English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
gigot ران گوسفند و غیره که پخته باشد
Other Matches
hominy ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
strudel ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
sheepwalk مرتع گوسفند چراگاه گوسفند
mutton گوسفند
rammed گوسفند نر
rams گوسفند نر
sheep گوسفند
ram گوسفند نر
heder گوسفند نر
riper پخته
terracotta گل پخته
coction پخته
ripe پخته
ripest پخته
underdone کم پخته
mutton گوشت گوسفند
persian lamb گوسفند قره کل
sheep fold اغل گوسفند
rumps دنبه گوسفند
fat tailed sheep گوسفند ایرانی
folds اغل گوسفند
folded اغل گوسفند
rump دنبه گوسفند
fold اغل گوسفند
sheepskin پوست گوسفند
ked شپش گوسفند
pestles ران گوسفند
sheep skin پوست گوسفند
kade شپش گوسفند
reeve اغل گوسفند
duff سرقت گوسفند
sheep's feet پاچه گوسفند
the fat tail of a sheep دنبه گوسفند
ovine شبیه گوسفند
pestle ران گوسفند
sheepfold اغل گوسفند
sheepcote اغل گوسفند
sheep cote اغل گوسفند
sheppy اغل گوسفند
merino گوسفند مرینوس
sheep walk چراگاه گوسفند
sheep چرم گوسفند
fired brick اجر پخته
dough baked نیم پخته
sunbaked افتاب پخته
sodden نیم پخته
half baked نیم پخته
slack baked نیم پخته
biffin سیب پخته
soden نیم پخته
well done خوب پخته
samel نیم پخته
boiled پخته شده
burnt brick خشت پخته
spatchcock بشتاب پخته
half-baked نیم پخته
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
wether گوسفند اخته خواجه
dorset horn گوسفند شاخ بلندانگلیسی
TO set the fox to keep the geese . <proverb> گوسفند را به گرگ سپردن .
drover دلال گاوو گوسفند
krimmer پوست گوسفند خاکستری
fold دسته یا گله گوسفند
longhorn گوسفند شاخ دراز
folds دسته یا گله گوسفند
cabretta چرم نرم گوسفند
folded دسته یا گله گوسفند
ewe wool پشم گوسفند ماده
coop اغل گوسفند زندان
foot rot ناخوشی پا در گاو و گوسفند
thurl مفصل خاصره گوسفند
riblet انتهای دنده گوسفند
underbaked نیم پخته ناپخته
arch brick اجر زیاد پخته
sunny side up فقط یک طرفش پخته
underdo نیم پخته کردن
warmed over دوباره پخته شده
rare لطیف نیم پخته
hard baked سفت پخته شده
boild egg تخم مرغ پخته
He has cooked a pottage for you. <proverb> برایت آش پخته است .
luncheon meat گوشت پخته و آماده
liverwurst سوسیس جگر پخته
well-done steak استیک کاملا پخته
rarer لطیف نیم پخته
it is half cooked نیم پخته است
convenience foods خوراک پیش پخته
it was cooked to rags انقدر پخته شدکه له شد
cold cuts گوشت پخته سرد
convenience food خوراک پیش پخته
rarest لطیف نیم پخته
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
shropshire نژادی از گوسفند بی شاخ انگلیسی
wiltshire نژاد گوسفند سفیدرنگ انگلیسی
gid سرگیجه گوسفند و امثال ان گیج
bighorn نوعی گوسفند کوهی امریکایی
bakemeat شیرینی اردی غذای پخته
overdone خیلی پخته و سرخ شده
baked meat شیرینی اردی غذای پخته
boild egg soft تخم مرغ پخته عسلی
first class brick اجر خوب پخته شده
stroganoff گوشت پخته نازک با خردل
warmed over زیادتر ازمعمول پخته شده
body brick اجر خوب پخته شده
I want my steak well done. می خواهم استیکم خوب پخته با شد
boild egg hard تخم مرغ پخته سفت
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
breakaway هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو رم
chamois چرم بسیارنازک از پوست گوسفند و بز و گوزن
dorper گوسفند افریقایی سفید صورت سیاه
selected breed [گوسفند یا چهارپای اصلاح نژاد شده]
cow heel پاچه گاو پخته و دلمه شده
succotash غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
Cooked vegetables digest easily. سبزی پخته زود هضم است.
