Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
ship's rail
راه اهن منتهی به کشتی
Other Matches
at the latest
[postpositive]
<adv.>
منتهی
by
<adv.>
منتهی
no later than
<adv.>
منتهی
at latest
منتهی
at the utmost
منتهی
on monday at latest
منتهی تا دوشنبه
pinnacles
منتهی درجه
conduce
منتهی شدن به
terminate in
منتهی شدن به
supreme
منتهی افضل
pinnacle
منتهی درجه
at f.
منتهی خیلی باشد
terminate
خاتمه دادن منتهی
terminated
خاتمه دادن منتهی
terminates
خاتمه دادن منتهی
cuspidate
منتهی به نوک تیز
maximum
منتهی درجه بزرگترین
westernmost
واقع در منتهی الیه غرب
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
lead in
چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
meiosis
تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد
masculinerhme
قافیه کلماتی که نه به eبلکه بهجای تکیه دار منتهی میشود
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
stock watering
سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
prow
کشتی عرشه کشتی
prows
کشتی عرشه کشتی
keelage
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
light ship
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
skag
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skeg
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
ark
کشتی
puppis
کشتی دم
collier
کشتی
aft
در پس کشتی
bilge
اب ته کشتی
catch
کشتی کج
afloat
در کشتی
sail ho!
کشتی !کشتی !
on board a ship
در کشتی
carinae
کشتی
ship haven
یک کش کشتی
wrestling
کشتی
vessels
کشتی
by water
با کشتی
vessel
کشتی
argo
کشتی
carina
کشتی
bottom
کشتی
ship
کشتی
foreship
سر کشتی
hulks
کشتی
on the water
در کشتی
on the sea
در کشتی
bottoms
کشتی
decks
پل کشتی
decked
پل کشتی
on shipboard
در کشتی
deck
پل کشتی
flat
پل کشتی
hulk
کشتی
ships
کشتی
boarded
کشتی
board
کشتی
flattest
پل کشتی
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight
کشتی مس
stranding
به گل نشستن کشتی
flagships
کشتی دریادار
steamship
کشتی بخار
wrecks
کشتی شکستگی
the enemy
کشتی دشمن
wrecking
کشتی شکستگی
battleship
کشتی جنگی
wreck
کشتی شکستگی
battleships
کشتی جنگی
patrolled
کشتی اکتشافی
patrol
کشتی اکتشافی
shipwrecks
کشتی شکستگی
patrols
کشتی اکتشافی
steamship
کشتی بخاری
steam ship
کشتی بخار
steam boat
کشتی بخار
patrolling
کشتی اکتشافی
tender ship
کشتی تدارکاتی
steamboat
کشتی بخار
flagship
کشتی دریادار
wresthing match
مسابقه کشتی
cargoes
محموله کشتی
dock
تعمیرگاه کشتی
docked
تعمیرگاه کشتی
docks
تعمیرگاه کشتی
berth
خوابگاه کشتی
berthed
خوابگاه کشتی
berthing
خوابگاه کشتی
berths
خوابگاه کشتی
towboat
کشتی یدک کش
topsldes
بادخوربدنه کشتی
cargo
محموله کشتی
training ship
کشتی اموزشی
tramp steamer
کشتی ازاد
propeller
پروانه کشتی
wrech
کشتی شکستگی
dockyard
تعمیرگاه کشتی
dockyards
تعمیرگاه کشتی
wrecked
کشتی شکسته
war vessel
کشتی جنگی
war ship
کشتی جنگی
shipbuilding
کشتی سازی
troopship
کشتی سرباز بر
tramp vessel
کشتی ازاد
double-decker
کشتی دوعرشهای
double-deckers
کشتی دوعرشهای
fob
تحویل کشتی
tricks
فن و بندهای کشتی
the ship leaks
کشتی اب تو میدهد
bulkheads
تیغه در کشتی
the ship is in d.
کشتی در خطراست
the rudder of a ship
سکان کشتی
wrestling
کشتی گیری
shipwreck
کشتی شکستگی
the roll of a ship
غلت کشتی
bosuns
افسر کشتی
bosun
افسر کشتی
bos'n
افسر کشتی
strand
به گل نشستن کشتی
strands
به گل نشستن کشتی
midships
در میان کشتی
to take ship
با کشتی بردن
three point
فن 3 امتیازی کشتی
the ship was wrecked
کشتی شکست
tonnage
فرفیت کشتی
bulkhead
تیغه در کشتی
wrestling match
مسابقه کشتی
bo's'n
افسر کشتی
shipwrecked
کشتی شکستگی
stern
عقب کشتی
coal whipper
زغال کش کشتی
deck gang
ملوان پل کشتی
deck plan
صفحه پل کشتی
deck plan
افق پل کشتی
deck seamanship
ملوان پل کشتی
packet boat
کشتی نامه بر
doutful category
کشتی مشکوک
on shipboard
سوار کشتی
dressing ship
تزیین کشتی
on board a ship
سوار کشتی
exs
تحویل از کشتی
ocean greyhound
کشتی تندرو
fire ship
کشتی اتش زن
flag ship
کشتی پیشرو
noah's a
کشتی نوح
pancratist
کشتی گیر
deadman
مهاربند کشتی
cutwater
دماغه کشتی
privateer
کشتی مسلح
cockswain
پیشکارکارکنان کشتی
combatant vessel
کشتی جنگی
commercial marine
کشتی تجاری
predial or prae
کشتی روستایی
commondo ship
کشتی نیروبر
pleasure boat
کشتی تفرجی
pilotage
راهنمایی کشتی
cook house
اشپزخانه کشتی
passenger liner
کشتی مسافربری
coxswain
مباشر کشتی
passenger liner
کشتی مسافری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com