Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
English
Persian
instruction
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instructions
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
Other Matches
guides
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guided
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guide
راهنمایی کردن تعلیم دادن
pedagogical teaching
اموزش مطابق فن تعلیم
military training
تعلیم نظامی
authors
CI یا اموزش توسط کامپیوتر میباشدافرادی که تهیه کننده دستورالعمل ها برای سیستمهای
military training
اموزش نظامی
computer assisted instruction
اموزش به کمک کامپیوتر اموزش کامپیوتری دستورالعمل به کمک کامپیوتر
army training program
برنامه اموزش نظامی
school
مرکز اموزش نظامی
schools
مرکز اموزش نظامی
disciplinary training center
مرکز اموزش زندانیان نظامی
shift instruction
دستورالعمل تغییر مکان دستورالعمل انتقال دستورالعمل جابجایی
instructed
تعلیم دادن
instruct
تعلیم دادن
teach
تعلیم دادن
instructing
تعلیم دادن
instructs
تعلیم دادن
trains
تعلیم دادن
educate
تعلیم دادن
train
[teach]
تعلیم دادن
teach
تعلیم دادن
drills
تعلیم دادن
trained
تعلیم دادن
drilled
تعلیم دادن
educating
تعلیم دادن
give lessons
تعلیم دادن
educates
تعلیم دادن
instruct
تعلیم دادن
catechise
تعلیم دادن
catechize
تعلیم دادن
train
تعلیم دادن
teaches
تعلیم دادن
drill
تعلیم دادن
educate
تعلیم دادن
primes
قبلا تعلیم دادن
primed
قبلا تعلیم دادن
prime
قبلا تعلیم دادن
intuiting
تعلیم دادن اگاه کردن
intuited
تعلیم دادن اگاه کردن
intuits
تعلیم دادن اگاه کردن
enlightens
روشن کردن تعلیم دادن
enlighten
روشن کردن تعلیم دادن
enlightening
روشن کردن تعلیم دادن
hark
تعلیم از راه گوش دادن
intuit
تعلیم دادن اگاه کردن
trained
اموزش دادن
training
اموزش دادن
train
اموزش دادن
trains
اموزش دادن
i was taught by him
من در نزد وی تعلیم گرفتم او مرا تعلیم داد
paideutics
روش کار اموزی فن تعلیم علم تعلیم
direct
دستور دادن دستورالعمل دادن
directed
دستور دادن دستورالعمل دادن
directs
دستور دادن دستورالعمل دادن
instructs
دستور دادن اموزش دادن
instruct
دستور دادن اموزش دادن
instructed
دستور دادن اموزش دادن
instructing
دستور دادن اموزش دادن
briefing direction
دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
armory training
اموزش جنگ افزارداری اموزش اسلحه سازی
statitizing
فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
reconditioning training
اموزش تجدید مهارت اموزش توجیهی
arithmetic instruction
دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
pause instruction
دستورالعمل وقفه دستورالعمل توقف
instruction counter
شمارنده دستورالعمل شمارشگر دستورالعمل
hand salute
سلام نظامی دادن سلام نظامی
militarism
روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
pedgagogics
فن تعلیم علم تعلیم
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
judge advocate
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
facings
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
facing
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
manoeuvres
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvred
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvres
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvre
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvring
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
terminal command
فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
maneuvred
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvring
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
advanced unit training
اموزش تکمیلی واحد اموزش تکمیلی یکان
basic unit training
اموزش مقدماتی یکان اموزش مقدماتی واحد
terminals
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
rank and file
صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
terminal
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
phantom order
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
military government
حکومت نظامی فرمانداری نظامی
military channel
چانل نظامی مجرای نظامی
army terminals
باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
military impedimenta
شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی
didactics
تعلیم
doctrine
تعلیم
tuitionary
تعلیم
doctrines
تعلیم
tuition
تعلیم
training
تعلیم
instructions
تعلیم
instruction
تعلیم
schooling
تدریس تعلیم
tuitional
حق تدریس تعلیم
pedagogically
مطابق فن تعلیم
schoolfellow
تعلیم تحصیل
trainee
تعلیم گیرنده
trainees
تعلیم گیرنده
teachable
تعلیم پذیر
treatable
تعلیم بردار
breeding
تعلیم وتربیت
indocile
تعلیم نا پذیر
catechisation
تعلیم واموزش
untaught
تعلیم نیافته
didactics
فن تعلیم نواموزی
edification
تعلیم تقدیس
docility
تعلیم پذیری
indocility
تعلیم نا پذیری
education
تعلیم و تربیت
disciplinable
تعلیم پذیر
training
تعلیم و تمرین
instructiveness
تعلیم امیزی بودن
catechisms
تعلیم ودستور مذهبی
teachable
یاددادنی قابل تعلیم
tutelage
سرپرستی تعلیم سرخانه
motor education
تعلیم و تربیت حرکتی
theories
فرضیه علمی تعلیم
theory
فرضیه علمی تعلیم
pedagogical
مربوط بفن تعلیم
docile
تعلیم بردار مطیع
catechism
تعلیم ودستور مذهبی
educationally
از راه تعلیم و تربیت
counter march
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
admonition
راهنمایی
guidance
راهنمایی
orientation
راهنمایی
instructions
راهنمایی
a piece of advice
یک راهنمایی
instruction
راهنمایی
orientate
راهنمایی
leading
راهنمایی
steerage
راهنمایی
orientates
راهنمایی
orientating
راهنمایی
instructions
دستورالعمل
instruction
دستورالعمل
operating manual
دستورالعمل
recipes
دستورالعمل
recipe
دستورالعمل
functioned
دستورالعمل
functions
دستورالعمل
ground rule
دستورالعمل
procedure
دستورالعمل
perscription
دستورالعمل
order
دستورالعمل
directions
دستورالعمل
function
دستورالعمل
unschooled
تعلیم نگرفته کار اموزی نکرده
wcce
کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
realia
وسایل تعلیم و اثبات دروس کلاسی
tutorial
اموزش
training
اموزش
education
اموزش
lore
اموزش
instruction
اموزش
instructions
اموزش
tutorials
اموزش
intelligence office
دفتر راهنمایی
pilotage
راهنمایی کشتی
guides
راهنمایی کردن
instructions
راهنمایی کردن
main
ی تر راهنمایی میکند
guided
راهنمایی کردن
vocational guidance
راهنمایی شغلی
guide
راهنمایی کردن
airt
راهنمایی کردن
guidable
قابل راهنمایی
a quick word of advice
یک راهنمایی کوچک
admonitions
تذکر راهنمایی
indication signs
علایم راهنمایی
redirection
راهنمایی مجدد
light
چراغ راهنمایی
lighted
چراغ راهنمایی
lightest
چراغ راهنمایی
conduce
راهنمایی کردن
aim
مراد راهنمایی
aimed
مراد راهنمایی
herald
راهنمایی کردن
aims
مراد راهنمایی
instruction
راهنمایی کردن
directing
راهنمایی کردن
misguide
بد راهنمایی کردن
traffic light
چراغ راهنمایی
lead
: راهنمایی رهبری
heralds
راهنمایی کردن
leads
: راهنمایی رهبری
marshaling
راهنمایی کردن با
marshals
راهنمایی کردن با
marshaled
راهنمایی کردن با
marshal
راهنمایی کردن با
educational guidance
راهنمایی اموزشی
misdirection
راهنمایی غلط
heralding
راهنمایی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com