Dictiornary-Farsi | راست گفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (16 milliseconds)

English	Persian
speak the trurh	راست گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
to tell the truth	راست گفتن
come clean <idiom>	راست گفتن


Search result with all words

straight from the shoulder <idiom>	راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
Other Matches

dexiotropic	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port	احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.	این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional	چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
one two	ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
plain dealing	معامله راست حسینی راست باز
To lead an idle life.	راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
orthotropous	دارای تخمک راست راست اسه
off	خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft	فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face	نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
greet	درود گفتن تبریک گفتن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
underhook	گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
side step	فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify	هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
beeline	خط راست
pricks	راست
freehearted	رک و راست
pricking	راست
erected	راست
blankly	سر راست
apeak	راست
on end	راست
forthrights	سر راست
erect	راست
righted	راست
erects	راست
bolt upright	راست
righting	راست
erecting	راست
dextrogyrous	راست بر
candid	راست
dextrorotatory	راست بر
straightish	سر راست
straightish	راست
pricked	راست
prick	راست
straightest	راست
straightforward	راست
straightforward	رک سر راست
sheer	یک راست
rectilineal	راست خط
vertically	راست
plain spoken	یر راست
plumply	سر راست
plain dealing	راست
straighter	راست
right turn	به راست راست
bee line	خط راست
outspoken	رک و راست
wooden	راست
right footed	راست پا
right face	به راست راست
right back	بک راست
straight	راست
upright	راست
right	راست
vertical beam	راست رو
turnabout	به راست راست
turnabouts	به راست راست
directly	سر راست
truest	راست
truer	راست
uninhibited	رک و راست
up front	رک و راست
wrapover dress	راست
wrapover skirt	راست
wrapover top	راست
true	راست
four-square	رک و راست
prink	راست کردن
it never rains but it pours <idiom>	چپ و راست بد آوردن
set right	راست کردن
prick eared	راست گوش
ragged left alignment	هم ترازی راست
orthotropism	راست رویی
outside right	گوش راست
partially true	تا یک اندازه راست
partially true	فی الجمله راست
cross-brace	بادبند چپ و راست
counterclockwise	حرکت از راست به چپ
Z-twist [Z-spun]	راست تاب
point device	کاملا راست
right justification	هم ترازی راست
ragged right	راست ناهموار
truthful <adj.>	راست [با حقیقت]
straightening	راست کردن
straightens	راست کردن
unbent	راست کردن
right angled	راست گوشه
right angled parallelogram	راست گوشه
right arm	دست راست
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
to make a turn to the left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
starboard	سمت راست
rectification	راست گردانی
straightened	راست کردن
verity	سخن راست
rectangles	راست گوش
sheer	راست تند
verities	سخن راست
rectus	ماهیچه راست
right hand	دست راست
cross brace	بادبند چپ و راست
bolt	: راست بطورعمودی
dextrorotatory	راست گردان
dextrosal	راست گرد
bolted	: راست بطورعمودی
erectile	راست شدنی
erectile	راست کردنی
erective	راست کننده
eton collan	یقه راست
dextrogyrous	راست گردان
rotation in a clockwise direction	گردش به راست
dextrality	راست برتری
clockwise rotation	گردش به راست
deasil	طرف راست
deskew	راست کردن
truthfully	صادق راست
truthful	صادق راست
dexter	در طرف راست
dextrad	راست سویه
straighten	راست کردن
eyes right	نظر به راست
fastigiate	راست بالارونده
antiform	شکل راست
right <adv.>	سمت راست
open heartedness	راست بازی
orthognathous	راست ارواره
orthogonal	راست گوشه
orthoptera	راست بالان
orthopteran	راست بال
on the right <adv.>	سمت راست
as the crow files	بخط راست
ingenuousness	راست بازی
bolting	: راست بطورعمودی
bolts	: راست بطورعمودی
grape sugar	گلوکز راست بر
battery left	رگبار از راست یا از چپ
backstitch	کوک چپ و راست
to the right <adv.>	سمت راست
in round numbers 00	سر راست 001تا
orthopterous	راست بال
the parting on the right	فرق سر به راست
rightism	راست گرایی
rightmost	سمت راست
rightmost	راست ترین
righty	راست دست
round unvarnished tale	حرف سر راست
round unvarnished tale	راست حسینی
To become straight.	راست شدن
Is it true that. . . ?	راست است که ...؟
simon pure	راست حسینی
A straightforward answer.	جواب سر راست
righting lever	اهرم راست کن
unbends	راست کردن
right wing to ward	دست راست
right wing toward	دست راست
rightable	راست شدنی
unbend	راست کردن
squaring	راست حسینی
squares	راست حسینی
squared	راست حسینی
square	راست حسینی
sit up	راست نشستن
rolls	انحراف به چپ یا راست
righting	درسمت راست
upend	راست نشاندن
erecting	راست کردن
upended	راست نشاندن
righted	درسمت راست
verisimilitude	راست نمایی
erects	راست کردن
upends	راست نشاندن
upending	راست نشاندن
to sit up	راست نشستن
erected	راست کردن
rolled	انحراف به چپ یا راست
roll	انحراف به چپ یا راست
straight bow	کمان راست
straight out	راست حسینی
straight stairs	پلکان راست
erect	راست کردن
right atrium	آتریوم راست
hard shouder	شانه راست
to come to good	راست امدن
right	درسمت راست
rectangles	راست گوشه
right handed	راست گرد
sincere	راست نما
right-wing	جناح راست