Total search result: 77 (8 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
figural aftereffect |
رد حسی شکلی |
|
|
Search result with all words |
|
shape |
قالب کردن طرح کردن به شکلی دراوردن |
shapes |
قالب کردن طرح کردن به شکلی دراوردن |
whisker |
کریستال منفرد کوچک عدسی شکلی که استحکام یا استقامت ان به بیشترین مقداری که به صورت تئوریک قابل دستیابی است بسیار نزدیک است |
conformity |
هم شکلی |
bracket |
رویارویی در مسابقه حذفی حرکت برای ساختن شکلی بصورت پرانتز روی یخ |
distortion |
کج شکلی |
distortions |
کج شکلی |
chart |
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد |
chart |
شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند |
chart |
شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند |
charted |
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد |
charted |
شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند |
charted |
شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند |
charting |
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد |
charting |
شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند |
charting |
شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند |
charts |
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد |
charts |
شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند |
charts |
شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند |
streamline |
دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند |
streamlines |
دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند |
streamlining |
دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند |
foreshortening |
نمایش خطوط واقعی شکلی بصورت کوچک تر |
unification |
یگانگی یک شکلی |
unification |
یک شکلی |
allotriomorphism |
چند شکلی |
allotropism |
چند شکلی |
allotropy |
چند شکلی |
amorphism |
بی شکلی |
bravo, pattern |
شکلی که حرارت سنج اب درعمق کمتر از 001 فاتوم نشان میدهد |
cable drum |
قرقره استوانه شکلی که کابل کنترل به دور ان پیچیده شده و مقدار کابلی که با هرچرخش دسته حرکت میکند راافزایش میدهد |
crystal allotropy |
چند شکلی بلور |
deformation |
دگر شکلی |
deformation |
بد شکلی |
dimorphism |
دو شکلی |
figural openness |
گشودگی شکلی |
figurine algebraic notation |
ثبت جبری و شکلی حرکات شطرنج |
form utility |
مطلوبیت شکلی |
formlessness |
بی شکلی |
informity |
بی شکلی |
guard cell |
یکی از دو سلول لوبیایی شکلی که منافذ |
humeral veil |
پارچه مستطیل شکلی که کشیشان بر روی شانه می اندازند |
isodimorphism |
تقارن دو شکلی |
isodimorphism |
تقارن و هم شکلی بین دو چیز دوشکل |
isodimorphism |
هم دو شکلی |
judgment on procedural matters |
حکم شکلی |
judgment on technicalities |
حکم شکلی |
law of procedure |
قانون اصول محاکمات قانون شکلی |
load module |
یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود |
modal dispersion |
شکلی از پراکندگی پالس ها |
monotropy |
تک شکلی |
multiform |
چند شکلی |
pausal form |
دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند |
phillips curve |
شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد |
pleomorphic |
چند شکلی دارای اشکال وصور مختلف |
polymorph |
عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد |
procedural law |
قانون شکلی |
quincunx |
شکلی دارای پنج واحد یا نفش یکجور |
stratus |
لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند |
trial on procedural matters |
رسیدگی شکلی |
trial on technicalities |
رسیدگی شکلی |
triform |
سه شکلی |
trimorph |
سه شکلی سه وجهی |
trimorphism |
سه شکلی |
trimorphous |
سه شکلی |
triskele |
شکلی مرکب ازسه پره یا سه انشعاب |
triskelion |
شکلی مرکب از سه پره یا سه انشعاب |
trommel |
غربال سیمی استوانه شکلی مخصوص سنگ معدن |
vertical diagraph |
شکلی از سیستم رمز دو حرفی است که یک حرف بالا و یکی پایین نوشته میشود |
for love or money <idiom> |
به هر شکلی |
right out <idiom> |
به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد |
(the) size of it <idiom> |
به شکلی که است |
acrostolium |
[قسمتی از دماغه کشتی در ناو جنگی باستان مه معمولا مدور، مارپیچ یا شکلی شبیه حیوانات داشته است.] |
baluster-side |
[شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده] |
dentil-band |
[بخش مستطیلی شکلی از لایه ی گچ بری شده در قسمتی از پیشانی سرستون] |
What does he look like? |
او [مرد] چه شکلی به نظر می آید؟ [شکل ظاهری] |
Partial phrase not found. |