English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
true he is somewhat stingy.... راست است که اندکی خسیس است ولی ...
Other Matches
dexiotropous واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
one two ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
To lead an idle life. راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
orthotropous دارای تخمک راست راست اسه
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
off خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
wees اندکی
dabs اندکی
halfway اندکی
dabbed اندکی
wait a bit اندکی
awhile اندکی
some اندکی
eftsoons اندکی پس از ان
wee اندکی
weeing اندکی
partially اندکی
slightly اندکی
dab اندکی
loudish اندکی بلند
latish اندکی دیر
choppy اندکی متلاطم
dryish اندکی خشک
dampish اندکی نمسار
fewer اندکی از کمی از
few اندکی از کمی از
right before اندکی پیش
just before اندکی پیش
dankish اندکی نمسار
peckish [British English] [colloquial] <adj.> اندکی گرسنه
fewest اندکی از کمی از
high اندکی فاسد
half mad اندکی دیوانه
parboil اندکی جوشاندن
parboiled اندکی جوشاندن
parboiling اندکی جوشاندن
highest اندکی فاسد
eftsoon اندکی پس ازان
duskish اندکی تاریک
highs اندکی فاسد
parboils اندکی جوشاندن
somedeal اندکی نسبتا
just اندکی پیش
half made اندکی دیوانه
tightest خسیس
hard fisted خسیس
fast handed خسیس
closefisted خسیس
penurious خسیس
scrape penny خسیس
tighter خسیس
tight fisted خسیس
tight-fisted خسیس
ungenerous خسیس
hard handed خسیس
cheese-paring خسیس
skimpy خسیس
niggardly خسیس
scotchman خسیس
mingy خسیس
mingiest خسیس
mingier خسیس
grasping خسیس
miserly خسیس
skinflints خسیس
skinflint خسیس
hidebound خسیس
tight خسیس
mean <adj.> خسیس
near with one's money خسیس
stingy خسیس
ungenerous <adj.> خسیس
uncharitable <adj.> خسیس
parsimonious <adj.> خسیس
miser <adj.> خسیس
cheeseparing <adj.> خسیس
churlish <adj.> خسیس
hardfisted <adj.> خسیس
illiberal <adj.> خسیس
mingy <adj.> خسیس
stiff <adj.> خسیس
close fisted خسیس
handfast <adj.> خسیس
tightfisted خسیس
cheeseparing خسیس
gripple <adj.> خسیس
sordid خسیس
unhandsome <adj.> خسیس
scrimpy خسیس
narrowish اندکی تنگ یا باریک
wait a second اندکی صبر کنید
lie off اندکی دور از کشتی
wait a minute اندکی صبر کنید
dullish اندکی تیره یاکمرنگ
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
ten kilometres and more ده کیلومتر و اندکی بالا
stringent سختگیر خسیس
screw <adj.> آدم خسیس
hard خسیس درمضیقه
niggard ادم خسیس
save all ادم خسیس
stringently سختگیر خسیس
meanest خسیس پست
hardest خسیس درمضیقه
curmudgeon ادم خسیس
meaner خسیس پست
mean خسیس پست
miser ادم خسیس
misers ادم خسیس
tightwad شخص خسیس
harder خسیس درمضیقه
to stay one's stomach شکم خودرا اندکی سیرکردن
to take something off and pric اندکی از بهای چیزی کاستن
frigid دارای اندکی تمایل جنسی
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
costive سرد و بی محبت خسیس
hunks شخص خیلی خسیس
skimp خسیس بازی درآوردن
scrooge ادم خسیس ولئیم
codgers ادم خسیس وپست
codger ادم خسیس وپست
put some milk to your tea اندکی شیر بچایی خود بیفزایید
to fang a pump براه انداختن تلمبه بوسیله ریختن اندکی اب درتوی ان
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
he is always a little peculiar او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
right justify هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
He is mean and stingy. جان به عزرائیل نمی دهد ( خسیس است )
He is too stingy for words. دست توی جیبش نمی کند ( خسیس است )
crab پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
crabs پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
wrapover dress راست
upright راست
freehearted رک و راست
wrapover skirt راست
forthrights سر راست
up front رک و راست
erects راست
wooden راست
turnabout به راست راست
dextrorotatory راست بر
beeline خط راست
bolt upright راست
straightish سر راست
bee line خط راست
dextrogyrous راست بر
straightish راست
four-square رک و راست
blankly سر راست
vertically راست
right turn به راست راست
turnabouts به راست راست
uninhibited رک و راست
apeak راست
erecting راست
plain spoken یر راست
plumply سر راست
straight راست
straighter راست
righting راست
right back بک راست
right footed راست پا
candid راست
rectilineal راست خط
right face به راست راست
on end راست
outspoken رک و راست
truer راست
true راست
plain dealing راست
straightest راست
right راست
prick راست
truest راست
righted راست
pricked راست
pricking راست
pricks راست
erect راست
erected راست
sheer یک راست
wrapover top راست
vertical beam راست رو
directly سر راست
straightforward راست
straightforward رک سر راست
right angled راست گوشه
right angled parallelogram راست گوشه
rightism راست گرایی
cross brace بادبند چپ و راست
rightmost سمت راست
orthoptera راست بالان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com