Dictiornary-Farsi | رخصت عبور | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
safe conduct	رخصت عبور
safe conducts	رخصت عبور
safe-conducts	رخصت عبور


Other Matches

reprieves	رخصت
permission	رخصت
reprieving	رخصت
reprieve	رخصت
dismission	رخصت
leaving	رخصت
respite	رخصت
leave	رخصت
reprieved	رخصت
fiats	رخصت حکمی
fiat	رخصت حکمی
permissible	رخصت دادنی
allow	رخصت دادن
grant	رخصت دادن
allows	رخصت دادن
allowing	رخصت دادن
allow	رخصت دادن
dimissory	رخصت دهنده
wading crossing	عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition	عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
traffic post	پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
transmittal	عبور
crossing	عبور
tolls	حق عبور
cross-Channel	عبور
right of passage	حق عبور
tolling	حق عبور
toll	حق عبور
right of way	حق عبور
rights of way	حق عبور
passage of lines	عبور از خط
alpha canis majoris	عبور
transmittancy	عبور
transmittance	عبور
road haulage	حق عبور
transit	عبور
passages	عبور
passages	حق عبور
fording	عبور از اب
passage	عبور
passage	حق عبور
transmission	عبور
transmissions	عبور
ford	محل عبور
shallow fording	عبور از اب کم عمق
forded	محل عبور
traversable	قابل عبور
band pass	نوار عبور
fords	محل عبور
wading crossing	عبور از پایاب
fares	هزینه عبور
thoroughfare	راه عبور
passageway	محل عبور
passageways	محل عبور
fleets	عبور سریع
transduction	انقال عبور
fleet	عبور سریع
crossing the line	عبور از استوا
transit	عبور کردن
faring	هزینه عبور
transoceanic	عبور از اقیانوس
fared	هزینه عبور
communication	عبور اطلاعات
transit bill	پروانه عبور
crosses	عبور کردن
transit bill	اجازه عبور
crosser	عبور کردن
cruise	عبور کردن
cruised	عبور کردن
cruises	عبور کردن
cruising	عبور کردن
traverses	عبور کردن
trafficability	قابلیت عبور
traversing	عبور کردن
highway user tax	مالیات حق عبور
through traffic	عبور یکسره
crossest	عبور کردن
transit error	خطای عبور
fare	هزینه عبور
transmittance	مقدار عبور
transmission grating	شبکه عبور
transmission factor	ضریب عبور
passable	قابل عبور
tessera	کلمه عبور
transit traffic	عبور ترانزیتی
transit time	زمان عبور
cross	عبور کردن
traverse	عبور کردن
traversed	عبور کردن
thoroughfares	راه عبور
transit time	مدت عبور
traject	عبور گذرگاه
passage	راه عبور
trafficking	عبور و مرور
traffics	عبور و مرور
light passing	عبور نور
electron transition	عبور الکترون
deep fording	عبور از اب عمیق
current passage	عبور جریان
oil passage	عبور روغن
password	اسم عبور
trafficked	عبور و مرور
passage	عبور سفر
passages	اجازه عبور
passages	راه عبور
passages	عبور سفر
laissez passer	پروانه عبور
girdle traverse	عبور کمربندی
fordless	غیرقابل عبور
fordable	قابل عبور
fordability	قابلیت عبور
traffic	عبور و مرور
crossing the line	عبور از خط استوا
transit	راه عبور
crossing area	منطقه عبور
passed	اجازه عبور
passes	عبور کردن
passes	گذر عبور
passes	کلمه عبور
passes	اجازه عبور
counter sign	اسم عبور
passavani	سند عبور
passage	اجازه عبور
conge	اجازه عبور
toll	عوارض عبور
penstock	مجرای عبور اب
tolling	عوارض عبور
practicableness	قابلیت عبور
tolls	عوارض عبور
passed	کلمه عبور
passed	گذر عبور
pass	عبور کردن
pass	کلمه عبور
pass	اجازه عبور
overfly	عبور کردن
passed	عبور کردن
passwords	اسم عبور
pass	گذر عبور
traverse	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
ship influence	تاثیر عبور کشتی
traffic density	شدت عبور و مرور
traffic density	تراکم عبور و مرور
pracitcable	عبور کردنی گذشتنی
passtime	زمان عبور ستون
gas port	لوله عبور گاز
bridgeable	قابل عبور یا پل زدن
innocent passage	عبور بدون ضرر
indirect transition	عبور یا انتقال غیرمستقیم
hasty crossing	عبور تعجیلی از رودخانه
practicably	بطور قابل عبور
bus traffic	عبور و مرور اتوبوسها
caution area	منطقه عبور بااحتیاط
gas port	محفظه عبور گاز
traffic density	تکاشف عبور و مرور
airfield traffic	عبور و مرور فرودگاه
road time	زمان عبور از جاده
way	راه عبور گذرگاه
access structures	ساختمانهای عبور و مرور
time distance	زمان عبور ستون
traffic control	کنترل عبور و مرور
traversing	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
light transition loss	تلف عبور نور
eligible traffic	عبور و مرور مجاز
traffic court	دادگاه عبور و مرور
traverses	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
crossing site	محل عبور اجباری
electron transit time	زمان عبور الکترون
traversed	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
deliberate crossing	عبور با فرصت از رودخانه
controlled passing	عبور کنترل شده
deep fording	عبور از عمق زیاد اب
sally port	دروازه عبور از قلعه
cut	عبور کردن گذاشتن
wall entrance	عبور از داخل دیوار
go	گذشتن عبور کردن
goes	گذشتن عبور کردن
vapor trail	مسیر عبور بخار
treadway bridge	پل عبور موقتی پیاده
impassable	غیر قابل عبور
transilluminate	عبور نور از یک عضو
transduction	عبور از ماوراء چیزی
transit	کنترل عبور و مرورکشتیها
I am just passing through.	از اینجا عبور میکنم.
cuts	عبور کردن گذاشتن
blocked [with objects] <adj.> <past-p.>	غیر قابل عبور
password	اسم شب کلمه عبور
passwords	اسم شب کلمه عبور
slot	مجرای عبور روغن
slots	مجرای عبور روغن
slotting	مجرای عبور روغن
transcutaneous	عبور کننده از پوست
traffic flow	کشش عبور ومرور
trafficability	قابلیت عبور ومرور
overflight	عبور با هواپیما از فرازمنطقهای
traject	از محلی عبور کردن
traffic intensity	شدت عبور و مرور
traffic sign	علامت عبور و مرور
ferryboat	قایق عبور از رودخانه
ferryboats	قایق عبور از رودخانه
overflights	عبور با هواپیما از فرازمنطقهای