت
right-winger جناح راستی
rightism جناح راستی
rectitude راستی درستی
rightists جناح راستی
indeed اره راستی
veracity راستی صحت
right winger جناح راستی
right-wingers جناح راستی
rightist جناح راستی
in the interests of truth برای خاطر راستی
uprightaess درستی راستی عدالت
By the way . Incidentally. راستی ( تا فراموش نکردم )
It is indeed a pity راستی که خیلی حیف است
thereis not a p of truth init ذرهای راستی دران نیست
he was very kind indeed راستی چه اندازه مهربان بود
to mince matters از گفتن راستی فرو گذار کردن
mc carthyism سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
gilt-edged بهترین
best بهترین
prides بهترین
of the first water بهترین
gilt edge بهترین
foremost بهترین
tiptop بهترین
first class بهترین
the best of all بهترین
pride بهترین
prided بهترین
priding بهترین
gilt edged بهترین
best بهترین کار
best efforts بهترین مساعی
quality بهترین کیفیت
top-notch <idiom> عالی ،بهترین
best به بهترین وجه
optimum بهترین امکان
In the best possible manner. به بهترین وجه
qualities بهترین کیفیت
classics مطابق بهترین نمونه
skimeister بهترین اسکی باز
second best theory نظریه بهترین دوم
(live off the) fat of the land <idiom> بهترین از هرچیز را داشتند
primed کمال بهترین قسمت
napping بهترین شرکت کننده
primes کمال بهترین قسمت
best move بهترین حرکت شطرنج
lion share بزرگترین یا بهترین بخش
nap بهترین شرکت کننده
napped بهترین شرکت کننده
naps بهترین شرکت کننده
dressed to kill <idiom> بهترین لباس را پوشیدن
back on one's feet <idiom> به بهترین سلامتی رسیدن
first-class درخورمردم طبقه یک بهترین
classic مطابق بهترین نمونه
designated tournament مسابقه بهترین بازیگران
tip top بهترین اعلی درجه
prime کمال بهترین قسمت
History is the best testimony. تاریخ بهترین شاهد است
You are counted among my best friends. شما را از بهترین دوستانم می شمارم
beluga نام بهترین نوع خاویار
The best advice is, not to give any <idiom> بهترین اندرز ندادن آن است
dress up <idiom> بهترین لباس خود را پوشیدن
hit it off with someone <idiom> بهترین همراه با کسی داشتن
best governed country کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
flight بهترین نتیجه دور مقدماتی
the best thatone can do بهترین کاری که میتوان کرد
golden shoe بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
i had best to leaveit بهترین کاران است که ان راول کنیم
give someone the benefit of the doubt <idiom> همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
optima legum ilerpres est consuetudo عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است
ground badge علامت بهترین درجه دار یاسرباز
make the best of <idiom> دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
the best game out بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
Which is the best way to Tehran ? بهترین راه به تهران کدام است ؟
I wish you the best of luck. بهترین موفقیتها رابرایتان آرزومی کنم
heisman trophy جام هایزمن برای بهترین بازیگر دانشگاهی
cover search جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
least cost design بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
Shoppers were scrambling to get the best bargains. خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
sullivan award جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
record prices بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
Hunger is the best sauce. <proverb> گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
upper crust رویه
comportment رویه
encrustation رویه
encrustations رویه
immethodical بی رویه
water surface رویه اب
these t. were not رویه
vamp رویه
ism رویه
praxis رویه
metier رویه
metiers رویه
mTtiers رویه
procedure رویه
surfaces رویه
outsides رویه
tenors رویه
tenor رویه
outside رویه
instep رویه
policy رویه
policies رویه
irregular بی رویه
insteps رویه
surfaced رویه
facings رویه
facet رویه
practice رویه
surface رویه
facets رویه
facing رویه
tactics رویه
upper رویه
uppers رویه
handicaps مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
handicap مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
recursive procedure رویه بازگشتی
rough surface رویه زبر
road surface رویه راه
planes رویه هموار
surfaces رویه دادن
pure procedure رویه جامع
triacontahedral سی رویه سی طرفی
top milk رویه شیر
planing رویه هموار
recovery procedure رویه ترمیمی
plane رویه هموار
planed رویه هموار
single sided disk دیسک یک رویه
surface-to-air رویه به هوا
encrustations رویه بندی
surfaced رویه دادن
the policy of the government رویه دولت
surfaced رویه فاهر
system قاعده رویه
surface رویه دادن
systems قاعده رویه
encrustation رویه بندی
scheme of life رویه زندگی
smooth surface رویه صاف
rubbed surface رویه صاف
surface رویه فاهر
dummy module رویه ساختگی
card face رویه کارت
facet theory نظریه رویه ها
finishing coat اندود رویه
flippy فلاپی دو رویه
tacks پونز رویه
precedent رویه قضایی
hard soil رویه محکم
precedents رویه قضایی
schemes ترتیب رویه
exfoliation رویه سابی
lines حدود رویه
code page رویه رمز
control procedure رویه کنترل
cross section رویه برش
cant رویه اریب
practice رویه پیشه
line حدود رویه
scheme ترتیب رویه
impolicy رویه غلط
top رویه عالی
schemed ترتیب رویه
ism اعتقاد رویه
ostrich policy رویه کبک
pentahedral پنج رویه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com