Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .
ربطی به موضوع ندارد
Other Matches
circular
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
It is pointless for her to come here .
موضوع ندارد اینجا بیاید
relative clause
ربطی
conjunctional
ربطی
copulative
ربطی
irrelevancy
بی ربطی
irrelevancies
بی ربطی
disconnexion
بی ربطی
irrelevance
بی ربطی
incorerence rency
بی ربطی
impertinency
نامربوطی بی ربطی
impertinence
نامربوطی بی ربطی
relational concept
مفهوم ربطی
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
syndetic
بسط داده شده ربطی
queues
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access
فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herrings
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition
موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
he is second to none
دومی ندارد بالادست ندارد
reverse
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
he is not of that stamp
را ندارد
there is no limit to it
حد ندارد
it does not weigh with me
ندارد
there is no style about her
ندارد
flicker free
ی ندارد
it does not matter
اهمیت ندارد
he is out of huomor
دماغ ندارد
it is nothing out of the way
غرابتی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .
عیب ندارد
his hat cover his fanily
هیچکس را ندارد
it is of no weight
قدرواهمیتی ندارد
it is well enough
عیبی ندارد
it lacks soul
روح ندارد
no object
اهمیت ندارد
dont mention it
اهمیت ندارد
no matter
اهمیت ندارد
he has nothing of his own
چیزی ندارد
it is a soft snap
کاری ندارد
Don’t mention it.
قابلی ندارد.
No problem at all. It is quite all right .
مانعی ندارد
he has nostomach for the fight
سر دعوا ندارد
he has no manners
اداب ندارد
Nothing is quite impossible.
کارنشد ندارد
it is nothing new
تازگی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .
مقصودی ندارد
hadn't
ندارد نبایستی
he has no excuse what
عذری ندارد
he hasno notion of going
سر رفتن ندارد
there is no limit to it
اندازه ندارد
he has an a. to grind
غرضی ندارد
It is no trouble at all.
زحمتی ندارد
he has no temperature to day
امروز تب ندارد
He cant stand the sight of us.
چشم ندارد ما را ببیند
she cannot bear heat
طاقت گرما را ندارد
crying is useless
گریه سودی ندارد
de facto standard
سسهای اعتبار به آن ندارد
and that is flat(final)!No arguments!
چون وچراهم ندارد !
there is no reason
هیچ دلیل ندارد
That is quitw O. K. That is fine.
هیج اشکالی ندارد
that in nothing to me
برای من اهمیتی ندارد
it is allup with him
دیگر امیدی ندارد
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).
تقلب عاقبت ندارد
there is nothing for it but to
چارهای ندارد جز اینکه
there is no exception to that rule
ان قانون استثناء ندارد
it is of little worth
چندان ارزشی ندارد
he hasno notion of going
خیال رفتن ندارد
That's not so!
این حقیقت ندارد!
infinite
حلقهای که خروج ندارد.
it takes two to tango
<idiom>
[یک دست صدا ندارد]
he is at a loose end
کار معینی ندارد
he is indisposed to go
میل برفتن ندارد
he is nothing to me
بتمن خویشی ندارد
it is indifferent to me
برای من چه اهمیتی ندارد
he is short of hands
کارگر کافی ندارد
She never gets any gratitude .
دستش نمک ندارد
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.
صورت خوشی ندارد
his intentions are good
خیال بدی ندارد
Nothing is impossible .
کار نشد ندارد
This does not apply to . . .
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
he means well
قصد بدی ندارد
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
There is nothing to be ashamed lf .
( اینکار ) خجالت ندارد
many hands make light work
<proverb>
یک دست صدا ندارد
irons in the fire
<idiom>
وقت سرخاراندن ندارد
it matters little
چندان اهمیت ندارد
he hasno notion of going
میل رفتن ندارد
it is of no moment
هیچ اهمیت ندارد
There is no market for it in Iran .
