Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
prim
رسمی وخشک بودن خود را گرفتن
Other Matches
prim
نوار ابیض رسمی وخشک
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
stand on ceremony
<idiom>
رسمی بودن
informality
غیر رسمی بودن
dry continental - arid
نواحیگرم وخشک
to rub dry
مالیدن وخشک کردن
to go off the boil
جوشیدن وخشک افتادن
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
haberdine
نمک زده وخشک شده
crape fish
ماهی روغن نمک زده وخشک
karoo
قطعه زمین صاف مرتفع وخشک افریقا
karroo
قطعه زمین صاف مرتفع وخشک افریقا
flitch
دنده خوک نمک زده وخشک کرده
tedder
ماشین مخصوص پخش وخشک کردن علف درو شده
to pick up a language.
<idiom>
زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن.
[از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
holding
گرفتن بازیگر ماندن غیرمجاز توپ والیبال در دست صیقلی بودن مسیرگوی بولینگ
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
officious
نیمه رسمی شبهه رسمی
review
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews
بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary
مامور رسمی مقام رسمی
solemn form
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
exchange devaluation
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
haze
گرفته بودن مغموم بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
consists
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
owes
مدیون بودن مرهون بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consist
شامل بودن عبارت بودن از
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
formal
رسمی
solemn
رسمی
official
رسمی
institutional
رسمی
orthodox
رسمی
formmal
رسمی
functioned
ایین رسمی
insigne
نشان رسمی
position
شغل رسمی
talking to
سرزنش رسمی
semiofficial
نیمه رسمی
reprimand
توبیخ رسمی
semiformal
نیمه رسمی
vestment
لباس رسمی
public submission
مناقصه رسمی
function
ایین رسمی
insigne
مدال رسمی
smallage
کرفس رسمی
hansard
مذاکرات رسمی
statute mile
مایل رسمی
reprimanded
توبیخ رسمی
solemn form
طریقه رسمی
officials
مقامات رسمی
placards
پروانه رسمی
audience
ملاقات رسمی
speedwell
سیزاب رسمی
aregular cook
اشپز رسمی
placard
پروانه رسمی
standard time
زمان رسمی
functions
ایین رسمی
state religion
مذهب رسمی
semi officially
بطورنیم رسمی
semi official
نیمه رسمی
reprimanding
توبیخ رسمی
reprimands
توبیخ رسمی
audiences
ملاقات رسمی
tux
لباس رسمی
positioned
شغل رسمی
intrant
ورود رسمی
card-carrying
عضو رسمی
tuxedos
لباس رسمی
cognizance
اخطار رسمی
formal education
اموزش رسمی
formal accountability
ذیحسابی رسمی
officious
غیر رسمی
protesting
اعتراض رسمی
pronouncement
اعلامیه رسمی
pronouncements
اعلامیه رسمی
career
دوره رسمی
dress suit
لباس رسمی شب
careered
دوره رسمی
careering
دوره رسمی
Full dress. Formal dress.
لباس رسمی
careers
دوره رسمی
official
عالیرتبه رسمی
formal group
گروه رسمی
formal review
سان رسمی
informal
غیر رسمی
mare's tail
هپوریس رسمی
throwaway
غیر رسمی
unofficial
غیر رسمی
officiate
مقام رسمی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com