Dictiornary-Farsi | راست راست راه رفتن ( ول بیکار ) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (7 milliseconds)

English	Persian
To lead an idle life.	راست راست راه رفتن ( ول بیکار )


Other Matches

dexiotropous	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port	احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.	این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional	چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
plain dealing	معامله راست حسینی راست باز
one two	ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
orthotropous	دارای تخمک راست راست اسه
To sit (walk) straight.	راست نشستن ( راه رفتن )
off	خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft	فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face	نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
underhook	گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
right justify	هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step	فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
bolt upright	راست
right footed	راست پا
up front	رک و راست
turnabout	به راست راست
rectilineal	راست خط
apeak	راست
erected	راست
erect	راست
directly	سر راست
bee line	خط راست
wooden	راست
dextrogyrous	راست بر
vertical beam	راست رو
erecting	راست
four-square	رک و راست
right back	بک راست
wrapover top	راست
beeline	خط راست
pricking	راست
straight	راست
straighter	راست
prick	راست
pricked	راست
wrapover skirt	راست
pricks	راست
straightish	راست
true	راست
truer	راست
truest	راست
straightish	سر راست
turnabouts	به راست راست
uninhibited	رک و راست
right face	به راست راست
wrapover dress	راست
straightest	راست
dextrorotatory	راست بر
erects	راست
righted	راست
right	راست
plain spoken	یر راست
straightforward	رک سر راست
right turn	به راست راست
blankly	سر راست
outspoken	رک و راست
upright	راست
plumply	سر راست
sheer	یک راست
vertically	راست
righting	راست
plain dealing	راست
on end	راست
freehearted	رک و راست
forthrights	سر راست
straightforward	راست
candid	راست
erective	راست کننده
prick eared	راست گوش
right angled	راست گوشه
the parting on the right	فرق سر به راست
eton collan	یقه راست
right angled parallelogram	راست گوشه
righted	درسمت راست
prink	راست کردن
right hand	دست راست
right arm	دست راست
grape sugar	گلوکز راست بر
righting	درسمت راست
to make a turn to the left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
truthful <adj.>	راست [با حقیقت]
partially true	فی الجمله راست
outside right	گوش راست
erectile	راست شدنی
cross brace	بادبند چپ و راست
erectile	راست کردنی
point device	کاملا راست
sheer	راست تند
dextrogyrous	راست گردان
rolls	انحراف به چپ یا راست
orthopterous	راست بال
orthopteran	راست بال
orthoptera	راست بالان
dextrorotatory	راست گردان
set right	راست کردن
partially true	تا یک اندازه راست
rolled	انحراف به چپ یا راست
roll	انحراف به چپ یا راست
erecting	راست کردن
erected	راست کردن
orthotropism	راست رویی
erect	راست کردن
it never rains but it pours <idiom>	چپ و راست بد آوردن
dextrosal	راست گرد
ragged left alignment	هم ترازی راست
right justification	هم ترازی راست
ragged right	راست ناهموار
dextrality	راست برتری
erects	راست کردن
right	درسمت راست
fastigiate	راست بالارونده
deasil	طرف راست
A straightforward answer.	جواب سر راست
To become straight.	راست شدن
eyes right	نظر به راست
Is it true that. . . ?	راست است که ...؟
unbent	راست کردن
deskew	راست کردن
right handed rotation	گردش به راست
upend	راست نشاندن
dextrad	راست سویه
unbend	راست کردن
dexter	در طرف راست
to come to good	راست امدن
rectification	راست گردانی
unbends	راست کردن
come clean <idiom>	راست گفتن
rectus	ماهیچه راست
orthodoxies	راست دینی
rightable	راست شدنی
right wing toward	دست راست
right wing to ward	دست راست
bolts	: راست بطورعمودی
bolting	: راست بطورعمودی
bolted	: راست بطورعمودی
bolt	: راست بطورعمودی
sincere	راست نما
stand	راست شدن
rectilinear	راست خطی
ingenuousness	راست بازی
righting lever	اهرم راست کن
orthodoxy	راست دینی
battery left	رگبار از راست یا از چپ
backstitch	کوک چپ و راست
righty	راست دست
rightmost	راست ترین
rightmost	سمت راست
as the crow files	بخط راست
rightism	راست گرایی
antiform	شکل راست
in round numbers 00	سر راست 001تا
truthful	صادق راست
truthfully	صادق راست
verisimilitude	راست نمایی
straightens	راست کردن
right incline	میل به راست
rotation in a clockwise direction	گردش به راست
right handedness	راست دستی
straightening	راست کردن
straightened	راست کردن
to tell the truth	راست گفتن
straighten	راست کردن
starboard	سمت راست
to spoke the t.	راست گفتن
to sit up	راست نشستن
rectum	راست روده
right turn	براست راست
rectums	راست روده
right oblique march	میل به راست رو
verities	سخن راست
right <adv.>	سمت راست
on the right <adv.>	سمت راست
to the right <adv.>	سمت راست
verity	سخن راست
hard shouder	شانه راست
reef knots	گره راست
reef knot	گره راست
squares	راست حسینی
squaring	راست حسینی
upends	راست نشاندن
speak the trurh	راست گفتن
right halfback	هافبک راست
upending	راست نشاندن
right-wing	جناح راست
right wing	جناح راست
rectangular	راست گوشه
straight stairs	پلکان راست
clockwise rotation	گردش به راست
straight out	راست حسینی
orthognathous	راست ارواره
straight bow	کمان راست
square	راست حسینی
right half back	نگهبان راست
right atrium	آتریوم راست