درایران مصرفی ندارد
h does not w.much
چندان وزنی ندارد
domain
برنامهای که حق کپی ندارد
it differs nothing from
هیچ فرقی با .....ندارد
domains
برنامهای که حق کپی ندارد
it is beyond recall
احتمال لغوشدن ندارد
it is of no importance
هیچ اهمیت ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
His remarks are unfounded.
حرفهایش پایه واساسی ندارد
My French is not up to much.
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
The full man does not understand a hungry one .
<proverb>
سیر از گرسنه خبر ندارد .
He hasnt a mind of his own.
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
کارش حساب وکتابی ندارد
It is in the bag . It is a dead cert.
ردخورد ندارد (حتمی است )
He has not a single star in all the seven skies.
<proverb>
یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
The very idea !
معنی ندارد ! ( قبیح است )
out of one's element
<idiom>
جایی که به شخص تعلق ندارد
It doesnt matter. it is nothing.
چیزی نیست ( عیب ندارد )
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
His greed knows no limits.
حرص وطمع اش اندازه ندارد
it does not matter
عیب ندارد چیزی نیست
he does nothing but talk
کاری جزحرف زدن ندارد
from immemorial times
اززمانی که کسی بیاد ندارد
it is of no use talking
سخن گفتن سودی ندارد
e. wear
پارچه ایی که مرگ ندارد
netblock
ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
confession and avoidance
باط ندارد و اثرش به سوداوست
it is immaterial
ناچیز است اهمیت ندارد
it is not worth my while
نمیارزد برای من ارزش ندارد
There is nothing wrong with it.
این هیچ ایرادی ندارد.
he has no friends
او هیچ دوست و اشنایی ندارد
It isn't anything like her.
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
you are welcome
کاری نکردم اهمیت ندارد
time out of minds
زمانی که کسی یاد ندارد
that is nothing like it
هیچ شباهتی بدان ندارد
He is on edge. He is restive.
آرام ندارد (ناراحت است )
they are of no historical
هیچ اهمیت تاریخی ندارد
there is no precedent for this
این چیز سابقه ندارد
null
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
there is no p of his going
رفتن وی هیچ امکان ندارد
there is no occasion for fear
ترس هیچ مورد ندارد
it boots not to complain
گله گذاری سودی ندارد
His knowledge has no limits.
دانش اوحد واندازه ای ندارد
This is treason, pure and simple.
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
It doesnt make any difference to me .
برای من فرقی نمی کند (ندارد)
He has not enough experience for the position.
برای اینکار تجربه کافی ندارد
irreligionist
کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
it is not true that he is dead
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
There is no disagreement among us.
اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
it is not pervious to reasonov
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
It is a case of tit for tat .
چیزی که عوض داد گله ندارد
Your proposal has little practical value .
پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
There is no harm in trying.
امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
blind letter
نامهای که نام ونشان روشن ندارد
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
He is in a bad way (poor circumstances).
وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
coram non judice
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
no branch
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
no address operation
دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
There are no vacancies at the hotel.
هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
singleton
ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
sole tenant
مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
they call him mister
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
the interest of it is gone
دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
monogamist
مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
he has no enterprise
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
The poor fellow ( guy ) is restless.
بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
There is no such number.
همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
complete
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
He makes a hundred jugs of which not one has a han.
<proverb>
صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
completing
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
He is only half a man .
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
completed
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
The dilemma has no simple answers.
این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
completes
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
neither fish nor fowl
<idiom>
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
There's no reason for concern.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There is nothing to worry about.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
unconditional
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
He hasn't had much of an appetite lately.
به تازگی او
[مرد]
هیچ اشتها ندارد.
linear
برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
Your passport is no longer valid.
گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
... if you don't mind my asking
... اگر پرسش من
[برای تو]
ایرادی ندارد
matter
موضوع
object
موضوع
mattered
موضوع
objected
موضوع
point
موضوع
mattering
موضوع
objecting
موضوع
criteria
موضوع
subjects
موضوع
motif
موضوع
motifs
موضوع
subjecting
موضوع
subject
موضوع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com