Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English
Persian
to vote somebody on the board of directors
رای دادن به کسی برای عضو هیئت مدیره شدن
Other Matches
to call a meeting of the board of directors
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
boarded
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board of directers
هیئت مدیره
board of directors
هیئت مدیره
board of direcotors
هیئت مدیره
director
عضو هیئت مدیره
directorates
هیئت مدیره ستادی
chief executive officer
[CEO]
[American E]
رئیس هیئت مدیره
president of the board
[ American E]
رئیس هیئت مدیره
chairman of the board
[of directors/managers]
رئیس هیئت مدیره
directorate
هیئت مدیره ستادی
directors
عضو هیئت مدیره
editorial staff
هیئت مدیره یانویسنده
directorates
مقام ریاست هیئت مدیره
chairmen
مدیر رئیس هیئت مدیره
chairman
مدیر رئیس هیئت مدیره
directorate
مقام ریاست هیئت مدیره
directorate
[of a company]
هیئت مدیره
[اقتصاد]
[اصطلاح رسمی]
board of
[executive]
directors
هیئت مدیره
[اقتصاد]
[اصطلاح رسمی]
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
to dismiss
[remove]
the board of managers
مرخص کردن
[معاف کردن]
هیئت مدیره
to be masked
تدیل هیئت دادن
transmute
تغییر هیئت دادن
transmutes
تغییر هیئت دادن
transmuted
تغییر هیئت دادن
transmuting
تغییر هیئت دادن
presidium
هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
boardroom
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boardrooms
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
judicature
هیئت دادرسان هیئت قضاوت
petty jury
هیئت داوری هیئت قضات
panelist
عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitations
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
defferential assets
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
c
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
uberstreichen
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
governesses
مدیره
governess
مدیره
directress
مدیره
manageress
مدیره
head mistress
مدیره
manageresses
مدیره
directrix
مدیره
headmistresses
مدیره
lady principal
مدیره
administratrix
مدیره
headmistress
مدیره
board of directors
هیات مدیره
matron
مدیره سرپرستار
schoolma'am
مدیره مدرسه
matrons
مدیره سرپرستار
directorates
هیات مدیره
schoolmarm
مدیره مدرسه
directorate
هیات مدیره
managing committee
هیات مدیره
managing commission
هیات مدیره
dames
کدبانو مدیره
administratrix
مدیره تصفیه
dame
کدبانو مدیره
schoolmistress
مدیره اموزشگاه
schoolmistresses
مدیره اموزشگاه
chairman
رئیس هیات مدیره
chairmen
رئیس هیات مدیره
chairman of the board of directors
رئیس هیات مدیره
supinator
عضله مدیره بخارج
editoress
مدیره روزنامه یامجله
realising
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
bar council
هیات مدیره کانون وکلا
editorial board
هئیت مدیره یا کارکنان روزنامه
lawn sprinkler
برای چمن اب دادن
microsoft
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
sancify
برای امرمقدسی تخصیص دادن
smoothing or smoothed varnish
لاک برای جلا دادن
times
وقت قرار دادن برای
timed
وقت قرار دادن برای
time
وقت قرار دادن برای
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
phew
برای نشان دادن بیزاری
readiness to report
امادگی برای پاسخ دادن
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
phew
برای نشان دادن بی تابی
to empower somebody to do something
اختیار دادن به کسی برای کاری
irresponsiveness
عدم امادگی برای پاسخ دادن
to bleed for one's country
برای میهن خود خون دادن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
microcycle
برای دادن زمان اجرای دستورات
benchrest
سکو برای تکیه دادن تیرانداز
to have done
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
put to the question
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
authorises
اجازه دادن برای انجام کاری
garden engine
اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
authorising
اجازه دادن برای انجام کاری
put someone in the picture
<idiom>
شرایط را شرح دادن برای کسی
authorize
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
اجازه دادن برای انجام کاری
development aid volunteer
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
interrupt
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
cross voting
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
authorize
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
turboshaft
توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
interrupting
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
processes
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
process
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
incorporation
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
interrupts
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
foliage plant
گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
authorises
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
bobble
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
Baa!
بع!
[صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
burn in
حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
repertoire
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
bobbles
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
authorising
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
check side
پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
authorizes
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
waff
اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
customizing
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizes
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customize
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
customized
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
form
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
attacks
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customised
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
formed
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
customises
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
pack
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
attack
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
forms
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
attacked
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customising
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
packs
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
to wave one's handkerchief
دستمال جیب خود را
[برای کسی]
تکان دادن
to off an agreement
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
to give somebody an ultimatum
به کسی آخرین مدت را دادن
[برای اجرای قراردادی]
loose ends
<idiom>
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
adding
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
clicks
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
ground
تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
To do something prefunctorily.
برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
increments
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
thrust
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
add
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
thrusts
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
nil pointer
نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات
adds
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
hyphens
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
clicked
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clocks
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
numeric
حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
steel wool
براده فولاد برای صیقل دادن یاپاک کردن فروف
intestable
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
click
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clock
ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
experimental free handicap
دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
increment
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
PRN
نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد
hyphen
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
mock-ups
مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
graceful degradation
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
digits
عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
digit
عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
constituted
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
colour
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
alert
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
constitutes
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
ambitus
[اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
accuracy
کل تعداد بیتهایی که برای نشان دادن یک عدد در کامپیوتر به کار می رود
blips
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
alerted
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
blip
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
alerts
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com