medium steak استیک متوسط سرخ یا پخته شده
pale brick اجری که خوب پخته نشده است
Baa! بع! [صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
suet چربی سخت دور کلیه وکمر گوسفند
suint عرق خشک شده روی پشم گوسفند
leg of mutton دارای پاهای مثلثی شکل شبیه گوسفند
fleece پشم گوسفند وجانوران دیگر پارچه خوابدار
fleecing پشم گوسفند وجانوران دیگر پارچه خوابدار
fleshing تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
fleeces پشم گوسفند وجانوران دیگر پارچه خوابدار
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
The project is not fully developed yet. این طرح هنوز پخته وآماده نیست
hash گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
baked beans لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
apple dumpling شیرینی پخته شده با سیب درونش [آشپزی]
well done [fully cooked] <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
fully cooked <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
dumpling نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
dumplings نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
waffled کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffles کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
The meet is overdone. این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
waffle کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
skiver چرم نازک شده پوست گوسفند تیماج صحافی وغیره
macedoine مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
broth غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
bock یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود تیماج
parfait دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
karakul کاراکول [نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
processed silk ابریشم پخته [ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
wellŠsuppose it is so خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
Zel-i Sultan vase طرح گلدان ظل السلطان [این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
grainer و غیره
exoskeleton مو و غیره
whatnot غیره
etcetera و غیره
karachoph design لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
collective goods پارک و غیره
fallow غیره مزروع
track and field دیسک و غیره
queued صف اتوبوس و غیره
etc مخفف و غیره
queue صف اتوبوس و غیره
queues صف اتوبوس و غیره
queueing صف اتوبوس و غیره
kemp پشم ضخیم [بیشتر مربوط به ناحیه زیر شکم گوسفند بوده که شکننده است و خاصیت رنگ پذیری کمی دارد.]
kymograph انقباض عضلات و غیره
infrastucture راه اهن و غیره
webby پر ازتار عنکبوت و غیره
smudgy پوشیده از کثافت یا گل و غیره
smudgiest پوشیده از کثافت یا گل و غیره
to draw up نوشتن [چک یا نسخه و غیره]
smudgier پوشیده از کثافت یا گل و غیره
odometer کیلومتر شماراتومبیل و غیره
pitter-patter چک چک باران و غیره ضربان
pitter patter چک چک باران و غیره ضربان
niece دختربرادر یا خواهر و غیره
nieces دختربرادر یا خواهر و غیره
to make out نوشتن [چک یا نسخه و غیره]
unexpected غیره مترقبه غیرمنتظره
wheal ورم جای شلاق و غیره
upholsterer خیاط رومبلی و پرده و غیره
Do not admit any outsiders. افراد غیره را راه ندهید
dial گرفتن تلفن یارادیو و غیره
debacles سقوط ناگهانی حکومت و غیره
whippletree تیر مال بنددرشکه و غیره
venom زهر مار و عقرب و غیره
dTbGcles سقوط ناگهانی حکومت و غیره
bake پختن [نان و کیک غیره]
take-home pay مزد پس از کسر مالیات و غیره
ushers راهنمایا کنترل سینماو غیره
inner tube لاستیک تویی اتومبیل و غیره
ushered راهنمایا کنترل سینماو غیره
usher راهنمایا کنترل سینماو غیره
clogging گرفتگی [سوراخ یا لوله و غیره ]
inner tubes لاستیک تویی اتومبیل و غیره
dialed گرفتن تلفن یارادیو و غیره
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com