English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English Persian
turn up one's nose at <idiom> ردکردن خوب بودن برای کسی
Other Matches
exchange zone فاصله 02 متری خط کشی شده برای ردکردن چوب
island pullout مانور چرخاندن تخته موج برای ردکردن موج
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
literacy اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی
to stand ready to [+ verb] آماده بودن برای
to stand ready for [+ noun] آماده بودن برای
to act [as somebody] پاسخگو بودن [برای]
misbecome نامناسب بودن برای
just in case برای مطمئن بودن
to be clear to somebody برای کسی واضح بودن
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
overtask زیاد سنگین بودن برای
to keep ome's powder dry برای هر رویدادی اماده بودن
to be clear to somebody برای کسی مشخص بودن
to stand in the gap برای دفاع اماده بودن
baulked ردکردن
let off ردکردن
declining ردکردن
declines ردکردن
declined ردکردن
balks ردکردن
balk ردکردن
balking ردکردن
balked ردکردن
rejcet ردکردن
decline ردکردن
pass on ردکردن
denies ردکردن
deny ردکردن
disavows ردکردن
denying ردکردن
gainsaying ردکردن
confute ردکردن
spurning ردکردن
spurn ردکردن
controvert ردکردن
disavowed ردکردن
discommend ردکردن
gainsaid ردکردن
to clear off ردکردن
gainsay ردکردن
denied ردکردن
disavowing ردکردن
gainsays ردکردن
disavow ردکردن
spurned ردکردن
spurns ردکردن
disprove ردکردن
rule out ردکردن
to put back ردکردن
disproved ردکردن
disproves ردکردن
disproving ردکردن
baulking ردکردن
baulks ردکردن
end in itself <idiom> مکان کافی برای راحت بودن
to be congenial to somebody [things] برای کسی مطبوع بودن [اشیا]
to be congenial to somebody [things] برای کسی دلپذیر بودن [اشیا]
to be congenial to somebody [things] برای کسی سازگار بودن [اشیا]
serves گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
inshrine در حکم مزاریا معبد بودن برای
served گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serve گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
to throw out دورانداختن ردکردن
mammock از دم قیچی ردکردن
disorintate ردکردن ازخودندانستن
baulk ردکردن طفره
clutch start روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
to be on-call در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
to be closed to [all] traffic برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
to be the obvious thing [for somebody or something] آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
to let off معاف کردن ردکردن
exception of judgl ردکردن داوریا دادرس
siding [railway] دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
parking siding دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
validation بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
stabling siding دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
siding [railway] دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
disowned مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
disowns مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
disowning مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
disown مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
intestable وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
waiting game صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
case sensitive search جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
Her teacher's presence caused her considerable discomfort. بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد.
waiting games صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
configured in وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
veronica ایستادن و ردکردن گاو از کناربا حرکت شنل
standstill در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
punter دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
punters دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
pace شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
carried سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
continuity light وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
desqview نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
abler لایق بودن مناسب بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
includes شامل بودن متضمن بودن
include شامل بودن متضمن بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
depend مربوط بودن منوط بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
agrees متفق بودن همرای بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
abutted مماس بودن مجاور بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
agree متفق بودن همرای بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
governs نافذ بودن نافر بودن بر
appertain مربوط بودن متعلق بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com